حقیقت شفاعت و غفران و چگونگی تأثیر عبادات
بلی، یک بدبختی که ما داریم آن یک بدبختی فوق العاده ای است، که با عقول خود ـ نه با آن عقولی که به تربیت صحیح شرعی تربیت شده باشند ـ که مثل بچه های بی صاحب ولگرد، خود به خود و بدون تربیت بزرگ شده اند، بلکه تحت تربیت ناقصین نالایق، بزرگ شده اند سنن الهی را معنی می کنیم و گمان می کنیم که قضیۀ آخرت و مسؤولیت آنجا یک مسؤولیت اعتباری است، و استحقاق العبد للعقوبه أو للمثوبه امر اعتباری است و مولی هم طبق این امر اعتباری، یا عقوبت می کند و یا اصلاً می گذرد و می گوید: برو پی کارت که من گذشتم، و یا یک نفری می آید و می گوید: من خواهش می کنم، از این بگذر، و ما قضیۀ شفاعت را چنین گمان کردیم، و بعضی از منبریهای ما از خودشان تفصیل دادند تا منبر بگیرد. و بعضی هم نفهمیدند و از یک خبری که نه سندش را و نه دلالتش را دانستند، یک معنایی گرفتند و آمدند حضرت سیّد الشهدا علیه السلام را شفیع قرار دادند که هر کس مرد، حضرت تشریف آورده و شفاعت می نماید و حضرت باری تبارک و تعالی هم از آن امر اعتباری که استحقاق العبد للعقوبه باشد می گذرد و عقابش نمی کند.
عقاب آنجا از لوازم ذات عبد است و هویت شخص، طبق بروز و ظهور لوازم ملکات می باشد؛ مگر این گونه لوازم را با خواهشهایی که ما داریم می شود تقاضای گذشت آن را کرد؟!
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 267
مگر مثل استحقاق العبد للعقوبه هایی است که ما در نظر داریم، تا عفوهای آنجا هم مانند عفوهای ما اعتباری باشد؟! ما که وسیلۀ مغرور شدن را داریم و شیطان آن را بر مقدسین و اهل دین و دیانت مشتبه کرده است و آنهایی هم که اصلاً به دین اعتنایی ندارند هیچ وا اسفا و وا حسرتا نمی گویند.
آن شفاعتی که کتاب و سنّت به آن ناطق و بلکه بین جمعیت مسلمین مسلّم است، شامل یک عدۀ خیلی قلیل و معدودی می شود که در عداد عدم می توان شمرد؛ نه به آن شمول و وسعتی که ما خیال کردیم که انسان هرچه ظلم و معاصی کرده باشد، باز ممکن است شفاعت نصیبش گردد. خیر، زیرا شفاعت از «شَفْع» است، و شفع به معنای جفت و دوتا شدن است. ولی الله که شفاعت می کند؛ یعنی نور ولایت به نور کسی که به شفاعت نایل می شود، ملحق می شود و دو تا می گردند و آن نور ولایت عظمای ولی اللهی، با این نور عبد مؤمن جفت و مزدوج شده و او را به طرف خود می برد و مادامی که این عبد از خود نوری ندارد، چطور شفع و ازدواج النورین به عمل می آید؟! آیا شفاعت به این نحوی که ما مغرور به شفاعت هستیم، می باشد؟!
اصل شفاعت مسلّم است و شاید غیر قابل انکار باشد، ولی حرف در کیفیت حصول آن است؛ زیرا این قضیه را نه به نحوی که بتوان به آن خاطر جمع شد ذکر کرده اند، و نه به نحو صراحت لهجه، بلکه قرآن و اخبار با پیچیدگی کامل و در لفافه و به نحو اجمال فرموده اند: «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إلاَّ بِإذْنِهِ» آن کیست که شفاعت کند به غیر اذن خدا؟! و مگر می شود بدون اذن او شفاعت کرد؟ آیا معلوم است خدا چه وقت اذن بدهد؟ بلکه دو هزار میلیون سال دیگر اذن داد، و یا اصلاً اذن نداد.
