مقصد چهارم طبیعیات

کائنات جو

کائنات جوّ

‏ ‏

‏کائنات جو، مرکبات غیر تامه هستند و به آنها آثار علویه گفته می شود.‏

‏وقتی اجسام مرطوبه مانند دریاها و اراضی مرطوبه و آب دیگ به واسطۀ اشعۀ‏‎ ‎‏کواکب یا نار سخونت و گرمی پیدا می کنند تبخیر می گردند و تبخیر شدن به واسطۀ‏‎ ‎‏انفصال اجزاء رشیۀ مائیه است که با اجزاء هوائیه ای که در وضع با آنها متباین نیستند‏‎ ‎‏مختلط می باشند.‏

‏اجسام یابسه نیز، حین تسخّن دخان می شوند و دخان شدن آنها به واسطۀ انفصال‏‎ ‎‏اجزاء ناریه است که با اجزاء ارضیه ای که در وضع از آنها متمیز نیستند مختلط‏‎ ‎‏می باشند. بنای بسیاری از تکونات بر تبخیر و تدخین است، بلکه بنای بسیاری از‏‎ ‎‏اصناف حیات بر روح بخاری است که آن بخار لطیف خون بوده و متعلق نفس‏‎ ‎‏می باشد.‏

‏و بالجمله: اگر بعد از تبخیر توسط اشعه ـ مخصوصاً اشعۀ نیّر اعظم ـ بخار‏‎ ‎‏به زمهریر رسیده و متکاثف شود، در صورتی که سرما شدید نباشد سحاب ماطر و‏‎ ‎‏ابر بارنده منعقد می شود و در صورتی که پس از اجتماع اجزاء مائیه از بخار،‏‎ ‎‏سرما شدید باشد، اجزاء به هم چسبیده و به صورت تگرگ درخواهند آمد و اگر قبل‏‎ ‎‏از اجتماع آنها سرما شدید شود به صورت برف پایین خواهند آمد. اما اگر به واسطۀ‏‎ ‎‏قلّت حرارت موجب صعود، بخار به زمهریر نرسد در صورتی که بخار کثیر و متکاثف‏‎ ‎‏باشد سحاب ماطر می گردد، چنانکه شیخ حکایت نموده است که ایشان سر کوه بلندی‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 580

‏بوده و ابر پایین تر از او بر اهل قریه دامنۀ آن کوه می باریده است.‏‎[1]‎

‏و در صورتی که بخار کثیر بوده ولی متکاثف نباشد ضباب و ابر بدون باران‏‎ ‎‏خواهد بود.‏

‏و اگر بخار قلیل باشد دو قسم است:‏

‏یکی آنکه: به واسطۀ سردی هوای شب، منجمد نشده و به صورت قطرات ریز‏‎ ‎‏پایین آمده و بر روی برگها و گلها می نشیند و به آن شبنم گویند.‏

‏دیگر آنکه: به واسطۀ سرمای شب، منجمد شده و پایین می آید و به آن صقّیع، یعنی‏‎ ‎‏برفک گویند و نسبت آن به شبنم مانند نسبت برف به باران است.‏

‏تمام آنچه گفتیم توسط بخار حاصل می شد.‏

‏گاهی هوا به واسطۀ شدت سرما متراکم و متکاثف شده و مثلاً به صورت سحاب‏‎ ‎‏ماطر درآمده و می بارد چنانکه مشاهدۀ آن از شیخ و غیر او نقل شده است و خود ما نیز‏‎ ‎‏ممکن است دیده باشیم که ناگهان در قلّۀ کوه یک تکه ابر حاصل گشته و کم کم زیاد‏‎ ‎‏شده و باریده است.‏

‏اما سبب رعد و برق و صاعقه این است که اگر دخان در ابر حبس شود یعنی ابخره‏‎ ‎‏و ادخنۀ کثیرۀ مختلطه مرتفع شده و سحاب منعقد گشته و دخان بین سحاب حبس‏‎ ‎‏شود، در این صورت رعد حاصل می شود و آن صوت هولناک معروف است.‏

‏رعد به واسطۀ پاره شدن و شکافته شدن سحاب توسط دخان حاصل می شود و آن‏‎ ‎‏دو گونه است؛ چون یا حرارتی که در دخان است و به واسطۀ شدت لطافت دخان و‏‎ ‎‏یبس آن مقتضی صعود آن به طرف کرۀ نار است، موجب می شود که دخان سحاب را‏‎ ‎‏از طرف بالا پاره کند و در نتیجه رعد حاصل شود و یا زوال حرارت و شدت تکاثف و‏‎ ‎‏ثقل دخان به واسطۀ سرمای شدید باعث هبوط دخان به طرف پایین شده و سحاب از‏‎ ‎‏آن طرف پاره شده و رعد حاصل می شود.‏

‏گاهی شکافته شدن به گونه ای سخت واقع می شود که دخان غلیظ و لطیف مشتعل‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 581

