باب دهم در بیان معاد روحانی و حقیقت سعادت و شقاوت

فصل اول ماهیت سعادت حقیقی

اول ماهیت سعادت حقیقی[2]

‏ ‏

‏بنابر اصالت وجود، در دار تحقق جز وجود، چیزی نیست و آنچه به نظر انسان‏‎ ‎‏بیاید و خیال تحقق آن را بنماید، اگر متخیل، غیر وجود باشد، متن واقع از آن خالی‏‎ ‎‏است؛ هرچه که در متن واقع متحقق است، چیزی غیر از وجود نیست، پس سعادت و‏‎ ‎‏شقاوت امری است که اگر حقیقت و تحقق داشته باشد، باید عین حقیقت وجود باشد،‏‎ ‎‏و سعادت، همان لذت دریافتن است، در جایی که قوۀ ادراکیه شی ء لذیذ و آنچه را که‏‎ ‎‏ملایم با طبعش هست بیابد.‏

‏مثلاً سعادت قوۀ ذائقه این است که آنچه ملایم قوۀ ذوق است بیابد، اگر قوۀ‏‎ ‎‏ذائقه ای باشد که همیشه ملایم با طبع را ادراک کرده و از اغذیۀ لذیذ و گوارای مناسب‏‎ ‎‏با طبع از حیث بو و طعم و مزه استفاده کرده است و اغذیۀ منافر با این قوه را ذوق‏‎ ‎‏نکرده است، بلکه همیشه ذوقِ ملایم نموده است و هیچ وقت نشده که از ادراک‏‎ ‎‏ملایمات بی نصیب باشد، این چنین قوۀ ذائقه ای که همیشه چنین بوده، همیشه سعادت‏‎ ‎‏داشته است؛ وُلد سعیداً و عاش سعیداً و مات سعیداً، قوۀ سامعه و قوۀ باصره و لامسه‏‎ ‎‏نیز همین طور است.‏

‏این سعادت مرتبه شهودی همۀ قواست که نفس در مرتبۀ شهادت و بدن و قوا و‏‎ ‎‏حواس ظاهره دارند، اگر برعکس باشد؛ یعنی انسان همیشه با قوۀ سامعه اصوات‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 449
‏منکره و غیر ملایم را بیابد و ادراک کند، این قوۀ سامعه شقی است و شقاوت دارد.‏

‏و همین طور اگر ذائقه ای باشد که مثلاً از اول، به واسطۀ عروض عیب و مرضی،‏‎ ‎‏هیچ یک از اغذیۀ ملایم را ـ ولو به اینکه در حد ذوق نوع، ملایم باشد، ولی در ذوق‏‎ ‎‏معیب ملایم نباشد ـ ذوق نکرده باشد و هیچ خوردنی را ملایم نیابد، چنین قوۀ ذائقه ای‏‎ ‎‏شقاوت دارد و دائم الشقاوه است.‏

‏چنانکه گفتیم: سعادت عبارت از دریافتن ملایم است، پس اگر ذائقه ای کم کم به‏‎ ‎‏تریاک عادت کند، گرچه در ابتدا به ذائقه، ناملایم می آمد، ولی به واسطۀ عادت مدتی‏‎ ‎‏که گذشت و عادتش شد، در ذائقه حلاوت و ملایمت پیدا می کند و سعادتش بعد از‏‎ ‎‏این در ادراک آن مدرَک است که ادراک می کند، و البته این سعادت مرتبۀ قوای ظاهریه‏‎ ‎‏است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 450

  • )) اسفار، ج 9، ص 121.