و البته آن وقتی اذن می دهد که نور عبد، قابلیت ازدواج با نور ولایت را داشته باشد؛ ولی اگر نور عبد، در زیر «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» مانده و پرده های شرک خفی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 268
و ملکات مظلمه، آن را در بر گرفته باشد، آیا در چنین صورت، امکان ازدواج نور عبد با نور ولی الله هست؟! این اذن الهی است و اذن الهی مثل اذن من و تو نیست که اعتباری باشد و بگوید اذن دادم، بلکه این اذن حقیقی است؛ چنانکه مغفرت او هم حقیقی است و رحمت او هم حقیقی است، بلکه اصلاً حقیقت و خارجیت دارد؛ چون آنجا جای اعتباریات نیست. چنانکه گفتیم استحقاق عقوبت آنجا حقیقت دارد و عقوبات، از لوازم هویت و ملکات ذات است و آن عقربها و نار و نیران مُنشأ نفس، غیر قابل غفران است.
برای اینکه غفران، در آن ذاتی که هویت و لازمه اش آتش و ایجاد آتش است، یعنی چه؟! آیا غفران این، غیر این است که باید این ملکات طبق اقتضا و استعداد خودشان، آتش و نیران ایجاد کنند تا این ملکات به آخر رسند؟! و آن ذاتی که حقیقتش مظلم شده، مگر می شود آن را همین طور از آن ظلمت ذاتی بیرون آورد؛ غفران این، همانا تمام شدن استحقاق عقوبت آن است ـ که گفتیم چگونه استحقاقی است ـ و رحمت این، همان است که استحقاق عقوبتش تمام شود.
ان قلت: این رحمت و غفاریت حق چیست که در قرآن فراوان است؟ آیا رحمت و غفران، غیر این است که از گناه بگذرد؟
قلت: ما گفتیم که غفران خدا چیست؛ غفران خدا، خارجیت دارد و رحمت او خارجیت دارد. چنانکه اینجا که از رحمت او می گوییم که سیل رحمت او، ما و جهان و جهانیان را مستغرق نموده، آیا غیر از همین نظام عالم است که دارد سیل رحمت موج می زند؟! همین آب و هوا و عقل و شعور و قرآن و اخبار و مأکول و ملبوس و شمس و قمر، عین رحمت اوست، و سیل رحمت او جریان این موجودات است که هر موجودی نسبت به حال خود غرق دریای رحمت است.
وجود هر موجودی و وسایل زندگی و جهازات بدنی و تمام اسباب احتیاجات و همۀ نعمتهای بی حد و احصا، ذیل رحمتی است که بر همه کشیده می شود؛ آنجا هم رحمت او عین بهشت، و مغفرت او عین به اتمام رسیدن آن ظلمات و استحقاق
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 269
العقوبة الحقیقیه است که به مقتضیات قهریۀ ملکاتی که داشت چنین آفریده شده و به تکوین رسیده که با سوختن و گرفتاری تمام می شود، و این سوختن و از بین رفتن پرده های ظلمات نفسانی، عین مغفرت اوست؛ چنانکه اخبار کیفیات حال قیامت و سکرات موت و برزخ برای همین معنی است، و مواقف و طول انتظار در مواقف و طول عالم برزخ و طول روز قیامت برای این است که انسان از اینجا که شروع به سکرات موت کرد، استحقاق حقیقی، عقوبات را کم کم بریزد، لذا گرفتار سکرات موت می شود و از آنجا وارد عالم برزخ و گرفتار فشار قبر و تعذبات عالم برزخ می شود.
چنانکه از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که عالم برزخ با خود شماست، و از آنجا شروع هول یوم القیامه و کیفیات مواقف ـ که پنجاه موقف است ـ می باشد، تا این آتشها در کدام یک از مواقف، این حقیقت را صاف کند و این ملکات خبیثه و حجابات مظلمه را بسوزاند و به دور بریزد، تا نور باطن طلوع کند و شفاعت نصیبش شود. و همۀ اینها برای این است که در بین راه جهنم تصفیه شود و کار به جهنم نرسد. و شفاعت در این بین و قبل از دخول به جهنم حاصل آید.
ان قلت: پس اگر این طور است معنای دعا چیست؟ حال آنکه ادعیه و استحباب دعا از ضرورت هم می خواهد ترقی کند.
قلت: از دعا چه اراده کرده ای؟ آیا اراده تان همین خواهشهایی است که ما از یکدیگر می کنیم که از گناه اعتباری، عفو اعتباری کنند؟ ما گفتیم گناهان یوم القیامه اعتباری نیست تا عفو، اعتباری باشد؛ بلکه حقیقت دارد و لذا معنای دعا آن است که در اخبار تعیین کردند که: «الدعاء هو العبادة».
