گفتگو با:خانم مرضیه حدیدچی

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

 

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

گفتـگو با: 
خانم مرضیه حدیدچی

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 127

 

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 129

 

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

      تاریخ مصاحبه: 17 / 8 / 1375 ـ‌ تـهران

 اگر روزی بخواهید کتابی درباره انقلاب و یا سرگذشت زندگی‌تان  بنویسید، ترجیح می‌دهید حول چه محوری بیشتر کار کنید؟ 

‏ البته، باید گفت محورها، نه محور. اگر دستی به قلم داشتم، تا به حال ‏‎ ‎‏حداقل پانزده ـ  بیست جلد کتاب درباره زندگی شخصی و موضوع‌های ‏‎ ‎‏مختلف نوشته بودم. به نظر من نوشتن سرگذشت افراد صرف مطرح ‏‎ ‎‏شدن بی‌فایده است. اما اگر ابعاد شخصیت انسان بتواند راه سازندگی و ‏‎ ‎‏رشد سایر افراد جامعه را فراهم کند، خیلی ارزش دارد. با این حال اگر ‏‎ ‎‏واقعا قرار باشد روزی دست به قلم ببرم، سعی می‌کنم مسائل را به زبان ‏‎ ‎‏ساده بیان کنم تا قریب به اتفاق مردم از نوشته‌هایم بهره ببرند و آنچه را ‏‎ ‎‏که انقلاب و خون شهداء، برای اسلام و مسلمین جهان به ارمغان آورده ‏‎ ‎‏است با زبانی ساده، تحلیل و قیاس کنم تا برای مردم جا بیفتد چه چیزی ‏‎ ‎‏را از دست داده‌ایم و در مقابل چه چیزهایی را به دست آورده‌ایم. قطعا ‏‎ ‎‏یکی از مواردی که روی آن تأکید می‌کنم و وظیفه خود می‌دانم تجربیات ‏‎ ‎‏و دانسته‌هایم را در اختیار خادمین مردم قرار دهم، دلایل کمرنگ شدن ‏‎ ‎‏ارزش‌ها، جابجایی و تغییر مفهوم بعضی از اصالت‌هاست، چون بعضی از ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 130
‏مسئولین دچار لغزش شده‌اند و به جای آنکه آنان بر مسئولیت سنگین ‏‎ ‎‏خود تعهد و تسلط کافی داشته باشند، متأسفانه پست و مقام دنیا بر آنان ‏‎ ‎‏غالب شده است. ‏

 بعد از پایان جنگ برای سر و سامان دادن بچه‌های بسیجی چه کردید؟ 

‏ وقتی قطعنامه پذیرفته شد، خیلی تلاش کردم با کمک مسئولان و ‏‎ ‎‏تشکیل کلاس و ترتیب دادن برنامه‌های متنوع، سر و سامانی به بچه‌های ‏‎ ‎‏بسیجی بدهیم. اما آقایان در پاسخ گفتند که در نظر دارند با ارائه طرحی، ‏‎ ‎‏بسیجیان را درجه‌بندی کنند. اجرای این طرح بسیاری از افراد مخلص و ‏‎ ‎‏بادرایتی را که ده ـ  پانزده سال وقت، زندگی، همسر، جان و مال خود را ‏‎ ‎‏در راه به ثمر رساندن انقلاب گذاشتند، عملا از دور خارج کرد به طوری ‏‎ ‎‏که حالا در جامعه مطرح نیستند، کسی آنان را به بازی نمی‌گیرد و اسم و ‏‎ ‎‏رسمی ندارند. حتی در برخی موارد، با نسبت دادن انگ‌های گوناگون به ‏‎ ‎‏این افراد، برای بدبین کردن مردم تلاش می‌کنند، در حالی که اگر روزی ‏‎ ‎‏موقعیت ما به خطر بیفتد باز همین بسیجی‌های شکم‌گرسنه و پابرهنه ‏‎ ‎‏هستند که پیشقدم می‌شوند و دفاع می‌کنند، نه آقایانی که میلیاردها تومان ‏‎ ‎‏به جیب زده‌اند. ‏

