غرض آخوند از بیان لغزشهای شیخ
شیخ الرئیس به واسطۀ اشتغالاتی که به طبیعت داشته وقتی که در علوم الهیه وارد می شود، در بعضی مسائل می ماند؛ مثلاً با اینکه می گفت: نفس مادامی که در طبیعت است در فعل محتاج به آلت است، ولی وقتی که از بدن بیرون رفت، عقل است و در فعل محتاج به آلت نیست، ولی حرکت جوهریه را قائل نشده است و حال آنکه این همان حرکت جوهریه است، منتها اسمش را نبرده است؛ برای اینکه تعلق نفس به بدن چه معنایی دارد؟ آیا این تعلق مثل تعلق راکب به مرکوب است که نفس، سوار بدن است، همچنانکه آدم سوار مرکب می باشد یا مانند راننده ای که پشت فرمان ماشین بنشیند، وقتی که نشسته کار انجام دهد و این چرخها را به حرکت درآورد و وقتی هم که بلند
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 443
شد این دستگاه بخوابد؟ یا اینکه تعلق، تعلق ذاتی است؛ و مادام که در طبیعت است نفس، موجود طبیعی است و این بدن مرتبۀ نازله ای از نفس است که به حرکت جوهریه از طبیعی بودن بیرون می رود؟ و بالجمله: مطالب بسیاری از شیخ فوت شده است.
آخوند رحمه الله این همه لغزشهای شیخ را که بیان نمود، نظرش بر ذمّ و تحقیر و طعن او نمی باشد بلکه از باب موعظه است که شیخ با آن موهبتی که حضرت احدیت به او کرده بوده چرا نباید آن را در راه خود او صرف کند؟!
خداوند متعال که نعمت می دهد چرا باید از او غافل ماند و برای او مصرف ننمود؟! استعداداتی که خدا به انسان می دهد نباید بی موقع و بیهوده مصرف نمود و یا علومی که انسان آنها را تحصیل می نماید، نباید به هدر دهد.
کسانی که علم طبیعی می خوانند و آن را در طبیعت هم صرف می کنند، آن قدر مورد ملامت نیستند و به آنها نمی گویند که چرا طبیعت را برای طبیعت خرج نمودید؟ بلکه می گویند چرا عمر خود را برای آنها خرج کرده اید؟
ولی کسی که علم الهی و علم توحید و به قول بعضی فقه اکبر می خواند ولی توحید را خرج طبیعت می کند، خیلی مذموم است و به او می گویند که چرا توحید را برای طبیعت صرف کردی؟ و چه چیز اشرفی را با جنس فانی معاوضه نمودی!
ما که وارد این مباحث شده ایم ـ چه با اختیار و چه بی اختیار ـ در چنین روزگاری اذلّ جامعه محسوب می شویم و زندگی خود را با ذلت می گذرانیم؛ اگر آخرت خود را حفظ ننماییم، بلکه توحید را برای تکثیر بیاموزیم و آخرت را برای دنیا عنوان کنیم و آن را فانی در این قرار بدهیم و قربت را از دست بدهیم و نظرمان از برف انبار کردن مفاهیم این باشد که اظهار فضل نماییم و یا خود را بین اقران محترم کنیم و نظر به این باشد که حوزۀ درس ما چگونه باشد، انسان در تحصیلاتی که می کند اگر نظرش به طبیعت باشد اگرچه آن تحصیلات فقه باشد، با آنها که مادی و طبیعی هستند و راههای طبیعت را در پیش گرفته اند و علوم طبیعی را برای طبیعت می خوانند و در همان راه مصرف می کنند، هیچ فرقی ندارد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 444
مبادا بیاییم آخرت را برای دنیا فانی کنیم و توحید را برای طبیعت بخوانیم و همان طوری که در این دنیا خوار هستیم در آن دنیا هم پیش خدا و ملائکة الله خوارتر شویم؛ چه خسرانی از این بالاتر و چه بدبختی از این فزون تر می باشد اگر بگوییم ما موحدیم و در علم توحید وارد شدیم، ولی از این غافل باشیم که کُشندۀ ما همین است. اگر مواظب نباشیم، ما که گمان می کنیم اهل توحید و سعادت هستیم و به علم الهی و فقه وارد شدیم، مثل آنهایی هستیم که نمی دانند؛ ورم می کنند، و گمان می کنند روز به روز چاق و فربه می گردند و نمی دانند یک روزی همین ورم، آنها را خواهد کشت، پس ممکن است روزی مشاهده کنیم که همین علم الهی ما را خواهد کشت، حالا که با اختیار یا بی اختیار وارد این علم شدیم، طوری عمل کنیم که در دو جهان سیه روی نباشیم و در دو عالم ذلیل نگردیم و فقیر دو نشئه نباشیم، با خدا خلوت کنیم و از دریای شرک بگذریم و درصدد خرج کردن علم توحید و فقه الهی برای طبیعت نباشیم.
و مراد از خلوت با خدا این است که در همۀ امور با خدا باشیم، اگر انسان در اعمال خود فقط با خدا باشد و جز خدا با هیچ کس نباشد، این خلوت با خداست، نه اینکه مراد، خلوت درویشانه باشد که خلوت با خدا به معنای کنج عزلت رفتن و در بیغوله و صندوق خانه نشستن باشد، تا انسان به آنجا برود و اوهام و خیالاتی بنماید، البته چنین کسی جز با اوهام و خیالات خود محشور نمی شود، مراد از خلوت با خدا این است که انسان در هر امری رضای الهی را تحصیل کند و خدا را ببیند و با او وارد عمل شود و از خلایق مأیوس شده و به امر پروردگارش مأنوس گردد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 445