
((با پری دریایی پیر چه کار دارید؟)) یکی از پری دریاییها گفت: ((آب مردم این شهر به زودی تمام میشود خیلی وقت است باران نباریده ما چگونه میتوانیم به مردم این شهر کمک کنیم؟)) مرغ دریا گفت: ((من فردا شب برای شما جواب میآورم.)) بعد پرواز کرد و رفت. فردا شب پری دریاییها منتظر آمدن مرغ دریا بودند. مرغ دریا بعد از مدتی آمد و گفت((پری دریایی پیر گفته فقط یک راه وجود دارد، آنهم این است که تا میتوانید گریه کنید.)) پری دریاییها متوجه منظور پری دریایی پیر شده بودند کار سختی را باید انجام میدادند اما وقتی یاد بچههای شهر افتادند که ممکن است تشنه بمانند و آب نداشته باشند تصمیم گرفتند این کار را انجام دهند. هر کدام از پری دریاییها داخل حوضش شد و شروع کرد به گریه کردن. آنها آنقدر گریه کردند که حوضها پر از آب زلال و شیرین شد، چون اشک پری دریاییها شور نبود. آنقدر حوض پر شد که آب از حوض سرازیر شد و مردم برای بردن آب به لب حوضها میآمدند و آب تمیز و زلال میبردند. این کار چند هفته طول کشید تا اینکه ابرهای سیاه آمدند و آسمان شهر را پر کردند و با یک رعد و برق شدید، باران شروع به باریدن کرد. همه مردم شهر خوشحال شدند و دیگر لازم نبود پری دریایی در ته حوض نبود. آنها آنقدر گریه کرده بودند که دیگر چیزی از آنها باقی نمانده بود و هیچ وقت هیچ کدام از مردم شهر نفهمیدند، راز این حوضها که همیشه آب شیرین و زلال داشتند چه بوده است؟
=====
به این ترتیب شرک و دوستانش آزاد میشوند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 207صفحه 9