کائنات جوّ
کائنات جو، مرکبات غیر تامه هستند و به آنها آثار علویه گفته می شود.
وقتی اجسام مرطوبه مانند دریاها و اراضی مرطوبه و آب دیگ به واسطۀ اشعۀ کواکب یا نار سخونت و گرمی پیدا می کنند تبخیر می گردند و تبخیر شدن به واسطۀ انفصال اجزاء رشیۀ مائیه است که با اجزاء هوائیه ای که در وضع با آنها متباین نیستند مختلط می باشند.
اجسام یابسه نیز، حین تسخّن دخان می شوند و دخان شدن آنها به واسطۀ انفصال اجزاء ناریه است که با اجزاء ارضیه ای که در وضع از آنها متمیز نیستند مختلط می باشند. بنای بسیاری از تکونات بر تبخیر و تدخین است، بلکه بنای بسیاری از اصناف حیات بر روح بخاری است که آن بخار لطیف خون بوده و متعلق نفس می باشد.
و بالجمله: اگر بعد از تبخیر توسط اشعه ـ مخصوصاً اشعۀ نیّر اعظم ـ بخار به زمهریر رسیده و متکاثف شود، در صورتی که سرما شدید نباشد سحاب ماطر و ابر بارنده منعقد می شود و در صورتی که پس از اجتماع اجزاء مائیه از بخار، سرما شدید باشد، اجزاء به هم چسبیده و به صورت تگرگ درخواهند آمد و اگر قبل از اجتماع آنها سرما شدید شود به صورت برف پایین خواهند آمد. اما اگر به واسطۀ قلّت حرارت موجب صعود، بخار به زمهریر نرسد در صورتی که بخار کثیر و متکاثف باشد سحاب ماطر می گردد، چنانکه شیخ حکایت نموده است که ایشان سر کوه بلندی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 580
بوده و ابر پایین تر از او بر اهل قریه دامنۀ آن کوه می باریده است.
و در صورتی که بخار کثیر بوده ولی متکاثف نباشد ضباب و ابر بدون باران خواهد بود.
و اگر بخار قلیل باشد دو قسم است:
یکی آنکه: به واسطۀ سردی هوای شب، منجمد نشده و به صورت قطرات ریز پایین آمده و بر روی برگها و گلها می نشیند و به آن شبنم گویند.
دیگر آنکه: به واسطۀ سرمای شب، منجمد شده و پایین می آید و به آن صقّیع، یعنی برفک گویند و نسبت آن به شبنم مانند نسبت برف به باران است.
تمام آنچه گفتیم توسط بخار حاصل می شد.
گاهی هوا به واسطۀ شدت سرما متراکم و متکاثف شده و مثلاً به صورت سحاب ماطر درآمده و می بارد چنانکه مشاهدۀ آن از شیخ و غیر او نقل شده است و خود ما نیز ممکن است دیده باشیم که ناگهان در قلّۀ کوه یک تکه ابر حاصل گشته و کم کم زیاد شده و باریده است.
اما سبب رعد و برق و صاعقه این است که اگر دخان در ابر حبس شود یعنی ابخره و ادخنۀ کثیرۀ مختلطه مرتفع شده و سحاب منعقد گشته و دخان بین سحاب حبس شود، در این صورت رعد حاصل می شود و آن صوت هولناک معروف است.
رعد به واسطۀ پاره شدن و شکافته شدن سحاب توسط دخان حاصل می شود و آن دو گونه است؛ چون یا حرارتی که در دخان است و به واسطۀ شدت لطافت دخان و یبس آن مقتضی صعود آن به طرف کرۀ نار است، موجب می شود که دخان سحاب را از طرف بالا پاره کند و در نتیجه رعد حاصل شود و یا زوال حرارت و شدت تکاثف و ثقل دخان به واسطۀ سرمای شدید باعث هبوط دخان به طرف پایین شده و سحاب از آن طرف پاره شده و رعد حاصل می شود.
