مجله کودک 208 صفحه 19

مادر پهلوان هندی، مسلمانی پاک وخالص بود. او به نماز، دعا، ذکر و توسل عقیدۀ زیادی داشت و از همان ساعتی که وارد خوارزم شد، هر روز به مسجد جامع شهر می­رفت و ساعت ها برای پیروزی پسرش نماز می­خواند ودعا می­کرد. پهلوان پوریای، که روزی جند بار برای نماز به این مسجد می­رفت، از اوّلین کسانی بود که مادرِ پهلوان هندی را شناخته بود و می­دانست که از خدا چه می­خواهد. روز اوّل، وقتی در مسجد چشمش به پیرزن هندی افتاد، به او سلام گرمی کرد و با مهربانی گفت:«مادر، التماس دعا!» پیرزن جواب داد:«خدا همۀ مردم شهر شما را نگه دارد!» و بعد مکثی دوباره گفت: شما را به خدا، دعا کنید پسرِ من حریف خود را به زمین بزند! پهلوان، که خودش را برای خواندن نماز آماده می­کرد، پاسخ داد:«دعا می­کنم مادر... دعا می­کنم!» حال پهلوان از شنیدن این درخواست پیرزن عوض شد و دلش به شور افتاد. با خودش گفت:«به من پهلوان جوانمرد می­گویند. پهلوانی با صفت جوانمرد، چگونه حریفان خود را به زمین می­زند و آنان را پیش مادران، خانواده ها و مردم شهرشان شرمنده می­کند؟! من هرچه قدر جوانمرد و با مروّت باشم، هر چه قدر به ظاهر از خودم فروتنی نشان دهم و از ضعیفان دستگیری کنم، باز هم نمی­توانم آثار بد شکستی را که به پهلوانی می­دهم، جبران کنم.» روز بعد پوریای ولی هدیه ای تهیّه کرد و به دیدن پهلوان هندی رفت. از آنجا که نمی­توانست در حضور مادرش با او صحبت کند، هنگامی به محلّ اقامت او رفت که پیرزن برای رفتن به مسجد، از کاروانسرا بیرون رفته بود. پهلوان هندی، که از آمدن پوریای ولی به اتاقش، بی اندازه خوشحال شده بود، با احترام از جای بلند شد و به گرمی از او استقبال کرد و صد بار به او درود و خوشامد گفت ادامه دارد ----- مسلسل­ها چکیس 1930 30 فشنگ تغذیه کننده این مسلسل است. کالیبر آن 13 میلی متری وزن سلاح 37 کلیوگرم و طول آن دو متر و 41 سانتی متر می­باشد. -----

مجلات دوست کودکانمجله کودک 208صفحه 19