مراتب سعادتمندان
اگر در این جهان نمی تواند حقایق را بالمشاهده، کما هی اظلال و غیر مستقله بل شؤونٌ و جمالٌ للحق درک کند، لازم است با براهین علمی اثبات نماید و به مفاهیمی عالم باشد و مبدأ و معاد را به آن نحوی که در نظام خارج به طور استظلالی هستند با
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 468
برهان اثبات کند، و باید مفاهیم مذکور را طبق نقشۀ خارج اثبات کند و اعتقاد پیدا کند؛ چون اگر مفاهیم این طور نباشد یعنی با براهین، مفاهیم غیر استظلالی را اثبات کند، اگرچه حکیمی باشد که کتاب در توحید و مبدأ و معاد بنویسد و آن را از اول تا آخر با براهین اثبات کند، فایده و نتیجه ای نخواهد داشت.
اگر کسی علوم طبیعی بنویسد؛ یعنی مثلثات و مناظر و خواص و آثار اشیاء و طب و امثال آن بنویسد، ولی اینها در نظرش الهی باشد و وجهۀ استظلالی داشته باشد، فایده دارد.
بالجمله: اگر با برهان، مفاهیمی را که کج و معوج و خلاف نقشۀ خارجی نباشد ثابت کرد و عمل صالح هم داشته باشد؛ یعنی اعمال او شایسته و صالح به مقام انسانیت باشد ولو در این دنیا کشف حقیقت نشود و درک حقایق و ملذّات حقیقیه نکند، اما همین که از این طبیعت علاقه اش سلب شد، آنچه که با برهان، ملکه شده بود بالوجدان می یابد. هذا کلّه سعادة المقرّبین.
اما ممکن است شخص از متوسطین باشد، یعنی کسانی که اعمال صالحه انجام داده و اخلاق را طوری که طبق ظواهر شرع است تعدیل نمودند ولی از حیث عقل نظری در مرتبۀ تخیل بوده و خیال ملذّات را نموده اند و عوامل بالا را به طور خیال تصور و تخیل نموده و فقط توانسته باشند نِعَم متوسطۀ آن چنانی را تخیل کنند و در مرتبۀ خیال بعضی از ملائکه را که در مرتبۀ برزخی واقعند تصور کرده باشند؛ چنانکه مردم عادی گمان می کنند که ملائکه مثل مرغ، پر دارند؛ گرچه ممکن است دسته ای از ملائکه که در مرتبۀ برزخیه واقعند این طور باشند.
و بالجمله: اگر اعمال صحیح و صالح انجام داده و تعدیل قوا نموده باشند، صفات را به طور خُلق حاصل کرده و تعدیل نموده باشند و آن حقایق موعوده را طبق فهم خود تصور و تخیل نموده باشند، بعد از مرگ برای اینها جنّات متوسطین حاصل خواهد شد ونفوسشان طبق ملکاتشان در آنجا مشغول فعالیت خواهند شد، و مردم عادی که همۀ چیزهایی را که در شرع است و با براهین قوی می شود آنها را اثبات کرد
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 469
ـ چون تابع شرعند ـ مفروض الوجود گرفته اند و به آنها معتقدند و اصلاً ملکه شان ملکۀ قبول قضایای شرعیه می باشد، اینها بعد از آنکه اشتغال نفس از طبیعت کم شد، ملکه شان شروع به فعالیت خواهد کرد.
چنانکه در خواب هم این طور است که انسان طبق ملکاتش خواب می بیند؛ مثلاً کسی که از صنف ما طلبه هاست، ابداً در خواب نمی بیند که دزدی می کند؛ چون ملکۀ آن کار در او نیست، و آدم کشتن را در خواب نمی بیند، بلی مثلاً می بیند که با هم مباحثه می کنند و ادله اقامه می نمایند و مثلاً بر طرف بحث غلبه می کند و از این چیزها می بیند، چون نفس به اینها عادت کرده است و هر وقت هم از اشتغال طبیعی تقریباً فارغ می شود، طبق ملکه شروع به فعالیت می نماید و هر نفسی مناسب ملکۀ خود، خواب می بیند. اگر نفس، نفسی باشد که اعمال صالحه کرده و خُلقهای حسنه داشته باشد، در خواب هم تخیلاتش مناسب با ملکاتش می باشد، و شاید شیخ مرتضی رحمه الله هم با آن علمیتی که داشت در خواب می دیده که چیزی می نویسد و یا مسألۀ شرعی را مورد دقت قرار می دهد و از آن چیزهایی که ما در خواب می بینیم ایشان در خواب نمی دیده است.
