باب هشتم ابطال تناسخ نفوس و ارواح و رد ادله قائلین به تناسخ

وجدان و برهان دو راه برای اثبات مراتب نفس

وجدان و برهان دو راه برای اثبات مراتب نفس

‏مرحوم آخوند از راه دیگری اثبات کرده است که تمام حقایق کمالیۀ عالم شهادت،‏‎ ‎‏در عالم غیب برزخی هست، و طریق اثباتش را به وجدان احاله فرموده و گفته است:‏‎ ‎‏در موقع تعطیل قوای جسمانی به واسطۀ خواب و اغما، همان حقایق از قبیل حقیقت‏‎ ‎‏بصر و سمع و لمس و شمّ و ذوق را در ذات خود می یابد، در صورتی که اعضا و‏‎ ‎‏جوارح جسمانی عالم شهادت، تعطّل پیدا کرده است.‏‎[1]‎

‏این فرمایش را آخوند برای اثبات اینکه انسان دارای مرتبۀ برزخیه است و همۀ قوا‏‎ ‎‏و حقایق کمالیه در مرتبۀ برزخیۀ انسان هست ـ ولی نه به نحوی که در مرحلۀ طبیعت‏‎ ‎‏است ـ آورده است. و بر اثبات این مطلب، برهان اقامه نفرموده و فقط احاله به وجدان‏‎ ‎‏نموده است؛ برای اینکه این مرتبه را ـ که عبارت از مرتبۀ برزخیت نفس باشد ـ همۀ‏‎ ‎‏مردم دارند ولی مرتبۀ عقلانی را چون کافّۀ مردم ندارند، نمی شود آن را به وجدان‏‎ ‎‏احاله کرد؛ لذا در فصل دیگر، برای آن اقامۀ برهان نموده است؛ همان برهانی که ما طبق‏‎ ‎‏حرکت جوهریه و مبتنی بر آن گفتیم.‏

‏و الحاصل: در هر چند قرن یک یا چند نفر معدود هستند که آنها در ترقی کمالی‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 321

‏نفسی و وجودی به مقام عقلانی می رسند؛ مثل صاحب کتاب ‏‏حکمة الاشراق‏‏ که‏‎ ‎‏گفت: موجود روحانی خود را دیدم که گفتم تو کیستی؟ گفت: من ذات توام.‏‎[2]‎

‏و لذا آخوند به آن مرحله که رسید آن را برهانی نموده و فرموده است: چون نفس‏‎ ‎‏در آن مرحلۀ روحانی و عقلانی، بسیط است، واجد کل الکمال است؛ زیرا بسیط‏‎ ‎‏الحقیقه، جامع کمالات است.‏

‏البته مرادشان این نیست که کل کمالات وجودیۀ نظام عالم را نفس به تنهایی‏‎ ‎‏داراست؛ چون کل عالم که حرکت نکرده، و یک موجود روحانی عقلانی نشده است‏‎ ‎‏تا همۀ کمالات موجودات عالم در او جمع باشد، بلکه نفس زید یا عمرو که موجودی‏‎ ‎‏شخصی و جزئی است، مرتبۀ کامله اش آن تکه وجودی است که از مرتبۀ ضعف و‏‎ ‎‏طبیعت حرکت کرده و به مرتبۀ عقلانی رسیده است. پس این مرتبۀ بسیط، جامع‏‎ ‎‏کمالات آن مراتبی است که این وجود در مراحل پایینی داشت.‏

‏بلی، اگر قائل شویم که یک حرکت جوهریۀ شخصیه، در تمام جوهر عالم رو به‏‎ ‎‏عالم تجرد گذاشته و برای کل این نظام وجود از این حرکت جوهریه یک مرتبۀ‏‎ ‎‏عقلانیه حاصل می شود، البته آن مرتبه دارای تمام کمالات وجودی همۀ موجودات‏‎ ‎‏عالم طبیعت می باشد.‏

‏و بالجمله: مرتبۀ برزخیۀ نفسانیه که در کمون ناس است، همۀ کمالات عالم‏‎ ‎‏شهادت در آن مرتبه می باشد ـ البته با آن کیفیتی که در آن مرتبه دارد؛ مثلاً ماده ندارد‏‎ ‎‏ولی مقدار دارد و جسمیت لطیف دارد ـ و همۀ قوای سمع و بصر و شمّ و ذوق را‏‎ ‎‏داراست.‏

