مقصد چهارم طبیعیات

چگونگی درج تمام اقوال در محل نزاع

چگونگی درج تمام اقوال در محل نزاع

‏وجه ضبط اقوال این است که: گفته می شود شکی نیست که بسیط قابل انقسام‏‎ ‎‏است، پس یا اینکه جمیع انقسامات در او بالفعل حاصل است یا اینکه جمیع انقسامات‏‎ ‎‏در او بالقوه حاصل است و یا اینکه بعضی از انقسامات بالفعل و بعضی از آنها بالقوه‏‎ ‎‏می باشد.‏

‏بنابر صورت اول، آن انقساماتی که بالفعل است: یا متناهی است که آن مذهب‏‎ ‎‏جمهور متکلمین است.‏‎[1]‎‏ و یا غیر متناهی است که آن مذهب نظّام‏‎[2]‎‏ است.‏‎[3]‎

‏بنابر صورت دوم یا انقسامات بالقوه متناهی است و آن مذهب محمد‏‎ ‎‏شهرستانی‏‎[4]‎‏ است‏‎[5]‎‏ و یا غیر متناهی است و آن مذهب حکماست.‏‎[6]‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 431

‏بنابر صورت سوم که بعضی از انقسامات بالفعل و بعضی بالقوه می باشد،‏‎ ‎‏آن اجزائی که از انقسام بالفعل حاصل شده یا اجسام است و آن مذهب‏‎ ‎‏ذی مقراطیس است یا اجسام نیست و در این صورت یا خطوط جوهریه ای است‏‎ ‎‏که در حد ذات متصل می باشند، یعنی یک رشته خطوط جوهریه پهلوی هم‏‎ ‎‏قرار گرفته اند و در تحت آن هم یک رشته خطوط جوهری دیگری پهلوی هم‏‎ ‎‏قرار دارند، و یا سطوح جوهری است، و یا از خط جوهری و سطح جوهری فقط، و‏‎ ‎‏یا از خط و سطح جوهری با جزء لایتجزی، و یا از خط جوهری فقط با جزء لایتجزی،‏‎ ‎‏و یا از سطح جوهری فقط با جزء لایتجزی مختلط می باشد.‏

‏«و مع ما لایتجزی أصلاً» هم برای «أو منهما» و هم برای «أو من أحدهما» قید است.‏‎ ‎‏پس بعد از قول ذی مقراطیس شش احتمال حاصل می شود که احدی به سوی این‏‎ ‎‏احتمالات نرفته است.‏

‏ ‏

الجسم عند المتکلّم التئم  ‎ ‎من ذات الأوضاع التی لا تنقسم

‏ ‏

‏یعنی: جسم نزد متکلمین از اجزاء قابل اشارۀ حسیه مرکب شده است و مراد از‏‎ ‎‏ذات اوضاع این است که اجزاء، قابل اشارۀ حسیه باشند؛ زیرا وضع بر سه معنی اطلاق‏‎ ‎‏می گردد:‏

‏اول: بودن شی ء به گونه ای است که به سوی او اشارۀ حسیه شود.‏

‏دوم: جزء مقوله است و آن عبارت از هیئتی است که بر شی ء به حسب نسبت‏‎ ‎‏بعضی از اجزاء آن به بعضی دیگر عارض می شود.‏

‏سوم: نفس مقوله است و آن هیئتی است که معلول دو نسبت؛ یکی‏‎ ‎‏نسبت بعضی اجزاء جسم به بعضی دیگر و دیگری نسبت مجموع اجزاء به خارج‏‎ ‎‏است.‏

‏والحاصل: اگر کسی رو به طرف جنوب و قبله نشسته یا ایستاده باشد لابد اجزاء‏‎ ‎‏بدن آن شخص به یکدیگر نسبتی دارند، علاوه بر آن مجموع اجزاء با خارج از‏‎ ‎‏خودشان نیز نسبتی دارند، پس هیئتی که از مجموع نسبت اجزاء بدن به یکدیگر و‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 432

‏نسبت اجزاء به خارج، مثلاً با جنوب به دست می آید، وضع گویند و این وضع همان‏‎ ‎‏مقوله است که قسم سوم است و نسبت اجزاء بدن به یکدیگر قسم دوم از وضع است‏‎ ‎‏که جزء المقوله است.‏

‏مخفی نماند: اطلاق جزء مقوله بر قسم دوم از باب مسامحه است؛ چون مقولات‏‎ ‎‏عالیه بسیط می باشند.‏

‏و بالجمله: مراد از ذات اوضاع در اینجا، قسم اول است: آن ذات اوضاعی که‏‎ ‎‏نزد متکلمین به هیچ وجه قبول قسمت نمی کند، خواه تقسیم فکّی یا وهمی و یا‏‎ ‎‏فرضی باشد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 433

  • )) شرح مواقف، ج 7، ص 5 ـ 21؛ شرح مقاصد، ج 3، ص 25 ـ 39.
  • )) ابواسحاق ابراهیم بن سیار بن هانی بصری ـ خواهرزادۀ ابوهذیل علاّف شیخ معتزله ـ یکی از متکلمین معتزله و استاد جاحظ بوده است. او به دلیل زیبایی کلام ـ در نظم و نثر ـ به نظام مشهور شده و در علم کلام و فلسفه و طبیعیات و الهیات و دیگر علوم عقلی و نقلی متبحر بود و کلام فلاسفه را با کلام معتزلی تطبیق و مخلوط کرد و در عهد خلافت مأمون و معتصم شهرت فراوان یافته و جمع بسیاری از طلاب و محصلین در حوزۀ درس او حاضر می شدند.     وی در سال 221 ق. درگذشت.
  • )) شرح اشارات، ج 2، ص 20 ـ 21؛ مباحث مشرقیه، ج 2، ص 16.
  • )) ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن احمد شهرستانی، از مشاهیر فقها و متکلمین اشعری است، وی فقه و حدیث و کلام را از ابونصر قشیری و احمد خوافی فرا گرفت و در 510 ق. به بغداد رفت و درس او در فلسفه و حکمت مورد رغبت مردم قرار گرفت. شهرستانی در تأیید مذهب فلاسفه و دفاع از آنان سعی بسیار داشت و در مجالس وعظ خویش، به جای سخن از قرآن و حدیث، از فلسفه و کلام فلاسفه سخن می گفت. از مشهورترین تألیفات او کتاب ملل و نحل است، که به زبانهای مختلف ترجمه شده و به چاپ رسیده است.     وی در اواخر شعبان سال 548 ق. در 81 سالگی درگذشت.
  • )) شرح اشارات، ج 2، ص 9؛ قبسات، ص 185.
  • )) شفا، بخش طبیعیات، ص 85 ـ 93؛ شرح اشارات، ج 2، ص 9 ـ 33؛ اسفار، ج 5، ص 16 ـ 65.