گاهی شکافته شدن به گونه ای سخت واقع می شود که دخان غلیظ و لطیف مشتعل
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 581
می گردد و این اشتعال به واسطۀ دُهنیتی است که در دخان می باشد؛ زیرا دخان شی ء لطیفی است و دارای اجزاء مائیه و ارضیه ای است که حرارت وحرکت در آنها عملی انجام داده اند که مزاج دخان به دهنیت نزدیک شده است و دخان به گونه ای گشته است که به کمترین سببی مشتعل می گردد. بنابراین: چگونه به واسطۀ تسخین قوی که از شکافته شدن حاصل می گردد مشتعل نشود.
برق و صاعقه از اشتعال مذکور حاصل می شود؛ اگر اشتعال ضعیف بوده و در حالی که به زمین نرسیده محو شود، برق خواهد بود و اگر به واسطۀ قوت به زمین برسد به آن صاعقه گویند. برق قبل از رعد دیده می شود با اینکه سبب آنها یکی است و علت آن این است که باید صوت به واسطۀ حرکت هوا به ما برسد، پس صوت به زمانی احتیاج داشته تا به صماخ برسد ولی رؤیت به چنین زمانی محتاج نیست.
واما سبب قوس قزح و هاله این است که وقتی اجزاء رشیۀ صغیرۀ مائیه ای که با هم اتصال نداشته و اجتماع آنها نیز بر هیئت استداره است از نیّر اعظم استضائه نمایند، قوس قزح حادث می شود. و اگر نور قمر را منعکس نمایند هاله پدید می آید، هاله ممکن است به صورت طبقاتی دیده شود؛ آن طبقه از اجزاء مائیه که به ما نزدیک است بزرگ تر دیده می شود و آن طبقه که از ما دور است کوچک تر دیده می شود. و نیز ممکن است چندین هاله باشد و هالۀ شمس هم به ندرت در اوقاتی که تأثیر اشعۀ آن کم است دیده می شود؛ زیرا شمس سحب رقیقه را تحلیل نموده و ذوب می کند. هاله نشانۀ باران است چون دلیل بر رطوبت هواست.
اکنون باید مقداری به شرح قوس قزح پرداخته و بعضی از شرایط تحقق آن را ذکر نماییم.
قوس قزح در حقیقت مانند یک کره است ولی کرۀ خالص نیست؛ زیرا قسمت پایین آن که به طرف زمین است دیده نمی شود ولیکن طرف بالای آن کروی است و آن عبارت از اجزاء صغار مائیه ای است که به هم نرسیده باشند؛ زیرا اگر به هم برسند باران تشکیل می شود و وقتی انسان به آن نگاه می کند چون ضوء آفتاب بر آن تابیده و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 582
اجزاء صغار آن صیقلی است، نور آفتاب را به طرف خود آفتاب منعکس نموده و ما آن ضوء منعکس را می بینیم که به صورت قوسی در اطراف قوس منعکس شده است.
از شرایط حصول قوس قزح این است که: باید پشت اجزاء صغار مائیه سحاب مظلمی یا کوهی مانند پرده ای که پشت آنها انداخته باشند باشد؛ زیرا اگر جسم کثیفی پشت جسم صیقلی نباشد از عبور نور مانع نمی شود و در نتیجه نور از جسم صیقلی منعکس نمی شود و همان گونه که در خود آینه چیزی نیست، قوس قزح نیز با آن الوان و کیفیات خوش رنگ در خارج وجود نداشته، بلکه نور منعکس بوده و چیزی جز اجزاء صغار در خارج نیست.
شرط دیگر این است که شمس به افق نزدیک باشد و قوس قزح در طرف مخالف آن پیدا می شود، مثلاً اگر شمس در طرف مغرب باشد قوس قزح در طرف مشرق و بالعکس محقق می شود و ممکن نیست وسط روز که آفتاب در وسط آسمان است قوس قزح حاصل شود؛ زیرا در آن موقع حرارت آفتاب زیاد است و اجزاء صغیره را منحل می کند.
