دلیل اول: تبعیت اعراض از جواهر
همۀ اعراض، تابع جوهر ـ که عبارت از طبیعت و صورت نوعیه است ـ می باشند و از جملۀ آن اعراض، حرکات در مقولات اربع است؛ چون حرکت در آنها مسلماً ثابت است و این چهار مقوله از اعراض بوده و اعراض ازخود چیزی نداشته، بلکه تابع متبوع خود می باشند و به جهت همین تابعیت است که گفته اند: صور نوعیه مبادی آثار خاصه هستند، چنانکه ان شاء الله به زودی بیان خواهد شد.
و طبیعت را چنین تعریف کرده اند که: طبیعت بالذات مبدأ اول برای حرکت و سکون چیزی است که طبیعت در آن است.
والطبع إن یثبت فینسدّ العطا بالثابت السیّال کیف ارتبطا
طبع متبوع اعراض اگر ثابت و قارّ باشد باب عطای خداوندی منسدّ می شود؛ زیرا متجددات عرضیه و متغیراتی که در این عالم در عرض هم هستند لیاقت استناد به حق قدیم را ندارند؛ چون برای ملائکۀ مقربین حالت منتظره و تغیر نیست تا چه رسد به جناب خداوندی. پس اگر حرکت در جوهر عالم طبیعت نباشد، این متجددات و متغیرات نمی توانند به حق قدیم مستند باشند؛ چرا که استناد متغیر به ثابت محال است. از طرفی طبایع و صوری که حکما آنها را مصادر حرکات قرار داده اند بر فرض عدم وقوع حرکت در جوهر، ثابت می باشند پس چگونه می تواند متغیر به ثابت مرتبط باشد؟ زیرا تخلف معلول از علت جایز نیست، پس وقتی ثابت علت سیال باشد لازم
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 482
می آید جمیع حدود سیال دفعةً واحده اجتماع نمایند و در نتیجه آنچه سیال فرض شده است ثابت خواهد بود و هذا خلفٌ. پس باید طبیعت، بالذات یعنی بالوجود والهویه لا بالماهیه متجدد باشد و آن مطلوب است.
اگر بگویی: ما به طبیعت متجدده نقل کلام می کنیم که آن چگونه از مبدأ قدیم تعالی صادر شده است؟
می گوییم: کیفیت آن در مسألۀ ربط حادث به قدیم گذشت و ملخّص جواب این است که: تجدد، ذاتی هویت طبیعت است و ذاتی معلّل نیست. پس جاعل، متجدد را جعل نموده و چنین نیست که متجدد بالذات را متجدد جعل کرده باشد.
اگر بگویی: ما همین جواب را در خود حرکت عرضیه می گوییم.
خواهیم گفت: چنانکه گذشت همۀ اعراض به جواهر مستند بوده و تابع جواهر می باشند، پس باید ذاتیت در طبایع تمام شود و راحلۀ خود را در پای طبایع بیاندازد.
اگر بگویی: قوم هم ربط اعراض را به طبیعت تصحیح کرده اند ولیکن به لحوق تغیری که از خود طبیعت نیست بلکه از خارج است، مانند تجدد مراتب قرب و بعد از غایتی که در حرکات طبیعیه مطلوب است. مثلاً وقتی طبیعتی به مکانی که مطلوب اوست قرب و یا از آن بعد پیدا می کند، این تغیر، اول در مکان، سپس در آن طبیعت حاصل می شود. و مانند تجدد احوال دیگر در حرکات قسریه، مثلاً سنگی که از محل طبیعی خود دور می شود بُعد اولاً و بالذات برای آن محلی است که به واسطۀ حرکت قسریه حاصل می شود، سپس برای سنگ حاصل می شود. و مانند تجدد ارادات جزئیه ای که از نفس منبعث می باشد، در حرکات ارادیه.
می گوییم: به تجدد این احوال نقل کلام می کنیم و ناچار به طبیعت منتهی می شود؛ چون فاعل مباشرِ حرکت حتی در حرکات ارادیه طبیعت است؛ زیرا حرکات ارادیه به واسطۀ استخدام طبیعت توسط نفس حاصل می شوند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 483