‏می گردد و این اشتعال به واسطۀ دُهنیتی است که در دخان می باشد؛ زیرا دخان شی ء‏‎ ‎‏لطیفی است و دارای اجزاء مائیه و ارضیه ای است که حرارت وحرکت در آنها عملی‏‎ ‎‏انجام داده اند که مزاج دخان به دهنیت نزدیک شده است و دخان به گونه ای گشته‏‎ ‎‏است که به کمترین سببی مشتعل می گردد. بنابراین: چگونه به واسطۀ تسخین قوی که‏‎ ‎‏از شکافته شدن حاصل می گردد مشتعل نشود.‏

‏برق و صاعقه از اشتعال مذکور حاصل می شود؛ اگر اشتعال ضعیف بوده و در حالی‏‎ ‎‏که به زمین نرسیده محو شود، برق خواهد بود و اگر به واسطۀ قوت به زمین برسد به‏‎ ‎‏آن صاعقه گویند. برق قبل از رعد دیده می شود با اینکه سبب آنها یکی است و علت‏‎ ‎‏آن این است که باید صوت به واسطۀ حرکت هوا به ما برسد، پس صوت به زمانی‏‎ ‎‏احتیاج داشته تا به صماخ برسد ولی رؤیت به چنین زمانی محتاج نیست.‏

‏واما سبب قوس قزح و هاله این است که وقتی اجزاء رشیۀ صغیرۀ مائیه ای که با هم‏‎ ‎‏اتصال نداشته و اجتماع آنها نیز بر هیئت استداره است از نیّر اعظم استضائه نمایند،‏‎ ‎‏قوس قزح حادث می شود. و اگر نور قمر را منعکس نمایند هاله پدید می آید، هاله‏‎ ‎‏ممکن است به صورت طبقاتی دیده شود؛ آن طبقه از اجزاء مائیه که به ما نزدیک است‏‎ ‎‏بزرگ تر دیده می شود و آن طبقه که از ما دور است کوچک تر دیده می شود. و نیز‏‎ ‎‏ممکن است چندین هاله باشد و هالۀ شمس هم به ندرت در اوقاتی که تأثیر اشعۀ آن‏‎ ‎‏کم است دیده می شود؛ زیرا شمس سحب رقیقه را تحلیل نموده و ذوب می کند. هاله‏‎ ‎‏نشانۀ باران است چون دلیل بر رطوبت هواست.‏

‏اکنون باید مقداری به شرح قوس قزح پرداخته و بعضی از شرایط تحقق آن را ذکر‏‎ ‎‏نماییم.‏

‏قوس قزح در حقیقت مانند یک کره است ولی کرۀ خالص نیست؛ زیرا قسمت‏‎ ‎‏پایین آن که به طرف زمین است دیده نمی شود ولیکن طرف بالای آن کروی است و‏‎ ‎‏آن عبارت از اجزاء صغار مائیه ای است که به هم نرسیده باشند؛ زیرا اگر به هم برسند‏‎ ‎‏باران تشکیل می شود و وقتی انسان به آن نگاه می کند چون ضوء آفتاب بر آن تابیده و‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 582

‏اجزاء صغار آن صیقلی است، نور آفتاب را به طرف خود آفتاب منعکس نموده و ما آن‏‎ ‎‏ضوء منعکس را می بینیم که به صورت قوسی در اطراف قوس منعکس شده است.‏

‏از شرایط حصول قوس قزح این است که: باید پشت اجزاء صغار مائیه سحاب‏‎ ‎‏مظلمی یا کوهی مانند پرده ای که پشت آنها انداخته باشند باشد؛ زیرا اگر جسم کثیفی‏‎ ‎‏پشت جسم صیقلی نباشد از عبور نور مانع نمی شود و در نتیجه نور از جسم صیقلی‏‎ ‎‏منعکس نمی شود و همان گونه که در خود آینه چیزی نیست، قوس قزح نیز با آن الوان‏‎ ‎‏و کیفیات خوش رنگ در خارج وجود نداشته، بلکه نور منعکس بوده و چیزی جز‏‎ ‎‏اجزاء صغار در خارج نیست.‏

‏شرط دیگر این است که شمس به افق نزدیک باشد و قوس قزح در طرف مخالف‏‎ ‎‏آن پیدا می شود، مثلاً اگر شمس در طرف مغرب باشد قوس قزح در طرف مشرق و‏‎ ‎‏بالعکس محقق می شود و ممکن نیست وسط روز که آفتاب در وسط آسمان است‏‎ ‎‏قوس قزح حاصل شود؛ زیرا در آن موقع حرارت آفتاب زیاد است و اجزاء صغیره را‏‎ ‎‏منحل می کند.‏

