بیان انحاء تعلق
مرحوم آخوند رحمه الله کیفیت تعلق شی ء به شی ء را، به چند قسم تقسیم می کند. و اعلی مرتبۀ تعلق را، تعلق ماهیت به وجود می داند. تعلق ماهیت به وجود طوری است که اگر اصل الوجود نباشد، اثری از ماهیت نیست. و اصلاً در مرتبۀ ذات، چیزی از خود تحقق ندارد، بلکه متحقق به وجود است و ماهیت، اعتباری است که به برکت وجود اعتبار می شود.
مخفی نماند: اصلاً اینجا «تعلق» گفتن غلط است؛ چون تعلق، از احکام وجود است، برای همین جهت اعلی مرتبۀ تعلق، تعلق وجود منبسط به مبدأ اعلی است که با قطع نظر از جمیع تعینات و حدودات آن، وقتی وجود صرف بسیط منبسط را ملاحظه کنیم، متعلق به مبدأ اعلی است. بلکه به وجود منبسط متعلق گفتن، تسامح است؛ برای اینکه وجود منبسط، صرف التعلق و عین التعلق و عین الربط است و نباید گفت که متعلق است؛ زیرا حقیقة المتعلق همان وجود ربطی و تعلق وجود منبسط است.
بلکه اثبات کردن این حکم برای وجود منبسط با نظر کثرت است. و از احولیت عین ماست که نمی توانیم اشیاء را «کما هی» ببینیم. برای اینکه اگر بخواهیم اشیاء را
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 61
«کما هی» ببینیم، چشم صحیح لازم داریم و ما دیدۀ واقع بین نداریم تا بتوانیم به نحو تعلقی و ربطی اثبات حکم کنیم.
البته اگر بخواهیم برای چیزی، حکمی را اثبات کنیم باید آن را مستقل ملاحظه کرده و مستقل ببینیم؛ و این استقلال دادن به آن، از احولیت چشم عقل ماست و حال آنکه وجود منبسط، معنای حرفی ربطی بوده که استقلال ندارد. و اگر دیدۀ صحیح این را ببیند، آن را در ضمن غیر و به طفیل غیر خواهد دید نه اینکه آن را مستقلاً ببیند. این است که چنانکه اهل کشف مدّعی اند که به کشف دیده ایم، و برهان هم معاضد قول آنهاست، باید گفت: اصالت وجودیها و یا اصالت ماهویها در اشتباه اند، چون اینها کثرت بین و احول العین هستند و اصالت ماهیت و یا اصالت وجود، فرع این است که در این موجودات ممکنه بتوانند وجودی ببینند تا قائل باشند که تحقق به وجود است، چنانکه اصالت وجودی می گوید، و یا ماهیتی ببینند تا قائل باشند که تحقق به ماهیت است، چنانکه اصالت ماهوی می گوید. و این دو قول فرع این است که وجود ممکنات و یا ماهیات آنها، بالاستقلال ملاحظه شود و این از کثرت بینی است. فلذا اهل کشف قائلند که وجود به معنای استقلالی، در ممکنات اصلاً نیست. و حقیقت بینی آن است که علاوه بر اینکه وجود ممکنات مستقل در وجود نیستند، نتوان وجود آنها را بالاستقلال دید و ملاحظه کرد. اگر آدم اشیاء را «کما هی» بدون اعوجاج نظری واحولیت ببیند، بالاستقلال نمی بیند، بلکه درضمن غیر می بیند.
پس بنابراین، قول اهل الحق، فوق اصالت وجود یا اصالت ماهیت است و یک قدم بالاتر از این بحثها می باشد. چنانکه برهان هم بر قول اهل کشف دلالت دارد.
والحاصل نه این است که بگوییم: ممکنات وجود ندارند و وجود آنها عین وجود حق و مبدأ است، بلکه وجود دارند ولیکن وجود آنها وجود ربطی و معنای حرفی است که استقلال ندارند. و اگر دیدۀ عقل خطا نکند و احول نباشد، بالاستقلال ملاحظه نمی شوند.