بلی، این دعاهای ما عبادت است و از آتش و عذاب هم نجات می دهد، اما چگونه عبادت است این دعا و تذکری که داری و می گویی: خدایا مرا ببخش، در حالی که دل
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 270
را از همه جا می بُری و به آن آستانه می دوزی و ترس آن را به قلب می آوری، این الآن دارد تو را نورانیت می دهد و تو را به این نحو قابل شفاعت می کند، ای بسا دعایی که تأثیرش در نفوس ضعیفه و تنویر قلب از صلاة بیشتر و زیادتر باشد!
بالجمله: این ذکر خدا عند الدعاء و التذکر، نقشی در قلب دارد و این تکرار عملهای ما برای آن است که قلب را تنویر کند و نقش قلب شود و ذکر خدا ملکه شود و نفس، ذاتاً با ذکر او متحد گردد؛ جزاف نیست اینکه گفته اند به اندازۀ یک تسبیح، «الحمد لله »، یک تسبیح «لا اله الاّ الله » و یک تسبیح «سبحان الله » بگو تا اینها و معانی اینها در قلب تو جا پیدا کند، و یا نماز در هر بیست و چهار ساعت پنج مرتبه تکرار شود و در هر نماز، رکعتها تکرار شود و بعد از آن هم، در تمام اوقات، نماز مستحب است، آیا این تکرارها برای این نیست که ذات، با ذکر الله و اسماء الله اتحاد پیدا کند و نورانیت ذاتیه و ایمان در آن بروز کند؟
البته ممکن است شفاعت در آن آنی که نفس تمام شد حاصل شود؛ یعنی بلافاصله نور ولی الله با آن نوری که مؤمن در حین خروج نفس از بدن داشت، مزدوج شود و ممکن است این توفیق در برزخ حاصل شود که نور ایمان ساطع گردد و ممکن است در روز قیامت، و یا در یکی از مواقف و یا بعد از آن زمانی که در جهنم سوخت، این توفیق حاصل شود، و نباید در مقابل سنن الهی، انسان به شفاعتی که معنایش را هم یاد نگرفته است مغرور شود؛ زیرا چنانکه گفتیم: شاید خدا اصلاً اذن ندهد، و یا بعد از سالها اذن بدهد، و یا اصلاً ممکن است انسان همه چیز را حتی اسماء مبارکۀ شفعا را فراموش کند.
آیا نمی بینی با یک مختصر بلایی که در اینجا به انسان روی می آورد، چه چیزها از یادش می رود؟ اگر کسی هم بگوید، می گوید حواسم را فلان چیز پرت کرده است، و چنانکه انسان با مرض حصبه خیلی از چیزها را فراموش می کند، آیا ممکن نیست، سکرات موت و غربت و هول مرگ و تنهایی قبر، همه چیز را از یاد انسان ببرد؟ حتی اسماء مبارکۀ شفعای خودش را هم فراموش کند و قادر نباشد کسی را طلب کند؛ یا
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 271
محمّد، یا علی بگوید و همین طور وارد جهنم شود تا بسوزد و در آن آخر که دیگر آن کثافات سوخته و خالص شده، نوبت می رسد به اینکه آن نور توحیدی که از یادش رفته بود ولی در کمون ذاتش مخفی مانده بود، طلوع کند و مالک دوزخ، اسماء شفعا را تلقین کند.
و بالجمله: این آیات الهی و افعال و سنن خدایی را نباید همین طور جزافی معنی کرد، اگر کار به این نحو بود که آقایان منبری می گویند، دیگر انبیا و اوصیا آن قدر خود را به تعب نمی انداختند و خود این شفعا آن قدر نمی ترسیدند و این قدر تأکید نمی کردند.
البته اگر انسان آیات و اخبار این طرفی را که گفتیم یک دسته کند، و آن اخباری که به آن نحوی که ما فعلاً در خصوص شفاعت و غیره معتقدیم در طرف دیگر بگذارد، این طرف خیلی قوی تر و خیلی محکم تر از آن طرفی است که در خصوص شفاعت و غیره بالای منبرها می گویند؛ گرچه اصل شفاعت مسلّم است و بلکه محال است که شفاعت واقع نشود، چنانکه الآن هم جریان امور به شفاعت جاری می شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 272