اقوال چهارگانه در کیفیت معاد
اعتقاد قائلین به معاد در کیفیت معاد مختلف است:
یک دسته که از عوام مؤمنین و مسلمین هستند که اعتقادشان در باب جنت و نار و قبر و بدن و غیره چنین است که آتش و عقرب و مار و عذابها در همین قبر است که با این حواس می توان آتش وعقارب وحیّات و شکنجه های اهل عذاب را دید و صدا و ناله و آه آنها را شنید، منتها خداوند عالم ملاحظۀ مصلحت قوا و حواس ما را کرده که نه ببینند و نه بشنوند، و همین طور در طرف لذت و عطریات و مأکولات و اشجار و ریاحین که برای صلاح و مصلحتی خداوند متعال آنها را از حواس ما غایب فرموده و حواس ما در این دنیا به عدم درکشان محکوم است، به طوری که اگر در خصوص کسی صلاح باشد، با همین دیده و گوش کیفیت آنها را خواهد فهمید و چه بسا حیوانات می بینند و می شنوند ولی ما نمی بینیم و نمی شنویم؛ اینکه می فرماید: «القبر إمّا روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النیران» همین قبوری است که مثلاً زمان پهلوی خرابشان کردند و حفر نیران و ریاض جنان را خراب کردند.
البته این عقیدۀ عوام مسلمین است و با حُسن عقیده ای که در خیالشان دارند
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 533
می گویند: به ما مربوط نیست، ما تسلیم امر الهی هستیم، عقل را هم نباید زیاد به کار انداخت، به ما گفته اند که ظواهر کتاب و سنّت این است و ما هم قبول کرده ایم. علی ایّ حال، این عقیده ای است که گرچه صاحب آن از آفاتی که عقل کج اندیش بدون راهنمایی استاد، گرفتار آن می گردد، در سلامت است، ولیکن مصون از آفات نیست؛ زیرا ممکن است در اثر تبلیغاتی که از ناحیۀ دیگران می شود، زود از بین برود و صاحبانشان آفت پذیرند، گرچه حقایق با روح سازگارند، ولی این سخن فی حد نفسه با روح سازگار نیست.
دوم رأیی است که از بعضی کتب شیخ استفاده می شود و غزالی هم آن را در بعضی از کلماتش قابل قبول دیده است، بلکه گفته است: جز این نمی شود. و آن رأی این است که همۀ وقایع موعوده از قبیل جنات و جهنم و عقارب و حیّات و غیره، همه خیال است و جز خیال نبوده و جز در عالم خیال واقعیت ندارد، مثل خوابی است که به جز در عالم نوم نیست؛ چنانکه نائم در خواب، آتشی می بیند که او را می سوزاند و یا ماری می بیند که او را می گزد و یا جای تاریکی می بیند که در آنجا محبوس است، خودش هم خیلی در تاب و تب است، و یا خود را در صحرایی می بیند که حیوانات درنده، غرّش کنان و با صداهای مهیب و غرّشهای عجیب دورش را گرفته اند، چنین کسی در عالم خواب با اینکه گرفتار این همه بلایا است، ولی آن کسی که پهلویش نشسته از این چیزها ابداً خبری ندارد و در کنار او ماری نمی بیند و در اطراف او ناری نمی بیند و صداهای مهیب جانوری را نمی شنود، نه خودش را و نه صاحبش را نمی بیند. و همین طور در لذات، مثلاً نائم در خواب می بیند زیر درخت سیبی در باغی در کنار آب روانی، سیب بزرگ و خوش بویی در دست دارد و با زیبا منظری مشغول
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 534
صحبت است با اینکه کسی که در کنارش است نه آبی، نه باغی، نه سیبی، نه بوی سیبی، نه صاحب جمالی و نه سایۀ صاحب جمالی نمی بیند.
خلاصه، قضیۀ حشر را این دسته این طور گمان کرده اند، پس اگر خواب و رؤیای دیده شده، دائمی باشد و رؤیایش از قسم اول باشد، در عذاب دائمی است، و اگر از قسم دوم باشد، در نعمت دائمی است و در حشر بیش از مرحلۀ خیال، چیزی لازم نیست، و این از باب «خُذ الغایات و اترک المبادی» است، که مطالب پیش ایشان باشد نه مبادی؛ وجود خارجی عقرب و نار و مار از مبادی است و وجود عقرب در اصل تألم بیگانه است؛ چون عقرب کاری که می کند، زهر را داخل بدن می کند، این خودش تألم نمی آورد، بلکه کار او تولید سوء المزاج است و سوء المزاج که پیدا شد، افتراق اجزاء حاصل می شود و آن گاه درک و جهت ادراکی این تفرّق اجزاء، تولید تألم می کند، اگر بالفرض کسی جهت ادراکی این معنی را نداشته باشد، متألم نمی شود، پس وجود خود عقرب، سبب بعید و از مبادی تألم است و اگر ما فرض کردیم که تألمی بدون مبادی خارجیه حاصل شد، این حقیقةً تألم است، و اگر به واسطۀ جهت ادراکی، مطالب موحش از داخل خیال درک شود و در خارج هیچ وجود منحازی نباشد، همین در اصل حصول تألم و تعذب کافی است بلکه زیاده از این ـ با وجود استغنای از وجود واقعی خارجی منحاز از عالم خیال ـ لغو و بیهوده است.