شاید فرمایش حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم در خبر شریف که فرمود: «ربّ أرنی الأشیاء
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 62
کما هی» این باشد که در مناجات با خدا عرض کند: خدایا، اشیاء را به آن نحو که صرف التعلق هستند و واقعیت دارند، که نحوۀ وجودی آنهاست به من ارائه بده. البته این از کمال عشق حبیب به محبوب است که فقط وجود استقلالی محبوب را ببیند و باقی اشیاء را به طفیل وجود او ملاحظه کند و مقدّم بر محبوب، چیزی را نبیند.
حقیقت مطلب در وجود ممکنات این است که بدون آفت و احولیت چشم، به طفیل وجود حق دیده شوند.
و بالجمله: اعلی درجۀ تعلق همین بود که گفتیم: که با اسقاط اضافات، وجود منبسط، صرف تعلق به مبدأ کمال است. پس اینکه محال است تعلق به غیر میان دو وجود باشد برای این است که در عالم جز یک حقیقت نیست «لیس فی الدار غیره دیّار» در دار تحقق فقط وجود است و تعلق، از احکامِ آن است و چون وجود، حقیقت مشکّکه است، تعلق هم مشکّک خواهد بود. و اعلی مرتبۀ وجود امکانی، دارای اعلی مرتبۀ تعلق است. یعنی تعلق عقل اول، اعلی مرتبۀ تعلق و ربط است و اوست که افقر موجودات است نه نفس.
معنای فقر این نیست که موجودات از کمالات خالی باشند، بلکه معنایش این است که چون حقیقةً وجود معلولی، ربط و تعلق به وجود علّی است و چون وجود صادر اول از وجودات دیگر اشدّ است، پس تعلقش به مبدأ و ربط بودنش به مبدأ اشدّ است؛ البته فقر به این معنی در وجود صادر اول زیاد است.
بنابراین هیولای اُولی اغنی الموجودات است؛ برای اینکه صرف قوّة الوجود است، هیچ فعلیت ندارد تا ربط و وجودِ تعلقی داشته باشد. شاید به همین معنای «فقر منزلی» اشاره باشد کلام حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود: «الفقر فخری»، البته اگر این جمله را از روی نظر باطنی فرموده باشد.
بالجمله: یک نوع تعلق، که اعلی از تعلقات دیگر است، بین وجود علت و معلول
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 63
هست که قابل تشکیک است؛ برای اینکه همان حیثیت صرفه و بسیطه ای که هیچ ترکیبی در آن نیست، متعلق بها می باشد و عین حیثیتی است که در معلول بسیط است؛ زیرا این همان است که از بسیط اول صادر شده است پس «ما صَدَرَ» هم، حیثیت بسیطه خواهد بود و هرچه حیثیت محل صدور، اقوی باشد حیثیت صادره هم اقوی خواهد بود، و حیثیت صادره عین ربط و تعلق است تا به آخرین درجه ای که حظّی از وجود دارد برسد و چون وجود، هرچه تنزل کند، حیثیت تنزل می کند، پس متعلق تنزل می کند.
و قسم دیگر از تعلقات، تعلق عرض به موضوع است. البته این گونه تعلق در نفس نیست؛ چون وجود عرض ـ بنابر قول حق ـ معلول وجود موضوع نیست، بلکه عرض یک وجودی است که اگر مبادی او بخواهند آن را ایجاد کنند باید در موضوع ایجاد کنند نه اینکه عرض مرتبه ای از مراتب موضوع باشد. همچنانکه موضوع، مبادی دارد، عرض هم مبادی دارد، منتها مبادی عرض به اعتبار اینکه نحوۀ وجود او طوری است که باید در غیر باشد آن را در موضوع ایجاد می نمایند، پس اگرچه وجود عرض مستقل است ـ یعنی جعل مستقل لازم دارد ـ ولیکن باید در غیر موجود باشد.
ولی نفس این طور نیست که اگر مبدأش بخواهد آن را خلق کند، باید در غیر خلق نماید؛ زیرا بعد از اینکه ثابت شد نفس، عرض نیست، بطلان تعلق نفس به بدن به این نحو ثابت می شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 64