اما اختلاف لون قوس قزح به واسطۀ اختلاط نور خورشید، که مانند بیاض است، با رنگ اصناف ابرها است. بنابراین از ضروب اختلاطها، رنگهای مختلف حاصل می شود و لون کرّاثی، که رنگ سبز است و لون ارجوانی، که رنگ ارغوانی است و لون احمر ناصع، که رنگ گلی است حاصل می شود. و مبدأ این الوان بیش از دو رنگ نیست؛ زیرا در بین الوان فقط لون بیاض و سواد اصالت دارد و سایر الوان از ترکیب و اختلاط آنها بدست می آید. بنابراین در مورد قوس قزح آن قسمتی که اشراق شمس در آن قوی است، احمر ناصع دیده می شود و آن قسمت که اشراق در آن ضعیف بوده و ظلام و سواد بر آن غلبه دارد قرمز نزدیک به سواد که ارغوانی است، مشاهده می شود و وسط آنها سبز رؤیت می شود.
آنچه راجع به قوس قزح گفته شد بنابر عقیدۀ قدما بود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 583
ولیکن متجددین دربارۀ آن چنین گفته اند: نور شمس مرکب از هفت رنگ است و اگر جسم صیقلی منشوری را مقابل نور آفتاب بگذاریم آن جسم نور آفتاب را تحلیل و تجزیه می نماید و چون شکل قوس قزح منشوری است لذا الوان نور آفتاب از هم تجزیه می شوند.
اسباب ریح نیز چند قسم است: یک قسم آن است که از ادخنه ای حاصل می شود که به واسطۀ رسیدن به زمهریر برودت پیدا کرده و در نتیجه ثقیل گشته و به طرف پایین هبوط نموده و در نهایت هوا متموج می گردد.
قسم دیگر آن است که از ادخنه ای که به وسیلۀ مجاور سماء ـ یعنی تابع و مشایع آن در حرکت دوریه که کرۀ آتش باشد ـ برگردانده می شوند، حاصل می گردد. و این وقتی است که حرارت ادخنه به سردی زمهریر منکسر نشود تا خفّت ادخنه باعث صعود آنها گشته و مجاور سماء آنها را برگرداند.
راجع به این دو قسم سبب، شیخ الاشراق در حکمة الاشراق چنین گفته است: هنگامی که دخان سرد شود به سوی زمین هبوط می نماید و این همان قسم اول است و یا اینکه دخان به جهت دفع مجاور فلک که حرکت آن با حرکت فلک موافق است برمی گردد و این همان قسم دوم است و آن گاه دخان به هوا فشار آورده و بادها از آن حاصل می شوند.
شیخ الرئیس نیز در نجات دربارۀ آنها گفته است: هوا بیشتر به واسطۀ سردی دخانِ متصاعدِ مجتمعِ کثیر و نزول آنها به هیجان درآمده و موج برمی دارد و لذا مبادی ریاح فوقانی می باشد و این سخن به قسم اول اشاره است.
و بسا مقاومت حرکت دوریه ای که هوای عالی تابع اوست آن مبادی را برگردانده و در نتیجه آنها به صورت باد در می آیند و این مقاله به قسم دوم اشاره است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 584
سبب دیگر تکوّن باد، این است که سحابها به خاطر ثقل آنها از جهت کثرت سردی با حرکت شدیدی رو به پایین آمده و به واسطۀ گرمایی که از حرکت شدید حاصل می شود به ریح و هوای متموج تبدیل می شوند و چنانکه در اقسام قبلی با اندفاع هوا به وسیلۀ دخان تموج حاصل می شد در این قسم با اندفاع هوا به واسطۀ بخار نیز تموج محقق می گردد.
فرق بین این سبب با اسباب قبلی این است که: ماده در آنها دخان و در این بخار بوده و همچنین در آنها ریح تنها با اندفاع و در این با اندفاع و انقلاب حاصل می شود.
سبب دیگر تحقق باد، تخلخل هوا و فاصله گرفتن اجزاء آن از یکدیگر به واسطۀ حرارت و تکاثف آن به خاطر سرما و اندفاع آن از جهتی به جهت دیگر می باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 585