اگر در عالم طبیعت غیر از اینکه وجودات اینها باعث تألم و تأذّی باشند، فایدۀ دیگری نداشتند، می گفتیم در آنجا هم لغو است و اصل حکمت مقتضی عدم ایجاد آنهاست، ولیکن دار طبیعت خودش یک عالمی است که وجودات خاصه و خارجیت آنها برای کمالشان می باشد، لذا در آنجا لغو نیست، و در عالم حشر هم غایت آن ثابت است؛ زیرا به ضرورت پیوسته است که مردم به کیفر اعمال؛ یعنی به جزای اعمال حسنه و یا اعمال قبیحه برسند و ما بیش از صور خیالیه ای که در اطراف وجود انسان به صورت خیال باشند، در اصلِ مقصود لازم نداریم و زاید بر این، مازاد بر غرض است و لذا در عالم حشر همۀ چیزها به وجود خیالیه و صورت خیالی موجود است، نه اینکه
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 535
فقط حس درک و الم باشد، بلکه سبب حس و درد و الم که عقرب و گزیدن آن باشد، آن هم محسوس خواهد بود؛ چون در دیدن خود اینها هم برای انسان عذابی است به همان نحوی که ما در خارج عقرب را می بینیم که ما را می گزد و یا ماری را می بینیم که ما را نیش می زند ولیکن دیدن و گزیدن در عالم خواب بدون خارجیت پیدا کردن آنهاست. بالجمله: این هم یک قولی در ادراک کیفیت معاد می باشد.
دستۀ سوم می گویند: تمام موعودات آخرت، کنایه از عقلیات می باشند که هر کس اهلش باشد و قدرت ارجاع پیدا کرده باشد، می تواند هر موعودی را به آن عقلیاتی که مراد از آن است تأویل کند، و اینها ذکر اصنافی است که باید بر مُثل نوریه ـ که افلاطون و اتباع او گفته اند ـ برگردانده شود. منتها در ذکر این مواعید، دو صلاح و حکمت است: یکی اینکه قادرین بر تأویلات، کنایات را به اصول تأویل کنند و آنهایی که اهل این معانی نیستند به همان ظاهر قناعت کرده و ظاهر مواعید را تلقی نمایند که در این اعتقادات هم مصلحتی عظیم است؛ زیرا برای جلوگیری از فحشا و منکر و ترغیب به حسنات و خیرات و پرهیزکاری، تأثیری جزیل دارد، ولی در حشر و قیامت غیر از مثل نوریه و ارباب انواعی که افلاطون گفته است، چیز دیگری نیست و همۀ آنها به همان عودت خواهند داشت و اینها اشعه ای از آنها هستند که به همانها برخواهند گشت.
نظریۀ چهارم در کیفیت معاد آن است که مراد از همۀ موعودات و انذارات یوم الحشر، ذکر سبب و ارادۀ مسبب است به این معنی که انسان در حشر، یا در سرور دائم و نشاط خالد است و یا در غم دائم و الم خالد می باشد، و چون سرور و یا انقباض نوعاً از یکی از این اسباب مذکور تولید می شود، به این مناسبت آنها را ذکر کرده اند، ولی اگر سروری بدون استناد به هیچ چیز ـ حتی خیال صوری و یا رؤیت اباطیل و مناظر حسنه ـ حقیقةً حاصل شود، باز سرور است و اگر غم و تاریکی روحی بدون هیچ عاملی از خارج و داخل ـ ولو صورت خیالیه باشد ـ حاصل گردد، باز غم و الم است، و در حشر، سرور خالد و یا انقباض دائم بدون رؤیت و تصور چیزی و بدون
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 536
ادراک صور خارجی و یا داخلی است و همان ملکات اخلاقی است که نفس با آنها یا در نشاط است و یا در حزن و اندوه.
