معادن و چگونگی پیدایش آنها
اگر بخارهای محتبس در زمین زیاد باشند زلزله و چشمه ها و چاهها و قناتها متکوّن می گردند و اگر زیاد نباشند معادن حاصل می شوند.
اختلاف در ترکیب بخارها و دودها ازنظر مقدار و کیفیت و زمان و مکان باعث اختلاف معدنیات می گردد.
بخارها و دودهای محبوس در جایی که بیرون آمدن آنها از زمین ممکن نباشد در یکدیگر فعل و انفعال نموده و در نتیجه معدن متولد گشته و با اختلاف در خلط و ترکیب از جهت کمّ و کیف و زمان و مکان، معدن نیز مختلف می شود؛ چون اختلاط در جاهای مختلف زمین متفاوت است؛ زیرا در یک جا بخارها زیاد و دودها کم و در جای دیگر بر عکس و در جای دیگر متساوی می باشند و در هر یک از این صور اختلاف در طول و قصر زمان و خصوصیات مکان باعث اختلاف معادن می گردد. اگر بخارها بر دودها غلبه نمایند جواهر شفاف صیقلی که چکش خور نبوده مانند یشم پدید می آیند.
واگر برعکس باشد مانند ملح و زاجات حاصل می شود واگر مساوی باشند معادن چکش خور مانند آهن و مس به وجود می آید که در اصطلاح کیمیایی به آنها جسد گفته می شود. چنانکه چیزی که اجزاء لطیفه بر آن غلبه دارد، روح نامیده می شود.
توهم شده که: آنچه در باب تکوّن کائنات جوّ و غیر آنها گفته شد با چیزی که اهل سفارت و شارعین فرموده اند منافات دارد؛ زیرا ایشان آن امور را به ملائکه نسبت
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 590
می دهند چنانکه می گویند: رعد صدای تازیانۀ ملک، و برق، برق آن تازیانه است و سحاب را ملک حرکت می دهد و ملائکه، شمس را هر روز به طرف مغرب می کشند.
در جواب توهم مذکور گفته می شود: تنافی منتفی است؛ زیرا چشم ما چشم طبیعت بین است و طبیعت همان گونه است که گفته شد. ولی چشم انبیا چشم حق بین بوده و آنها از محل نداهای ما دور بوده و از وادی ما برکنار می باشند. بنابراین آنچه ما از امور طبیعت مانند نسبت احراق به نار می دانیم، مثل اینکه می گوییم: وضع نار مستلزم وضع احراق و بالعکس و رفع نار موجب رفع احراق و برعکس می باشد، با اینکه احراق و نار هر دو از خدا باشند منافات ندارد و در تمام قضایا چنین است که یک نسبت صحیح به طبیعت و یک نسبت صحیح به خدا دارند.
مثلاً اینکه می گوییم: اگر قومی اهل فسق و فجور باشند خدا ظالمی را بر آنها مسلط می نماید، تسلط ظالم به این نحو است که خود ما جمع شده و یکی را رئیس قرار داده و امورات خود را به او تسلیم نموده و خود را عاجز از وسایل و او را نسبت به آنها قوی می نماییم و او هم در رأس امور قرار گرفته و نمی توانیم او را پایین بیاوریم، پس این تسلط با فعل خودمان به وجود آمده گرچه به خدا هم نسبت دارد، منتها باید وقتی آن را به مقام خدایی نسبت می دهیم با ادب عبودیتی همراه باشد. ادب تعارفی کافی نبوده بلکه باید حقیقت ادب را نگه داشته و چنین بگوییم: خدا به مقتضای عمل ما آن چیزی را که مقتضای عمل ما بود آفرید. همچنین اگر می گوییم: از فلانی سلب توفیق شد، یعنی خودش عملی را که با چیزی مناسبت داشت مرتکب شد و خداوند متعال آن چیز را به او داد.
و الحاصل: حضرت نبی صلی الله علیه و آله وسلم خادم قضا و علم لا یتبدل الهی است؛ چنانکه طبیب خادم قوای طبیعی است؛ این چشم باز می کند گل گاو زبان و گل ختمی و اثرات آنها را می بیند و او چشم باز می کند اثر را در دست خدا می بیند و گل گاو زبان و گل ختمی را
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 591
جنودی از صقع ربوبی می داند، پس نصب العین و مشهود بصر قلب نبی، خداست و غیر حزب الله در بین نیست.
نبی به واسطۀ شدت تأ لّه و توغّل در شهود الله و آنچه از صقع اوست در هر چیزی جنبۀ یلی الربی و وجهۀ خدایی را ملاحظه می نماید و می گوید: «فَأیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّٰهِ» لذا تمام مبادی را خواه مانند عقول قدسیه و انوار اسفهبدیه، مفارق از ماده باشد و یا مانند نفوس منطبعه و قوا و طبایع که عبارت از صور نوعیه باشند، مقارن با ماده باشد ـ حتی اعراض را که مراتب نازلۀ قوای فعلیه می باشند ـ از جهت تعلقی که به خدا دارند و جهت نوریۀ آنهاست دیده و می گوید: «وَ أشْرَقَتِ الْأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» و «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ».
چنانکه در این نظر حکیم می گوید: «لا مؤثر فی الوجود الاّ الله».
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 592