مقصد چهارم طبیعیات

معادن و چگونگی پیدایش آنها

معادن و چگونگی پیدایش آنها

‏ ‏

‏اگر بخارهای محتبس در زمین زیاد باشند زلزله و چشمه ها و چاهها و قناتها‏‎ ‎‏متکوّن می گردند و اگر زیاد نباشند معادن حاصل می شوند.‏

‏اختلاف در ترکیب بخارها و دودها ازنظر مقدار و کیفیت و زمان و مکان باعث‏‎ ‎‏اختلاف معدنیات می گردد.‏

‏بخارها و دودهای محبوس در جایی که بیرون آمدن آنها از زمین ممکن نباشد در‏‎ ‎‏یکدیگر فعل و انفعال نموده و در نتیجه معدن متولد گشته و با اختلاف در خلط و‏‎ ‎‏ترکیب از جهت کمّ و کیف و زمان و مکان، معدن نیز مختلف می شود؛ چون اختلاط‏‎ ‎‏در جاهای مختلف زمین متفاوت است؛ زیرا در یک جا بخارها زیاد و دودها کم و در‏‎ ‎‏جای دیگر بر عکس و در جای دیگر متساوی می باشند و در هر یک از این صور‏‎ ‎‏اختلاف در طول و قصر زمان و خصوصیات مکان باعث اختلاف معادن می گردد. اگر‏‎ ‎‏بخارها بر دودها غلبه نمایند جواهر شفاف صیقلی که چکش خور نبوده مانند یشم‏‎ ‎‏پدید می آیند.‏

‏واگر برعکس باشد مانند ملح و زاجات حاصل می شود واگر مساوی باشند معادن‏‎ ‎‏چکش خور مانند آهن و مس به وجود می آید که در اصطلاح کیمیایی به آنها جسد‏‎ ‎‏گفته می شود. چنانکه چیزی که اجزاء لطیفه بر آن غلبه دارد، روح نامیده می شود.‏

‏توهم شده که: آنچه در باب تکوّن کائنات جوّ و غیر آنها گفته شد با چیزی که اهل‏‎ ‎‏سفارت و شارعین فرموده اند منافات دارد؛ زیرا ایشان آن امور را به ملائکه نسبت‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 590

‏می دهند چنانکه می گویند: رعد صدای تازیانۀ ملک، و برق، برق آن تازیانه است و‏‎ ‎‏سحاب را ملک حرکت می دهد و ملائکه، شمس را هر روز به طرف مغرب‏‎ ‎‏می کشند.‏‎[1]‎

‏در جواب توهم مذکور گفته می شود: تنافی منتفی است؛ زیرا چشم ما چشم‏‎ ‎‏طبیعت بین است و طبیعت همان گونه است که گفته شد. ولی چشم انبیا چشم حق بین‏‎ ‎‏بوده و آنها از محل نداهای ما دور بوده و از وادی ما برکنار می باشند. بنابراین آنچه ما از‏‎ ‎‏امور طبیعت مانند نسبت احراق به نار می دانیم، مثل اینکه می گوییم: وضع نار مستلزم‏‎ ‎‏وضع احراق و بالعکس و رفع نار موجب رفع احراق و برعکس می باشد، با اینکه‏‎ ‎‏احراق و نار هر دو از خدا باشند منافات ندارد و در تمام قضایا چنین است که یک‏‎ ‎‏نسبت صحیح به طبیعت و یک نسبت صحیح به خدا دارند.‏

‏مثلاً اینکه می گوییم: اگر قومی اهل فسق و فجور باشند خدا ظالمی را بر آنها مسلط‏‎ ‎‏می نماید، تسلط ظالم به این نحو است که خود ما جمع شده و یکی را رئیس قرار داده‏‎ ‎‏و امورات خود را به او تسلیم نموده و خود را عاجز از وسایل و او را نسبت به آنها‏‎ ‎‏قوی می نماییم و او هم در رأس امور قرار گرفته و نمی توانیم او را پایین بیاوریم، پس‏‎ ‎‏این تسلط با فعل خودمان به وجود آمده گرچه به خدا هم نسبت دارد، منتها باید وقتی‏‎ ‎‏آن را به مقام خدایی نسبت می دهیم با ادب عبودیتی همراه باشد. ادب تعارفی کافی‏‎ ‎‏نبوده بلکه باید حقیقت ادب را نگه داشته و چنین بگوییم: خدا به مقتضای عمل ما آن‏‎ ‎‏چیزی را که مقتضای عمل ما بود آفرید. همچنین اگر می گوییم: از فلانی سلب توفیق‏‎ ‎‏شد، یعنی خودش عملی را که با چیزی مناسبت داشت مرتکب شد و خداوند متعال‏‎ ‎‏آن چیز را به او داد.‏

‏و الحاصل: حضرت نبی  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ خادم قضا و علم لا یتبدل الهی است؛ چنانکه طبیب‏‎ ‎‏خادم قوای طبیعی است؛ این چشم باز می کند گل گاو زبان و گل ختمی و اثرات آنها را‏‎ ‎‏می بیند و او چشم باز می کند اثر را در دست خدا می بیند و گل گاو زبان و گل ختمی را‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 591

‏جنودی از صقع ربوبی می داند، پس نصب العین و مشهود بصر قلب نبی، خداست و‏‎ ‎‏غیر حزب الله در بین نیست.‏

‏نبی به واسطۀ شدت تأ لّه و توغّل در شهود الله و آنچه از صقع اوست در هر چیزی‏‎ ‎‏جنبۀ یلی الربی و وجهۀ خدایی را ملاحظه می نماید و می گوید: ‏‏«‏فَأیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ‎ ‎اللّٰهِ‏»‏‎[2]‎‏ لذا تمام مبادی را خواه مانند عقول قدسیه و انوار اسفهبدیه، مفارق از ماده باشد‏‎ ‎‏و یا مانند نفوس منطبعه و قوا و طبایع که عبارت از صور نوعیه باشند، مقارن با ماده‏‎ ‎‏باشد ـ حتی اعراض را که مراتب نازلۀ قوای فعلیه می باشند ـ از جهت تعلقی که به خدا‏‎ ‎‏دارند و جهت نوریۀ آنهاست دیده و می گوید: ‏‏«‏وَ أشْرَقَتِ الْأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا‏»‏‎[3]‎‏ و ‏‏«‏وَ‎ ‎عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ‏»‏‏.‏‎[4]‎

‏چنانکه در این نظر حکیم می گوید: «لا مؤثر فی الوجود الاّ الله».‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 592

  • )) رجوع کنید به: شرح مواقف، ج 7، ص 155؛ شرح مقاصد، ج 3، ص 198 ـ 200.
  • )) بقره (2): 115.
  • )) زمر (39): 69.
  • )) طه (20): 111.