حجت اول بر تجرد نفس
اگر کلام را در اموری که تقسیم در آنها عقلاً محال است فرض کنیم، مثل باری سبحانه و وحدت و بسایطی که از آنها مرکبات تألیف می شوند ـ چون مرکب به بسایط منحل می شود و واحد در هر کثرتی موجود است ـ علم متعلق به آن بسایط، احتیاج به محلی دارد که ما به آن محل «نفس» می گوییم.
پس اگر آن علم به بسایط، منقسم باشد، هر کدام از آن اقسام یا علم می باشند و یا علم نمی باشند؛ اگر اجزاء علم نباشند، مجموع آنها هم علم نخواهد بود. بلکه باید گفت: علم عبارت از هیئت حاصله از اجتماع اجزاء است. سپس نقل کلام به این هیئت حاصله می کنیم و اگر این هیئت، قبول قسمت کند، پس هیئت حاصله، اجزایی خواهد داشت و اگر آن اجزاء علم، علم باشند، لابد برای آن علوم، متعلقی می باشد. اگر متعلق هر یک از آنها همان متعلق علم قبل از قسمت باشد، لازم می آید جزء شی ء مساوی با کل آن باشد. و اگر متعلق هر یک از اجزاء، جزئی از آن بسیط باشد، لازم می آید آنچه را بسیط فرض کرده بودیم، بسیط نباشد و این خلف
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 7
است. پس نتیجه می دهد این علمی که در ما هست و متعلق آن بسیط است، بسیط بوده؛ پس محل آن باید بسیط و مجرد باشد. پس ثابت می شود که در ما چیز بسیط و مجردی است که «نفس» می باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 8