نظریۀ دیگر مقامی است که عاقلان دیده باز و شریعت شناسان باهوش به آن قائلند و آن اینکه معاد هم عقلانی است و هم جسمانی، و جسم همان جسم و بدن حقیقی است، و اینکه مثل او باشد منتها به طوری شبیه باشد که آدم وقتی به او نگاه کند، خیال کند همان است که بود، چنانکه اهل ظاهر از مسلمین چنین گویند صحیح نیست؛ چون نتیجۀ قولشان بر فرض اینکه صورت نوعیه و غیره هم نباشد و بدن انسان همین پوست و گوشت و استخوان و رگ باشد که منحل شده و دوباره اجزاء باقیه را بیاورند و به هم التیام دهند و بر فرض اینکه از تمام حرفهایی که در گذشته داشتیم ـ که همۀ آنها به مقتضای برهان است همانند اینکه تناسخ ممکن نیست و اینجا هم تناسخ لازم می آید ـ صرف نظر نماییم با همۀ این حرفها، باز بدنی که دوباره درست می شود، عین بدن سابق نیست، بلکه مثل آن است؛ برای اینکه مسلّماً شجری که خاک شد و مدتها خاکش ماند و بعد التیام اجزاء گردیده و سپس شجری درست شد، این شجر اگرچه خیلی شباهت به شجر سابق داشته باشد، عین سابق نمی شود، بلکه مثل آن است. و علاوه اگر چنین باشد، نشئۀ دیگر نمی شود؛ زیرا این همان دنیاست؛ مثلاً اگر آجری را بکوبند و دوباره با همان قالب آجر را درست کنند، این نشئۀ دیگری برای آن نیست، بلکه این همان دنیا است و قول به این معنی انکار معاد و اثبات دنیا است.
مقتضای این قول این است که انبیا این همه از دنیا مذمت کرده باشند و بعد گفته باشند، نه خیر؛ وقتی اجزاء شما منفصل شد و دوباره متصل گردید، این دنیا خوب است و هیچ با دنیای اول طرف قیاس نیست، منتها در آن دنیا خشکسالی و مجاعت واقع نمی گردد؛ چنانکه وقتی حضرت حجّت علیه السلام تشریف آورد، دنیا پر از گل و ریحان می شود، اما این باعث نمی شود که نشئه ای غیر از این نشئه باشد، بلکه این همان نشئۀ اُولی است.
چنانکه ظاهریین هم، همین طور می گویند که این قبر قبرستانها همان است که
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 537
شریعت مقدسه گفته است، اما حالا چطور ممکن است، همین قبری که سر و ته آن معلوم است همان قبری باشد که وسعتش ما بین المشرق والمغرب است؟ و یا آنچه در احادیث گفته اند: یک تار موی حوری، چندین مقابل این دنیا است، آیا مثلاً کلفتی آن ده مقابل این است؟ و آیا این همان «إمّا روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النیران» است؟ همه اش را در یکدیگر قاطی کرده و وقتی کلنگ به دست می گیرند جنت و نارش را به هم آمیخته می کنند، و آیا این همان قبرهایی است که تعفنش دماغها را ناخوش و انسان را مریض می کند؟ اگر یک سنگش را بردارند، بوی لاشه بلند می شود، آیا مناسب است این حرفها را به شریعت مقدسه ای مثل شریعت اسلام نسبت داد؟! خیر، این طور نیست، بلکه عالم قبر همان برزخ است.
از حضرت صادق علیه السلام از برزخ، سؤال کردند، فرمود: قبر است، البته این قبری که حضرت فرمودند نه همین قبری است که احکام فقهی خاص دارد؛ مثلاً میت را چگونه باید در آن خوابانید، بلکه همان برزخ است که عالمی فوق دنیاست و نشئۀ دیگری است که اقوی وجوداً و کمالاً از این نشئه است و اصفی و اعلی مرتبةً از این مرتبۀ ادنی است که نسبتش به این نشئه نسبت نقص و کمال و ضعف و شدت است؛ مثل طفولیت یک شخص نسبت به بلوغ و رشد قوا و زنده شدن احساسات و حیات یافتن بذر وجودی و حیاتی و فعلیت یافتن قوه است.
بر فرض که شرایع مقدسه از باب لطف، بیان و کشف واقع نمی فرمودند، ما به براهین علمی و با رشد عقل و سلامت بینش و قوّت دانایی به قبول و تصدیق آن نشئه ناچار بودیم، منتها این رشد عقلی برای ما خیلی دشوار بود، اگر معلم مؤید من عند الله و موفق به تأیید ربّانی و رحمانی نبود و اگر چراغ هدایت و مشکاة نبوت جلوی عقول اطفال بشری نمی افتاد، عالم و دانشمند به حقایق تربیت نمی گردید و استعداد عقلی را
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 538
به کمال نمی رسانید و چیدن مقدمات براهین برای ما قریب به تعذّر بود، و اگر بر فرض می توانستیم راه مستقیم نظام ربّانی را با ادله سیر کنیم، لاجرم عقول ما به ضرورت تصدیق چنین نشئه با صافی شدن می رسید، قبل از آنکه ما را با سیر قهری طبیعی از پستان مادر طبیعت جدا کرده و مادر آبستن دنیای ما، جنینهای طبیعت را بعد از مدت حملش، وضع حمل نموده و به دامن آن نشئه بیاندازد، و قبل از آنکه مهد زندگی آیندۀ خود را با شهود ببینیم، به قوّت برهان و به راهنمایی دلایل علمی به آن مذعن و مصدّق بودیم و می دانستیم حشر جسمانی است و نشئه ای است که عیناً با همین جسم و بدن و حیثیات، بدون مجاز عقلی در آنجا نازل خواهیم شد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 539