‏و هر کس به مرتبۀ عقلانیت برسد، در آن مرتبه به طور اکمل، همۀ قوای عالم‏‎ ‎‏شهادت را دارد، ولی نه با این خصوصیات؛ یعنی نه اینکه در آن مرتبه هم مغزی و‏‎ ‎‏شریانی و خونی و قلبی و دماغی و دستی باشد که پنج انگشت داشته باشد، بلکه همۀ‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 322

‏حیثیات کمالیۀ اینها را در حقیقت دارد. اما پنج انگشت داشتن و ترکیب و شکل‏‎ ‎‏مخصوص دست به این نحو از لوازم این مرتبه است، نه اینکه در عالم عقل هم دستی‏‎ ‎‏با پنج انگشت باشد و موقع لمس چیزی، با سرِ این انگشتان لمس کند.‏

‏لذا ارسطو و غیره که خواسته اند این مطلب را برسانند که عالم عقل همۀ این قوا را‏‎ ‎‏دارد گفته اند: انسان روحانی عقلانی همۀ اعضا را دارد و مقصودشان این است که‏‎ ‎‏جهت کمالیۀ همۀ اعضا را دارد، ولی نه با این شکل و هیئت ولذا کلامی فرموده است‏‎ ‎‏که: لکن کلها فی الکل،‏‎[3]‎‏ البته معلوم است وقتی که کلها فی الکل باشد، دیگر نمی شود‏‎ ‎‏به این نحو یک عضو درازی که در سرش پنج انگشت باشد، آنجا باشد. و از این‏‎ ‎‏کلمات فهمیده می شود که می خواسته اند بر چه مطلبی اصرار کنند و چه معنایی را‏‎ ‎‏برسانند؛ چنانکه در کلام ارسطو هست که گفته است: العقول دوایر و مراکزها محیطة‏‎ ‎‏علی محیطها.‏‎[4]‎

‏و بالجمله: ارسطو گفته است که در انسان طبیعی کلمتان: کلمة انسانٍ عقلی و کلمة‏‎ ‎‏انسانٍ نفسی. و مرادش را توضیح دادیم، ولی استشهاد به آن از این حیث است که‏‎ ‎‏مرتبه ای از نفس که فوق و کامل است، واجد کمالات مرتبۀ پایینی است و در این مرتبه‏‎ ‎‏هرچه هست در آن مرتبه باید باشد، لذا مرحوم آخوند به کلام ارسطو استشهاد نموده؛‏‎ ‎‏گرچه ارسطو می خواهد بگوید که این انسان چون معلولِ عالم عقل و عالم نفس‏‎ ‎‏است، پس در او کلمۀ عقل و کلمۀ عالم نفس هست.‏

‏والحاصل: محصّل همۀ کلمات ما این شد که ممکن است نفس انسانی دارای سه‏‎ ‎‏مرتبۀ فعلی باشد، گرچه در اغلب دو مرتبه است: مرتبۀ شهادت و مرتبۀ برزخیت، و هر‏‎ ‎‏مرتبه، ظلّ مرتبۀ فوق است و در حقیقت مرتبۀ پایینی به منزلۀ قشر مرتبۀ بالاست و این‏‎ ‎‏قوا که در عالم طبیعت است، قشر نفس برزخی بوده و این بدن هم آخرین پردۀ قشر‏‎ ‎‏است.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 323

‏وقتی که انسان مُرد آن قوا در مرتبۀ برزخیت جمع خواهند شد و به آن مرتبه رجوع‏‎ ‎‏خواهند کرد و این قشر و بدن را خواهند انداخت، و مردن، جمع شدن این رشته ها از‏‎ ‎‏این بتکده ها و نشیمن گاهها می باشد و رجوع این قوا به باطن است ‏‏«إذا مات ابن آدم‏‎ ‎‏فقد قامت قیامته»‏‎[5]‎‏ که این قیامت صغری است و یک قیامت کبری هم هست که آن‏‎ ‎‏وقت تمام قوای عالم به باطن وجود برگشت خواهند نمود.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 324

  • )) اسفار، ج 9، ص 70.
  • )) مطارحات، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 464، شیخ اشراق این مکاشفه را از هرمس حکیم نقل نموده است، و نیز رجوع کنید به: تلویحات، در همان مجموعه، ج 1، ص 115.
  • )) اثولوجیا، ص 69.
  • )) اثولوجیا، ص 64.
  • )) علم الیقین، ج 2، ص 849، فصل 7؛ بحار الانوار، ج 58، ص 7؛ موسوعة اطراف الحدیث النبوی، ج 8، ص 556.