جواب از استدلال به حشر و رجعت
اما قضیۀ رجعت: اولاً چنانچه شیخ محمد حسین اصفهانی رحمه الله می گفته ما در جامعۀ مذهبی خود دچار یک اشکال بزرگی هستیم و آن این است که اگر یک مطلبی از ضروریات مذهب ما و یا از ضروریات دین شد علاوه بر آن مقداری که ضروریتش ثابت و بر آن دلیل داریم باید به آنچه از تبعه و شاخ و برگ و خصوصیات آن مطلب ضروری است که بین عوام الناس مشهور گردیده ـ ولو دلیل بر آنها نداشته باشیم ـ قائل شویم، و در حقیقت آن خصوصیات بدون اینکه ضروری باشد ضروری گردیده، و اگر
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 196
یکی از آنها را کسی منکر باشد انکار آن را در حد انکار اصل قضیۀ ضروری پنداشته و تکفیرش می کنند.
مثلاً قضیۀ شقّ القمر در دین ما ضروری است و دلیل هم بر اصل قضیه داریم که محکم و قابل اعتناء است و نباید کسی در دین باشد که اصل قضیه را منکر باشد؛ اما اینکه اول شب خیلی ظلمت شد و یا اینکه پارۀ قمر آمد در داخل آستین مبارک حضرت شد، اینها توابعی است که سند درستی نداشته و شاید یک روایت بسیار ضعیف باشد یا اصلاً روایتی هم نباشد، ولی بین عوام از دنباله ها و توابع شقّ القمر حساب شده و از لون ضروریت آن کسب ضروریت نموده اند، به طوری که اگر کسی اینها را منکر باشد ولی اصل قضیه انشقاق قمر را که ضروری و مدلّل است قائل شود و مثلاً بگوید در آسمان انشقاق حاصل شده و طالبین هم بیش از این را نخواسته بودند، این چنین شخصی کأ نّه اصل قضیۀ انشقاق را منکر است.
خلاصه آنچه بر آن دلیل داریم و ضروری است اصل قضیۀ رجعت است، اما خصوصیات آن که مثلاً در رجعت حسینی علیه السلام بعضی را می آورند و می بندند، یا اینکه با همان بدنی که سرش را بریدند رجعت می فرماید، و یا اینکه آن بدن شریف اجزایش را جمع کرده و روح مطهرش با آن بدن خواهد آمد، اینها خصوصیاتی است که بر آنها دلیل نداریم وضروری هم نیستند، پس درخصوص رجعت اگر بگوییم که نفس شریف و مبارک رجعت کنندگان بدن مُلکی انشا نموده و با آن بدن انشایی مُلکی رجوع می نمایند هیچ استبعادی ندارد، بلکه حتماً قضیه چنین خواهد بود.
آیا کسانی که این معنی را قبول نداشته بلکه قائلش را تکفیر می کنند قائل نیستند که حضرت امیر علیه السلام دریک شب، درزمان واحد در چهل جا حاضر بود؛ در عرش با
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 197
ملائکه، در خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و در همان شب مهمان حضرت سلمان بود، و هم با فاطمۀ زهرا علیهاالسلام در منزل خود بود. البته نه این است که حضرت با احاطۀ روحی بود، بلکه با ابدان متعدد در جاهای متعدد حاضر بود و هر یک از ابدان حقیقةً بدون اشکال بدن شریف حضرت بوده است.
البته بعد از آنکه نفس قدرت کامله را دارا شد ممکن است بعون الملک الکریم هزاران بدن انشا کند و همۀ آنها بدن حقیقی نفس باشند، و نفس با هر یک مشغول کاری باشد بدون اینکه اشتغال به کاری در جایی او را از اشتغال به کار دیگری مشغول کند. البته هیچ محال نیست، بلکه قضیه چنین است؛ چنانچه حضرت حق با اینکه وحدت شخصیه دارد در عین حال، تمامی ذرات عوالم امکان در حضور حضرتش منکشف و حاضر است و نحوۀ وجودشان حقیقةً حضور در محضر اقدس الهیه است و لایشذّ شی ءٌ عن علمه، بدون اینکه چیزی از چیزی او را شاغل باشد و به همین نحو حقیقت از کیفیت و وحدت و کثرت عالم پیش حضرتش حاضر است، بلکه اینکه نطق می کنم ـ مثلاً ـ عین التعلق به اوست و بلکه «بسمعک یَسمع و ببصرک یُبصِر». و باز قائلیم و قائلند چنانکه اخبار هم ناطق است حضرت امیر در بالای سر محتضرین از مؤمن و منافق حاضر می شود، البته چه بسیار جنگهایی اتفاق می افتد که روزی بیست هزار، پنجاه هزار نفر می میرند و اکثر آنها در عرض هم در حالت احتضار هستند، و این معنی در خصوص بعض ائمۀ هدی علیهم السلام هم وارد شده است. آیا این قضیه چگونه است؟ آیا غیر از این است که بگوییم با ابدان منشئۀ متعدده حاضر می شوند؟
و بالجمله: نباید ما آنها را به خود قیاس کنیم، ما اگر به مطلبی گوش بدهیم دیگر نمی توانیم صحبت کنیم از بس که نفس ضعیفی داریم، ولی آنها مثل ما نیستند، بلکه به قدرت الهیه بعد از آنکه نفس قوی شد قادر بر انشای ابدان متعدد می شود، و همۀ آنها
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 198
حقیقةً بدن او هستند. و بالجمله: استبعاد را در این خصوص هیچ جایی نیست، و این گفتۀ ما را در مذهب جعفری متدینینی قائلند. نباید مطلب را مستبعد شمرد، آیا قضیۀ عرضۀ اعمال بر حضرت حجّت ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ چگونه است؟ گمان می کنیم مثل عرضه داشتن کاغذ است که من به تو عرضه می دارم؛ اعمال همۀ مردم روزهای پنجشنبه، بلکه در هر روز صبح و شام، عرضه می شود. و بالجمله: مگر در روایات معتبره نیست که بعضی از ملائکه هستند که هزار دست، هزار سر، و در هر سر هزار دهان، و در هر دهان با زبانی که دارد مشغول ذکری است غیر آن ذکری که با زبان دیگر می گوید.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 199