بیان حرکت شخصی و نوعی و سکون
در هر حرکتی شش چیز لازم است:
1ـ زمان حرکت.
2ـ موضوع حرکت.
3ـ فاعل حرکت.
4ـ مبدأ حرکت، یعنی جایی که حرکت از آن شروع می شود.
5ـ منتهای حرکت، یعنی جایی که حرکت به آن ختم می شود.
6ـ ما فیه الحرکه، که حرکت در آن واقع می شود.
به واسطۀ سه چیز از آنها که مانند ذات و مقوم برای حرکت می باشند، حرکت، نوعیت پیدا می کند و اگر هر یک از آن سه چیز تغییر کند حرکت تنوع پیدا می کند ولی اگر آن سه متحد باشند نوع حرکت محفوظ بوده و در آن تغییری پیدا نمی شود.
آن سه چیز که مثل ذات و مقوم برای حرکت می باشند عبارتند از: «ما منه الحرکه» و «ما الیه الحرکه» و «ما فیه الحرکه» اما اینکه اگر مبدأ و منتها اختلاف نوعی پیدا کنند؛ گرچه «ما فیه الحرکه» یکی باشد حرکت نیز اختلاف نوعی پیدا می کند، مانند حرکت صاعده با حرکت هابطه در اَین. مثلاً اگر زید از زمین به پشت بام برود، یک نوع از حرکت است و اگر از پشت بام به پایین بیاید، نوع دیگری از حرکت است. و مانند حرکت از بیاض به سواد و عکس آن در طریق واحد.
و اما اختلاف نوعی حرکت به واسطۀ اختلاف «ما فیه الحرکه» گرچه مبدأ و منتها
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 508
نوعاً و بلکه شخصاً متحد باشند مثل حرکت از نقطه ای به نقطۀ دیگر به نحو استقامت با حرکت به نحو انحناء است.
البته مخفی نماند که اختلاف نوعی بین خط منحنی و خط مستقیم است و استقامت و انحناء بالعرض در حرکت می باشند و بالذات در آن نیستند و در حرکت بالنسبه به حدود مسافت یک خط موهومی تصور می شود و گرنه حقیقةً خطی نیست، لیکن این گفتۀ ما مناقشه در مثال است.
و همچنین مثل حرکت از سفیدی به زردی و از آن به سرخی و از آن به تیرگی و از آن به سیاهی با حرکت از سفیدی به پسته ای و از آن به سبزی و از آن به نیلی و از آن به سواد است.
تاکنون اسباب وحدت و اختلاف در نوع حرکت بیان شد.
اینک ببینیم درچه زمانی حرکت، شخصی می شود؟ اگر پنج چیز یعنی «ما فیه» و «ما منه» و «ما الیه» و زمان و موضوع متحد باشند شخصِ حرکت واحد خواهد بود.
والحاصل: سه چیز از شش چیزی که در هر حرکتی لازم است به منزلۀ ذاتی و مقوم برای حرکت می باشند و اگر آنها مختلف شوند نوع حرکت تغییر می یابد. و سه چیز از شش چیز برای حرکت به منزلۀ عرضی می باشند که اگر آنها جز علت حرکت تغییر یابند شخص حرکت تغییر می یابد، پس مادام که آن پنج چیز متحد باشند ولو علت هم تغییر کند، حرکت، شخص واحد است.
اینکه گفتیم: اگر علت تغییر کند شخص حرکت تغییر نمی کند به این خاطر است که اگر مثلاً زید جسمی را حرکت دهد و قبل از آنکه آن جسم از حرکت باز ایستد، حرکت آن به وسیلۀ عمرو ادامه یابد، شخص حرکت تغییر نیافته است و یا مثلاً اگر راننده ای پشت فرمان ماشین باشد و بدون اینکه ماشین را نگه دارد رانندۀ دیگری فرمان ماشین را از او بگیرد، شخص حرکت تغییر نمی کند و همچنین اگر آهن ربایی جسمی را جذب کند و حرکت دهد بدون اینکه جسم توقف کند آهن ربای دیگری آن را جذب نماید و حرکت دهد، یک حرکت تحقق خواهد داشت. و یا اگر آب داخل
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 509
دیگی جوش می خورد و در حرارت حرکت می کند وما هیزمی بعد از هیزمی وآتشی بعد از آتشی در اجاق زیر دیگ بگذاریم جوشش و حرکت آن آب یک جوشش و حرکت خواهد بود.
و این تعدد محرّک، از باب اجتماع دو مؤثر بر اثر واحد نیست؛ زیرا اثر هر یک به منزلۀ بعض از حرکت است و مع ذلک به وحدت حرکت ضرر نمی رساند. تا اینجا سخن راجع به سبب تنوع و شخصیت حرکت بود.
اکنون مصنف به این مطلب می پردازد که در چه صورت حرکتی ضد حرکت دیگر خواهد بود. می گوید: ضدیت حرکتی با حرکت دیگر به تضاد مبدأ دو حرکت و منتهای آنهاست، چون حاجی در عبارت گفته است:
شخص بذی و اثنین من سواها ضدّ بمبدأ و منتهاها
ایشان پس از آنکه ضمیر در «منتهاها» را به حرکت ارجاع می دهد می گوید: اگر می خواهی مرجع ضمیر در «سواها» با مرجع ضمیر در «منتهاها» یکی باشد، ضمیر در «منتهاها» را به «ذی» برگردان و اضافه را به تقدیر «فی» قرار بده.
خلاصه: تضاد حرکات به تضاد «ما منه» و «ما الیه» می باشد مانند حرکت از بیاض به سواد و بالعکس آن و تضاد در اینجا بالذات است؛ چون در تعریف ضدان چنین گفته اند: «امران وجودیان بینهما غایة الخلاف داخلان تحت جنس قریب». و مانند حرکت صاعده با حرکت هابطه ولیکن تضاد آنها بالعرض می باشد؛ چون تضاد بین مبدأ و منتها در آنها بالعرض و به اعتبار علو و سفل است.
اما سکون عبارت است از سلب حرکت از موضوعی که قابلیت حرکت داشته باشد، پس تقابل بین سکون و حرکت تقابل عدم و ملکه است و تقابل تضاد نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 510