تبیین عرض ذاتی و غریب
جواب تفصیلی و شرح آن مجمل این است که: در هر علمی از عوارض ذاتیۀ موضوعی که برای آن علم اخذ شده است بحث می شود و باید در حد و تعریف عرض ذاتی ـ که محمولی است که برای موضوع اثبات می شود ـ موضوع بعنوانه مأخوذ باشد، حال عرض ذاتی در هر مرتبه ای که باشد.
مثلاً اگر بخواهیم تعجب را که عرض ذاتی انسان است تعریف نماییم، انسان در حد آن واقع می شود؛ لذا می گوییم: «التعجّب: حالة تحصل للانسان اذا رأیٰ اموراً غریبه». ضاحک نیز از اعراض ذاتیۀ انسان است و گرچه ضاحک به واسطۀ تعجب بر انسان عارض می شود ولی این وساطت به اینکه انسان در تعریف آن واقع شود، ضرری وارد نمی کند؛ زیرا تعجب در حد ضاحک اخذ می شود و انسان هم که در حد تعجب واقع می شود، پس این چنین وساطتی عیبی ندارد.
و بالجمله: مادامی که محمول بر موضوع بما ا نّه موضوع حمل شود و موضوع هم بما انّه موضوع در حد محمول واقع گردد، آن محمول از عوارض ذاتیه موضوع خواهد بود و تا امر چنین است، یعنی پیوسته در طرف نزول یا صعود، موضوع در تعریف محمول و یا در تعریف محمولِ محمول اخذ شود، محمول از عوارض موضوع محسوب می شود و در نتیجه هنوز موضوع علم تغییر نکرده است.
و اگر محمول به حدی برسد که در آن حد به عده ای از محمولات تخصص پیدا کند که آنها بر آن محمول بما انّه محمول عارض می شوند با قطع نظر از موضوعی که برای آن محمول هست، در این صورت موضوع علم تغییر می کند و در نتیجه علم
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 417
دیگری به وجود می آید؛ چون در این فرض، آن محمولات از عوارض آن موضوع محسوب نمی شوند.
مثلاً موضوع فلسفۀ اُولی مطلق وجود است ومطلق وجود دارای تقسیماتی است؛ چنانکه می گوییم: موجود یا واجب و یا ممکن است، و ممکن یا مفارق و یا غیر مفارق، و غیر مفارق یا جوهر و یا عرض، و جوهر یا ماده یا صورت و یا ... است اگر بخواهیم هر یک از هیولی و صورت را تعریف نماییم، موجود در تعریف آن اخذ می شود و جسمیت و هیولائیت و صورتیت بر موجود بما انّه موجود عارض می شود و همچنین در مرتبۀ جوهریت و ممکنیت و واجبیت برای جوهر و ممکن و واجب تخصصی پیدا نشده تا هر محمولی که بر آنها عارض می شود با قطع نظر از موجود باشد، بلکه در این مراحل محمولات بر هر کدام از این عناوین بما انّه موجود عارض می شود، پس این محمولات هم از عوارض ذاتیۀ موجود است.
و لیکن چه بسا کار به جایی می رسد که یک جهت تخصصی در یکی از مراحل برای محمول حاصل می شود که دیگر محمولی که بر آن محمول حمل می شود با قطع نظر از موضوعی است که برای آن محمول بوده است.
مثلاً تقسیماتی که در علم الهی رخ می دهد، به جسم که از عوارض وجود است می رسد، ولی وقتی که به حد جسمیت رسید دراین مرتبه به جهت حصول تخصص استعداد، عوارضی بر جسم عارض می شود که اگر از وجود قطع نظر نماییم، آن عوارض برای جسم می باشد. در نتیجه در این مرتبه موضوع علم تغییر نموده وعلم دیگری پیدا می شود. پس مباحثی که پیرامون اعراض جسم بما انّه جسم با قطع نظر از وجود مطرح می شود، علم دیگری است که آن را علم طبیعی می نامند.