شاید فرمایش حضرت امیر علیه السلام هم که فرمود: «لم اُشرک بالله طرفة عین أبداً» ناظر به این جهت باشد که ملکات نفس شریف علوی، طوری مقدس و مطهر است که از لطافت، اصلاً به قلبش، شرک خطور هم نکرده است آن طوری که در قلوب مؤمنین خیلی مقدس می آید که آیا در قضیۀ مبدأ همان طور است که می گویند؟ اگرچه این خطور وقتی آمد به واسطۀ قوۀ فائقه ای که در قلوب مؤمنین هست، فوراً این خطور را دفع می کنند.
بالجمله: این قضیه ضروری است؛ کسانی که ملکۀ نامربوط گفتن را ندارند، می بینی که اگر در نهایت غضب هم باشند، حرفهای نامربوط از زبانشان بیرون نمی آید و فحّاشی نمی کنند و حرفهای مغلّظ نمی گویند، ولی آن کسی که از گفتن حرفهای
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 470
نامربوط مضایقه نداشته باشد، می بینی همین که غضبناک شد، بی اختیار، حرفهای نامناسب می زند.
بالجمله: اگر انسان تخیلات صحیحه ای طبق خارج، بدون اینکه کج و معوج باشد بنماید و بعضی از مراتب ـ مثلاً مرتبه برزخیه ـ را درک کرده باشد و عملش هم صالح باشد، این چنین متوسطین را جنتی متوسط است که به انشای نفس، طبق ملکاتش انشا خواهد شد و این چنین کسی با ملائکه ای که متخیلش شده است، محشور می شود و جنتی که از صور عملش است خواهد داشت. و این گونه اشخاص متوسط، گرچه جنتی هم دارند و از اصحاب یمین هستند، ولی از مقربین نیستند تا برای آنها جمال و جلوۀ حق و مجردات نوریۀ عالم عقول کشف و درک شود.
آخوند رحمه الله می فرماید: اقلّ مراتبی که برای معاد روحانی لازم است آن است که با عقل نظری بداند و تعقل کرده باشد. آخوند رحمه الله در اینجا تقریباً یک دوره فلسفه را بیان کرده و می گوید که اقلّ مراتب این است که مبدأ و صرف الوجود و غنی بی نیاز و نسبت عالم را به حق تبارک و تعالی بداند و بداند که عالم، شؤون و جلوۀ اوست و از خود، هیچ استقلالی نداشته و ظلّند و بداند که مبدأ اعلی، استکمالی از موجودات ندارد و با اینکه به اینها مستکمل نیست، ولی اینها را برای خود خلق فرموده است و معنای «خلقتک لأجلی» را که چون واجب تعالی تام الفاعلیه و واجب الوجود من جمیع الجهات است و این تمام الفاعلیه، فعل خواهد داشت، ولی نه اینکه فعل انجام دهد تا تام الفاعلیه باشد، بلکه چون تام الفاعلیه است اثر خواهد داشت و بی اثر نخواهد بود بداند، و بداند که اشیاء حیثیتی از خود ندارند و در وجود منبسط که ظلّ و اثر اوست، فانی اند و آنها را به آن وجهۀ فنای ظلّ در ذی ظلّ ببیند، و تمام اشیاء را کما هی مستظلّه بداند و عالم را شؤون و جلوۀ حق بداند و بداند که مبدأ اعلی، تام الفاعلیه است و لذا دائم الفیض است، و فیض با اینکه حادث و فقیر است ازلی و ابدی می باشد، و علم ذات را بفهمد و بداند که ممکن نیست ذرّه ای غایب از علم حق باشد ولو متغیر و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 471
حادث باشد، بدون اینکه تغیر و حدوثی در علم حق در مرتبۀ ذات حاصل آید.
از یک شخصی که خیلی هم فاضل بود، شنیدم که می گفت: این حرکتی که این دست کرد تا حال نبود، حالا پیدا شد و تا این موجود شد خدا عالم شد، وقتی متغیر و زایل شد، علم هم قطع می شود، البته معلوم است این شخص، علم واجب در مرتبۀ ذات را تحصیل نکرده است.
