
سنجاب بد اخلاق
یکی بود یکی نبود. سنجابی بود که خیلی اخلاق بدی داشت. همهی حیوانات با هم بازی میکردند ولی او یک گوشه مینشست و آنها را نگاه میکرد که ناگهان فیل گفت: ((سنجاب کوچولو چرا با ما بازی نمیکنی؟)) سنجاب جواب نداد و رفت. فیل گفت: ((کجا میروی سنجاب کوچولو؟)) ولی جوابی نشنید. یکی روز همهی حیوانات تصمیم گرفتند که با هم یک فکری بکنند. جغد که خیلی باهوش بود گفت: کبوتر تو میتوانی بروی و با اوصحبت کنی)) کبوتر گفت: ((باشد. این کار میکنم.)) بعد پرواز کرد و رفت طرف لانهی سنجاب. در زد. سنجاب با صدای بسیار خشنی گفت: ((کیه؟)) کبوتر گفت: ((منم آقا کبوتر.)) سنجاب در را باز کرد و بعد گفت: ((چیه؟ چی کارم داری؟))کبوتر گفت: ((آقا سنجاب فکر نمیکنی چهرهی سنجابها خیلی زیباست ولی تو همیشه اخم میکنی و نمیگذاری ما قیافهی زیبایت را ببینیم؟)) سنجاب گفت: ((راست میگی.)) کبوتر گفت: ((بله سنجابها قیافهی زیبایی دارند ولی تو همش میآیی و همش اخم میکنی و ما را هم ناراحت میکنی.)) بعد کبوتر دوباره گفت: ((برو و یک روز قیافهات را در کنار برکه ببین.)) بعد کبوتر رفت. سنجاب گفت: ((راست میگفت باید بروم و قیافهی خودم را در کنار برکه ببینم.)) وقتی به کنار برکه رفت و قیافه خود را دید گفت: ((وای من این جوری بودم عوضش حالا دیگر اخم نمیکنم.)) بعد به طرف جنگل رفت به همهی حیوانات گفت: ((بیایید با هم بازی کنیم.)) و لبخندی زد. بعد او دیگر همیشه با همه بازی میکرد و لبخند میزد.
سپیده دارایی 10 ساله از تهران
سارای حسود
سارا وقتی پنج ساله بود دختر بسیار خوبی بود ولی حالا که هشت ساله شده است به دیگران حسودی میکند. او دوستی دارد به نام مریم. مریم را خیلی دوست دارد برای همین امشب به تولد او رفته است. مریم تصمیم گرفته است که به دوستانش چیزی بدهد. سارا در اتاق مریم عروسکی را میبیند. او به عروسک حسودی میکند و پای عروسک را میشکند. مریم تصمیم میگیرد آن عروسکش را به سارا بدهد. وقتی که میبیند پای عروسک شکسته است، فریاد می زند: « چه کسی پای عروسکم را شکسته است؟ من میخواستم این عروسک را به دوست عزیزم سارا بدهم!)) سارا ناراحت میشود. مریم عروسک را به سارا میدهد و از او میخواهد که عروسک را خودش درست کند. سارا تصمیم میگیرد که دیگر به چیزی یا کسی حسودی نکند تا کسی را ناراحت نکند.
((زهرا منوچهری کلاس دوّم دبستان. از تهران))
سیده کیمیا والاتبار / 7 ساله/ از تهران
هانیه صفارزاده / کلاس دوم/ از مشهد
فائزه صفارزاده/ کلاس چهارم/ از مشهد رضوان بهاروند احمدی/ 11 ساله/ از خرم آباد
جادو به سوی فرشته بد جنس منحرف میشود و او را به کناری پرتاب میکند. دیگر از فرشته اثری برجا نمانده است.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 207صفحه 40