همچنین در علم الهی که موجود را این چنین تقسیم می نمایند که: موجود یا دارای مقدار است و یا مقدار ندارد، وقتی وجود به مرتبه ای می رسد که دارای مقدار است، یک سلسله اعراض بر مقدار بما انّه مقدار عارض می شود؛ گرچه پای وجود درمیان نباشد و بحث از این گونه عوارض، علم دیگری را تشکیل می دهد که علم ریاضی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 418
نامیده می شود و موضوع آن مقدار است.
با این شرح و بیان معنای قول مرحوم حاجی: «و انّما کان البحث عن الهیولی و الصوره والجسم من الالهی ...» و اینکه چرا بحث از هیولی وصورت و جسم از علم الهی است، معلوم گردید. و پاسخ ایشان از این سؤال این است که هیولی وصورت احوالی می باشند که بر موجود بما انّه موجود عارض می شوند، بدون اینکه موجود، ریاضی یا طبیعی گردد.
و بالجمله: بدون اینکه برای عروض آنها تخصص استعداد پیدا کند، بلکه تخصص استعداد به واسطۀ عروض آنها حاصل می شود و قبل از آنها تخصص استعدادی نیست و چون قبل از آنها تخصص استعداد ـ که ملاک جدا شدن مباحثی از مباحث دیگر است ـ نیست؛ لذا آنها از مباحث علم الهی می باشند ولیکن بعد از عروض آنها، یک تخصص استعدادی به وجود می آید و علم دیگری حاصل می شود.
«ان قلت: الموضوع هناک هو الموجود المطلق ...»، اگر بگویی: موضوع در علم الهی موجود مطلق است و هیولی و صورت و جسم بر موجود بما هو مطلق عارض نمی شوند، بلکه باید موجود به مثل امکان و جوهریت متخصص شود، یعنی به ممکن و جوهر تقسیم گردد تا هیولی و صورت و جسم بر آن عارض شوند.
«قلت:» در جواب می گوییم: هر تخصصی عرضی را از عرض ذاتی بودن و همچنین هر تخصصی موجود را از موضوع بودن برای علم الهی خارج نمی کند، آنچه عرض را از عرض ذاتی بودن و موجود را از موضوع بودن برای علم الهی خارج می کند، تخصص طبیعی و ریاضی است؛ زیرا در این گونه تخصص احکام وجود مغلوب واحکام عدم غالب می گردد؛ چون محمولاتی که برای جسم در علم طبیعی و محمولاتی که برای مقدار در علم ریاضی ثابت می شود، به وجود احتیاج ندارد. مثلاً اگر وجود هم نباشد مقدار من حیث انّه مقدار قابل تقسیم است.
چنانکه می گوییم مقدار عددی یا مجذور و یا مکعب و یا غیر آن است. پس
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 419
این گونه از عوارض که برای جسم، ذاتی است برای موجود بما هو موجود ذاتی نبوده بلکه از عوارض غریبه برای آن می باشد. به خلاف عوارض جوهر مفارق یا خصوصیات دیگری مانند ممکن وغیر آن، که اصل وجود نسبت به آنها لابشرط بوده و احکام وجود در آنها غالب می باشد؛ چنانکه لا بشرط بودن شأن موضوع علم نسبت به موضوعات مسائل آن است مادامی که به تخصصات طبیعیه وتعلیمیه منتهی نشده باشد، حاجی ـ رحمه الله ـ می گوید: ما در حواشی اسفار شرح داده ایم که اگر گفته می شود: مسائل علم دارای موضوعات است، چگونه موضوع مسأله از موضوع خود علم اخص می باشد.
لازم به تذکر است که هر مسأله ای دارای موضوع و محمول می باشد، مثلاً «کل فاعل مرفوع» از مسائل علم نحو است و فاعل که موضوع است از کلمه، که موضوع خود علم است اخص است، پس مرفوعیت برای فاعل ثابت است به جهت تخصصی که فاعل از مطلق کلمه پیدا کرده است، بنابراین نمی تواند عرض ذاتیۀ اخص مانند فاعل برای مطلق کلمه عرض ذاتی باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 420