اشکال عدم امکان اشتداد و تضعّف در جوهر
قد جاز الاختلاف فی المفهوم مع توحّد الکون الذی منه انتزع
یعنی: اختلاف در مفهوم با وحدت منشأ انتزاع جایز است.
این بیت اشاره به جواب ایرادی است که گفته اند: اگر در جوهر اشتداد و تنقص و شدت و ضعف باشد باید انواع مختلفه متعدد و ماهیات متعدد باشد.
به این بیان که: آیا نوع جوهر وقتی به طرف شدت حرکت می کند در وسط اشتداد و تنقص باقی است و یا اینکه تغییر پیدا می کند؟ اگر باقی باشد معلوم می شود صورت جوهریه تغییر پیدا نکرده و ثابت است و اگر باقی نماند معلوم می شود آن نوع از بین رفته است و نوع دیگری حاصل شده است و این تفاسد و تکوّن است.
اشکال دیگر بنابر اینکه نوع باقی نباشد این است که: در هر آنی جوهر دیگری
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 500
حاصل می شود و چنانکه اگر بخواهیم بین دو آنِ از زمان یا دو حد از حرکت را تقسیم کنیم، الی ما لا نهایة له قابل تقسیم می باشد، همچنین بین دو جوهر، انواع جوهریه غیر متناهی بالقوه خواهد بود؛ زیرا اگر حقیقت جوهریه سیال باشد هر صورتی آنی می شود و چنانکه گفتیم بین دو آن، قسمت های غیر متناهی بالقوه هست، پس بین دو صورت نیز صور غیر متناهیه بالقوه خواهد بود و بالقوه بودن در صورت جوهریه جایز نیست؛ زیرا قوام موضوع و هیولی به صورت است. بنابراین باید صورت بالفعل باشد تا عماد و مقوم موضوع باشد و بالقوه نمی تواند بالقوه را نگه داری کند، ولی بالقوه بودن در اعراضی مانند کمّ و کیف که در آنها حرکت هست عیب ندارد، مثلاً بودن کیفهای غیر متناهی بالقوه بین دو کیف اشکالی ندارد؛ زیرا اعراض مقوم چیزی نیستند تا در تقویم آن فعلیت لازم باشد.
حاصل جواب این است که: در کلام آنها بین وجود و ماهیت خلط شده؛ زیرا اگر مراد از بقای نوع در وسط اشتداد و تنقص، بقای وجود آن باشد ما می گوییم که آن باقی است؛ زیرا وجود واحد شخصی مستمر ولیکن سیال است و سیالیت با واحدیت وجود و شخصیت آن منافات ندارد، پس در عین وحدت و شخصیت آن در هر آنِ مفروضی معنی و مفهومی از آن انتزاع می شود.
و اگر مراد از بقای نوع بقای مفهوم باشد، می گوییم: مفهوم باقی نیست ولی در عین حال فساد یک جوهر بالفعل و حدوث بالفعل جوهر دیگری لازم نمی آید؛ زیرا اختلاف نوعی مفاهیم درصورتی است که هر یک از مفاهیم به وجود جداگانه موجود باشند و اما در حرکت، همۀ مفاهیم به وجود واحد شخصی زمانی موجود هستند و انتزاع مفاهیم مختلف از واحد شخصی جایز است و چنانکه در اعراض، مثلاً در تسخّن ممکن است از وجود واحد، فاتر و حار و ... انتزاع شود و در لون از یک وجود، یعنی لون سیال، اصفر و اخضر و اسود منتزع شود؛ همچنین از وجود واحد، جوهر و قابل ابعاد ثلاثه و نامی و حساس و ناطق انتزاع می گردد.
و اما اینکه گفتند: صور بالفعل نیستند، درست نیست؛ زیرا صور آنیّه بالقوه
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 501
می باشند و اگر تقسیم بالقوه باشد صور آنیه هم بالقوه خواهد بود و غیر متناهی بودن آن هم عیب ندارد؛ چنانکه در اول کتاب در بحث اصالت وجود گفتیم: صور، همان وجود است و وجود، اصل محفوظ است و دارای وحدت شخصی است و مراتب تدرج آن با یکدیگر تباین ندارند، ولی اگر ماهیت حقیقت داشته باشد، در آن صورت بالقوه بودن آن کفایت نمی کند، بلکه باید فعلیت داشته باشد؛ زیرا بین ماهیات اصل محفوظی نیست تا تقسیم روی آن بیاید و یک چیز تقسیم شود و اگر ماهیت اصل باشد، چون ماهیات بذواتها از یکدیگر منعزل و جدا و متباین هستند، باید ماهیت بالفعل موجود باشد و بدون تقسیم عقل منقسم باشد و ماهیات غیر متناهی بالفعل و منعزل از هم، بین حاضرین موجود باشند و آن هم محال است، ولی در وجود گفتیم: عیب ندارد صور آنیه بالقوه باشد.
و اما صور زمانیه به حسب وجود سیال شخصی بالفعل می باشند، کما علمت.
و بین حرکت جوهریه و غیر آن تمایزی نیست در اینکه همان گونه که موضوع جسمانی از صورت سیالی خالی نیست، همچنین از مقداری و اَینی نیز خالی نیست، پس موضوع جسمانی به فرد زمانی بالفعل از هر یک از آنها متلبس می باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 502