‏اما اختلاف لون قوس قزح به واسطۀ اختلاط نور خورشید، که مانند بیاض است، با‏‎ ‎‏رنگ اصناف ابرها است. بنابراین از ضروب اختلاطها، رنگهای مختلف حاصل‏‎ ‎‏می شود و لون کرّاثی، که رنگ سبز است و لون ارجوانی، که رنگ ارغوانی است و لون‏‎ ‎‏احمر ناصع، که رنگ گلی است حاصل می شود. و مبدأ این الوان بیش از دو رنگ‏‎ ‎‏نیست؛ زیرا در بین الوان فقط لون بیاض و سواد اصالت دارد و سایر الوان از ترکیب و‏‎ ‎‏اختلاط آنها بدست می آید. بنابراین در مورد قوس قزح آن قسمتی که اشراق شمس‏‎ ‎‏در آن قوی است، احمر ناصع دیده می شود و آن قسمت که اشراق در آن ضعیف بوده‏‎ ‎‏و ظلام و سواد بر آن غلبه دارد قرمز نزدیک به سواد که ارغوانی است، مشاهده‏‎ ‎‏می شود و وسط آنها سبز رؤیت می شود.‏

‏آنچه راجع به قوس قزح گفته شد بنابر عقیدۀ قدما بود.‏‎[2]‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 583

‏ولیکن متجددین دربارۀ آن چنین گفته اند: نور شمس مرکب از هفت رنگ است و‏‎ ‎‏اگر جسم صیقلی منشوری را مقابل نور آفتاب بگذاریم آن جسم نور آفتاب را تحلیل و‏‎ ‎‏تجزیه می نماید و چون شکل قوس قزح منشوری است لذا الوان نور آفتاب از هم‏‎ ‎‏تجزیه می شوند.‏

‏اسباب ریح نیز چند قسم است: یک قسم آن است که از ادخنه ای حاصل می شود‏‎ ‎‏که به واسطۀ رسیدن به زمهریر برودت پیدا کرده و در نتیجه ثقیل گشته و به طرف پایین‏‎ ‎‏هبوط نموده و در نهایت هوا متموج می گردد.‏

‏قسم دیگر آن است که از ادخنه ای که به وسیلۀ مجاور سماء ـ یعنی تابع و مشایع‏‎ ‎‏آن در حرکت دوریه که کرۀ آتش باشد ـ برگردانده می شوند، حاصل می گردد. و این‏‎ ‎‏وقتی است که حرارت ادخنه به سردی زمهریر منکسر نشود تا خفّت ادخنه باعث‏‎ ‎‏صعود آنها گشته و مجاور سماء آنها را برگرداند.‏

‏راجع به این دو قسم سبب، شیخ الاشراق در ‏‏حکمة الاشراق‏‏ چنین گفته است:‏‎ ‎‏هنگامی که دخان سرد شود به سوی زمین هبوط می نماید و این همان قسم اول است‏‎ ‎‏و یا اینکه دخان به جهت دفع مجاور فلک که حرکت آن با حرکت فلک موافق است‏‎ ‎‏برمی گردد و این همان قسم دوم است و آن گاه دخان به هوا فشار آورده و بادها از آن‏‎ ‎‏حاصل می شوند.‏‎[3]‎

‏شیخ الرئیس نیز در ‏‏نجات‏‏ دربارۀ آنها گفته است: هوا بیشتر به واسطۀ سردی دخانِ‏‎ ‎‏متصاعدِ مجتمعِ کثیر و نزول آنها به هیجان درآمده و موج برمی دارد و لذا مبادی ریاح‏‎ ‎‏فوقانی می باشد و این سخن به قسم اول اشاره است.‏

‏و بسا مقاومت حرکت دوریه ای که هوای عالی تابع اوست آن مبادی را برگردانده و‏‎ ‎‏در نتیجه آنها به صورت باد در می آیند و این مقاله به قسم دوم اشاره است.‏‎[4]‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 584

‏سبب دیگر تکوّن باد، این است که سحابها به خاطر ثقل آنها از جهت کثرت سردی‏‎ ‎‏با حرکت شدیدی رو به پایین آمده و به واسطۀ گرمایی که از حرکت شدید حاصل‏‎ ‎‏می شود به ریح و هوای متموج تبدیل می شوند و چنانکه در اقسام قبلی با اندفاع هوا به‏‎ ‎‏وسیلۀ دخان تموج حاصل می شد در این قسم با اندفاع هوا به واسطۀ بخار نیز تموج‏‎ ‎‏محقق می گردد.‏

‏فرق بین این سبب با اسباب قبلی این است که: ماده در آنها دخان و در این بخار‏‎ ‎‏بوده و همچنین در آنها ریح تنها با اندفاع و در این با اندفاع و انقلاب حاصل می شود.‏

‏سبب دیگر تحقق باد، تخلخل هوا و فاصله گرفتن اجزاء آن از یکدیگر به واسطۀ‏‎ ‎‏حرارت و تکاثف آن به خاطر سرما و اندفاع آن از جهتی به جهت دیگر می باشد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 585

  • )) شفا، بخش طبیعیات، ص 260.
  • )) رجوع کنید به: شفا، بخش طبیعیات، ص 266؛ مباحث مشرقیه، ج 2، ص 186 ـ 189؛شرح مواقف، ج 7، ص 217.
  • )) حکمة الاشراق، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 194.
  • )) نجات، ص 155.