بهترین نظریه در ابصار
مرحوم حاجی می گوید: رأی ملا صدرا وزین و در صدر آراء است.
فرمایش ایشان این است که: رؤیت به واسطۀ جعل صورتی مماثل با مبصر بالعرض از سوی نفس حاصل می شود و برای عضو مانند عین و ملتقی اعداد افاضۀ صور از نفس می باشد.
حاصل فرمایش وی این است که عضو با شرایطی از قبیل سلامت آن و فاصلۀ مناسب بین آن و مرئی و وجود هوا و انعکاس شعاع، معدّاتی هستند تا نفس صورتی را که با مبصر خارجی مماثل می باشد انشا نماید.
صورت مُنشأ دارای یک نوع تجردی از مادۀ خارجیه می باشد و در صقع نفس و عالم آن حضور دارد؛ زیرا باید وجود مدرَک بالذات برای مدرک باشد چنانکه در طریقۀ انطباع چنین بود که صورت مماثل با خارج در قوۀ باصره انطباع می یافت، منتها در طریقۀ انطباع به نحو حلول بود ولی در طریقۀ ملا صدرا به نحو حلول نیست بلکه
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 607
وجود مبصر بالذات برای نفس به نحو قیام صدوری است و برای عضو شفاف باصر به نحو ظهور در مظهر است.
معنای ظهور در مظهر همان است که در قضیۀ آینه گفتیم و آن اینکه در آینه مسلّماً چیزی نبوده و صورتی در آن منتقش نمی شود و شاهد بر آن همان دلیلی است که سابقاً گفته شد: که اگر سه نفر که یکی از آنها مقابل آینه و دو نفر دیگر در دو طرف مختصری کج بنشینند و به آینه نگاه کنند چه بسا هر کدام از آنها دیگری را در آینه نبیند و اگر در آینه چیزی که هر کدام می بیند وجود داشت باید همۀ آنها آن را می دیدند. پس معلوم شد که در آینه، نقشی وصورتی نیست، بلکه وقتی خروج شعاع بصری محقق می شود و بر آینه که شیشه و جسم صیقلی است می افتد نور برمی گردد، خصوصاً اگر به پشت آن جیوه هم مالیده باشند، و هنگام برگشت رأس آن بر هر چیزی که واقع شود آن چیز دیده می شود و این گونه خیال می شود که صورت آن چیز در آینه وجود دارد ولی چنین چیزی واقعیت ندارد.
اینجا نیز همان قضیۀ ظهور و مظهر است که انسان گمان می کند در عضو شفاف باصر چیزی هست و آن خیال محض است، بلکه صورت در صقع نفس بوده و به نحو قیام صدوری ـ قیام عنه ـ به نفس قائم می باشد و قیام آن به نفس به نحو قیام حلولی ـ قیام فیه ـ نیست.
صورت مذکور مانند مُثُل معلقه در عالم مثال اصغر ـ یعنی خیال متصل ـ می باشد. صور متصوره که دارای وجود ذهنی هستند و از ماده خالی بوده ولی از شکل و مقدار مجرد نیستند مُنشأ نفس می باشند و نفس بر آنها سلطه دارد.
عالم مُثُل معلّقۀ دیگری هم هست که آنجا هم مُثُل از ماده خالی بوده ولی از شکل و مقدار مجرد نبوده و آنها هم از مُنشآت نفس می باشند ولی نفس در اینجا بر آنها سلطه ندارد. به این، عالم خیال منفصل گویند که همان عالم برزخ است.
صور معلقه را از آن جهت معلقه گویند که گویا بین مادیت محض و تجرد محض معلق می باشند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 608
بنابراین: ما خیال را در سه جا: یکی در همان قضیۀ ظهور در مظهر و یکی در خیال اصغر و یکی هم در خیال اکبر استعمال می نماییم.
نتیجه اینکه: محل صدوری برای ابصار نفس در مقام نازل بوده و صورت در نفس واحد می باشد و چنین نیست که محل صورت ملتقی باشد مگر اینکه به نحو مظهریت گفته شود؛ چنانکه گفته اند: محل ادراک ملتقی است و چشم نیست وگرنه لازم می آید انسان یکی را دو تا ببیند.
و بالجمله: در محل رؤیت اختلاف است، بعضی آن را قاعدۀ مخروط و بعضی رأس مخروط و شعاع و بعضی ملتقی دانسته اند. ولی بنابر صدر آراء محل رؤیت و ابصار خود نفس می باشد و اینکه یک چیز دو چیز دیده شود، لازم نمی آید. چنانکه محل ادراک سمعی پیش آنها قوۀ حالّه در صماخین است ولی با این حال صوت واحد دو صوت شنیده نمی شود.
در سمع نیز، نظر صدرا این است که صوت، مُنشأ نفس بوده و به نحو قیام صدوری به آن قائم می باشد، البته فعالیت نفس بعد از اعداد حاصل می شود و چون مُنشأ در نفس واحد است صوت واحد دو صوت شنیده نمی شود.
اهتزاز پرده ها امری است و ادراک صوت امر دیگری است، چنانکه انطباع صورت در جلیدیه ادراک نیست، بلکه ادراک، امر دیگری است.
پس برای سمع و بصر تجرد بالاتری است و لذا در مورد آنها کثرت به چشم نمی خورد. با اینکه صماخ دوتاست، دو صوت شنیده نمی شود و با اینکه چشم دوتاست، دو صورت دیده نمی شود. ولی چون در مورد قوای دیگر مانند لمس تجرد ضعیف است لمس حرارت از دو ملمَس دو لمس می باشد.
به خاطر ضعف تجرد لمس و ذوق و شم و قرب آنها به ماده، آنها بر خداوند اطلاق نمی شوند. ولی سمیع و بصیر بر خدا اطلاق می شوند و خداوند نیز با اعطای آنها به
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 609
انسان بر او منت گذاشته است و فرموده است: «فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً».
و بالجمله: چون تجرد سمع و بصر اقوی است، قابل جامعیت کثرت می باشند، ولی قوای ظاهری دیگر دارای این نحو از تجرد نبوده و لذا قابل کثرت به نحو جمعیت نمی باشند و وقتی انسان دست خود را روی جسم سرد می گذارد و دست، سرد می شود در دو ملمس دو لمس احساس می نماید. البته سرد شدن دست، درک سردی نیست، بلکه نفس بعد از آن در مقام خود احساس برودت می نماید.
در مقام شمارۀ نعمتهای خلقتی انسان ذکر قوای ظاهری جز سمع و بصر مطوی می باشد، چرا که فرموده است: «فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً».
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 610