حجت نهم بر تجرد نفس ناطقه
قوای بدنیه بر اثر کثرت افعال، کَلال پیدا می کنند و سست می شوند و بعد از ضعیف شدن، قوّت نمی گیرند و بعد از قوی شدن بر ضعیف قدرت ندارند، مثلاً وقتی که انسان به آفتاب نگاه می کند تا چشمش را به طرف یک شمع ده درجه برگرداند آن را نمی بیند. و اگر صدای مهیبِ قویِ رعد و برق را شنید، تا یک مدتی صدای ضعیف را نمی شنود، و اگر وارد جایی شد که صداهای قوی در آن باشد، مثلاً در بازار مسگرها باشد، نمی تواند صدای هَمسی را بشنود، وهمچنین اگر به چیز ضعیفی سرگرم شد، نمی تواند بلافاصله به قوی بپردازد. مثلاً وقتی که آدم از داخل زیرزمین که شمع ده درجه روشن است بیرون آید و چشمش را به آفتاب بدوزد، آن را نمی بیند. و شأن قوای جسمانیه چنین است و حال آنکه نفس این طور نیست؛ زیرا بعد از تصور چیز ضعیف، قادر بر تصور چیز قوی است و همچنین بعد از تصور چیز قوی، بر تصور چیز ضعیف هم قادر است.
ابن مِسْکویه در کتاب خود دلیلی را که تقریباً به ادراک سادۀ عقلی قریب است،
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 40
ذکر کرده و آن این است که: در قوای جسمانیه بدون وضع و محاذات، تأثیر محقق نمی شود، مثلاً سنگی که پرتاب می کنی آن حرکتی که در سنگ رخ می دهد تا به زمین بخورد، به خاطر این است که وقتی که وضعی با دست شما دارد یک قوه که مبدأ حرکت باشد ایجاد می شود و فعلاً حرکت مربوط به آن قوه است نه به دست شما که از محاذات خارج شده است. و هکذا جسم سنگینی که از بالا می آید، یا به جهت میل طبیعی آن است که در صورت وضع مخصوص به مرکزش میل می کند و یا به واسطۀ قوۀ جاذبه است که می تواند تا یک حدی که از وضع با چیزی پیدا می کند، جذبش نماید. و اگر از آن وضع خارج شد، دیگر قدرت جذب ندارد؛ مثلاً زمین نمی تواند اشیایی را از محیط و پیرامون قمر به خودش جذب کند. پس تأثیر در قوای جسمانی، محتاج به محاذات و وضع می باشد.
ولی نفس، در تأثیر، محتاج به وضع و محاذات نیست؛ لذا چیزی که معدوم است، نفس در آن تأثیر دارد و می تواند «عدم» را تصور کند و شریک الباری را درک کند و مجردات را ادراک نماید.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 41