و بالجمله می فرماید: باید اوصاف کمالیۀ حق را تحصیل کند و بداند که بسیط الحقیقه، کل الکمال است و چیزهایی که بر کثیری محجوب مانده بر او محجوب نماند، و مثل آنهایی نباشد که دو دسته اوصاف برای حق قائل شده اند: اوصاف جمالیه و جلالیه؛ چون اوصاف جلالیه از نفهمی متکلمین است که به مطلب نرسیده اند؛ زیرا سلب السلوب، صفت نیست، سلب السلوب چه تحصّلی دارد تا وصف باشد؟ و هکذا اوصاف اضافیه مثل عالمیت و قادریت و حال اینکه اینها هم تحصلی ندارند، بلی اگر اوصاف اضافیۀ اشراقیه باشد، انسان باید بفهمد که اضافۀ اشراقات جلوۀ حق به چه نحوه است و اشراق اول و فیض منبسط به چه نحو ظلّ اقدس است.
والحاصل: اقلّ مراتب سعادت این است که انسان یک دوره فلسفه را بداند.
مرحوم آخوند رحمه الله بعد از تفصیل این مطالب می فرماید: هر کسی معارفش اینها باشد، به فوز عظیم و سعادت کبری رسیده است با اینکه اول گفته بود: این اقلّ مراتب است؛ ولی معلوم است که مناطی برای حرف ایشان نیست واینکه سعادت عظمی و فوز عظیم می گوید برای این است که انسان گاهی به این مطالب نمی رسد به خاطر جهلی است که به مطلب دارد و از این جهت که جهل دارد، نمی فهمد و قصور دارد که اینها را بفهمد و لذا چون نفهمیده، با آنهایی که فهمیده اند و گفته اند، خوب نیست و شاید هم گفته های اینها را مورد سخره قرار دهد؛ مثلاً من حیث لایشعر قائلین به صرف الوجود را سبّ می کند و می گوید: آن صرف الوجودی که آنها گفته اند، چنین و چنان است و حال آنکه نمی فهمد کسانی که اینها را گفته اند قصدشان خداست، و بعضیها هم از روی عناد و لجاجتی که دارند، اظهار
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 472
عداوت می نمایند و اینها کارشان سخت است، چون از روی عناد جدال می کنند.
محیی الدین می گوید: در مکاشفات خود دیدم «تَخَاصُمُ أهْلِ النَّارِ» اهل حدیثند که تخاصم جدلی کردند و صورت عملشان در آخرت نار است؛ زیرا وقتی که راوی حدیث گفت: قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم باید ساکت شد و گوش داد، و شاید این معنی در احادیث هم باشد که جدال ولو به حق باشد، جایز نیست. چنانکه روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به جایی می رفت، دید جماعتی جدال می کردند با اینکه مسألۀ دینی بود، حضرت در حالی که جامۀ مبارکش یا عبایش بر زمین کشیده می شد و متغیر الحال و غضبناک بود، به ترک جدال امر کرد ولو به حق باشد.
ناگفته نماند: بعد از درست کردن همۀ براهین بر مبدأ و معاد و اینکه در عالم غنایی به جز غنای حق، و قدرتی به جز قدرت او نیست و با برهان، توحید فعلی و ذاتی و صفاتی را فهمید، اینها کافی نیست، بلکه باید قوۀ عامله را تقویت کرد که اینها را بر صفحۀ قلب ثبت کند. من خودم آدمهای زیادی را دیده ام که سی سال به علم توحید مشغول شده و در عرض این سی سال هم خداوند متعال او را نگذاشته که بیچاره باشد، ولی با وجود این، دلش چنان مضطرب است که در امور معاش و معیشت به قدر خردلی توکل ندارد، با اینکه اگر به همین شخص بگویی در عالم قدرتی به غیر قدرت مطلقه حقه هست، دلیل و برهان اقامه می کند که نیست. همۀ اینها برای این است که قوۀ عامله ضعیف است و نتوانسته آنچه را که با برهان فهمیده است به قلب بیاورد، اگر توحید قلبی باشد، خیلی چیزها همانند: رضا، تسلیم، اطمینان، طمأنینۀ قلب، یأس از ما فی ایدی الناس، توکل و صبر به دنبال آن می آید.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 473