 به نظر شما بهترین الگو برای زنان جامعه ما، باید دارای چه  ویژگی‌هایی باشد؟ 

‏ ما فقط می‌گوییم الگوی زنان حضرت فاطمه(س) و حضرت ‏‎ ‎‏زینب(س) است. اما برای الگو گرفتن از این بزرگان، باید مراحل زیادی ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 131
‏را طی کنیم و در ابتدای راه از الگوهای کوچک، که قابل لمس است، ‏‎ ‎‏شروع کنیم. در جامعه ما هنوز، عده زیادی از مردم به دنبال مد لباس و ‏‎ ‎‏غیره هستند، و ما به جای آنکه به نسل حاضر الگو ارائه بدهیم تا ‏‎ ‎‏نسل‌های بعدی هم از ان استفاده کنند، به یک سخنرانی در مجالس و یا ‏‎ ‎‏محافل اکتفا می‌کنیم. (مثلا شخصی در زینبیه خانه‌اش خواب امام را ‏‎ ‎‏می‌بیند که سفارش می‌کنند، بروید دباغ را دعوت کنید. صاحبخانه هم در ‏‎ ‎‏به در به دنبال من می‌گردد و خواهش می‌کند تا ساعتی برایشان صحبت ‏‎ ‎‏کنم و از اول مجلس، صاحبخانه گریه می‌کند تا آخر. اصلا گوش ‏‎ ‎‏نمی‌دهد که من چه می‌گویم. معنی حرف‌های مرا نمی‌فهمد.) ما باید الگو ‏‎ ‎‏ارائه بدهیم و روی این مسئله سرمایه‌گذاری کنیم. همان‌طور که در همه ‏‎ ‎‏جای دنیا تبلیغ و سرمایه‌گذاری می‌شود. خانمی را می‌شناسم که در ‏‎ ‎‏فلسطین و الجزایر سابقه مبارزاتی زیادی دارد. کتاب‌های این خانم به ‏‎ ‎‏زبان‌های مختلف چاپ شده است و دولت این کشورها سرمایه‌گذاری و ‏‎ ‎‏تبلیغ وسیعی را برای این خانم انجام داده‌اند. اما در اینجا وقتی از من به ‏‎ ‎‏عنوان زنی که 29 ـ 28 سالگی وارد مبارزه شده‌ام در صدا و سیما دعوت ‏‎ ‎‏می‌شوم تا برنامه‌ای راجع به زنان و چهره مرا در صدا و سیما نشان ‏‎ ‎‏بدهند. برای من سؤال است. حتی در سالگرد پیام تاریخی امام به ‏‎ ‎‏گورباچف در یک برنامه تلویزیونی که به این مناسبت تهیه شده بود ‏‎ ‎‏تصویر مرا در حالی که نامه‌ای را که از طرف امام برای گورباچف ‏‎ ‎‏می‌بردم، نشان ندادند و دوربین از تصویر من به سرعت گذشت. من ‏‎ ‎‏نمی‌دانم چه هیزم‌ تری در این مملکت فروختیم. ‏


کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 132
 در این مدت یادداشتی نوشته‌اید؟ 

‏ بارها نکاتی به ذهنم رسید و آنها را به روی کاغذ آوردم، شرایط، مرا ‏‎ ‎‏وادار کرد، آنها را از بین ببرم، به طور معمول نوشته‌هایم خطاب به ‏‎ ‎‏اشخاص مختلف بود و جنبه انتقادی داشت. وقتی مسافرتی در پیش بود، ‏‎ ‎‏با خود فکر می‌کردم اگر از سفر برنگردم، ممکن است این نامه‌ها به ‏‎ ‎‏دست افرادی بیفتد که نتوانند نوشته‌هایم را تجزیه و تحلیل کنند و نسبت ‏‎ ‎‏به آن شخص مورد خطاب و یا اسلام، بدبین شوند، آنها را پاره کردم. اما ‏‎ ‎‏دست نوشته‌های شخصی‌ام را پنهان کرده‌ام و به بچه‌هایم سفارش کرده‌ام ‏‎ ‎‏که راضی نیستم تا موقعی که زنده هستم این نوشته‌ها به دست کسی ‏‎ ‎‏بیفتد، بعد از مرگم هرکاری خواستند بکنند. ‏

 تلخ و شیرین‌های زیادی را در زندگی پشت سر گذاشته‌اید، از  تلخ‌ترین خاطرات بگویید. 

‏ تلخ‌ترین لحظات، زمانی بود که حضرت امام از دست رفت. همینطور ‏‎ ‎‏وقتی دختر 18 ساله‌ام؛ که چهار ماه از ازدواج او می‌گذشت، هنگام اذان ‏‎ ‎‏مغرب در آغوشم آنقدر دست و پا زد تا جان داد. 6 ـ 5 دکتر کنار تخت ‏‎ ‎‏او جمع شده بودند به آنها گفتم: به دخترم دست نزنید. او دارد می‌میرد. ‏‎ ‎‏کاری از دست شما برنمی‌آید. بگذارید راحت جان بدهد. اما خدا شاهد ‏‎ ‎‏است که مرگ دخترم به اندازه یک هزارم تلخی رحلت حضرت امام ‏‎ ‎‏نبود. هیچ وقت فکر نمی‌کردم، بتوانم بعد از حضرت امام زنده بمانم. اما ‏‎ ‎‏شاید یکی دیگر از امتحانات الهی باشد که هیچ انسانی نمی‌تواند از آن ‏‎ ‎‏فرار کند. ‏


کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 133
 وقتی به گذشته فکر می‌کنید، افسوس هم می‌خورید؟ 

‏ بله، به فاصله بین ازدواج تا آشنایی با مسائل سیاسی ـ  اجتماعی. البته ‏‎ ‎‏بیشتر این احساس یک نوع حس دلسوزی است، چون فکر می‌کنم مدت ‏‎ ‎‏زمانی را از دست داده‌ام که می‌توانستم از آن بهره بیشتری ببرم. اما چون ‏‎ ‎‏مربی آگاهی نداشتم، چند سال از عمرم به بطالت گذشت و صرف ‏‎ ‎‏روزمرگی و کارهای منزل و مهمانی و خرید و غیره شد. واقعا وقتی به ‏‎ ‎‏آن روزها فکر می‌کنم خیلی افسوس می‌خورم. ‏

 کدام مقطع از زندگی خود را بیشتر دوست دارید؟ 

‏ زمانی که در فرانسه در خدمت حضرت امام(س) بودم، در واقع تمام ‏‎ ‎‏آرزوهای دوران کودکی‌ام را در خدمت به ایشان حس کردم. هیچوقت ‏‎ ‎‏فکر نمی‌کردم آن روزهای خوب تمام شود. اما دنیا پایدار نیست و هر ‏‎ ‎‏چیزی روزی به پایان خود می‌رسد. ‏

 با دسته‌بندی افرادی که در انقلاب نقش داشتند، موافق هستید؟ 

‏ به نظر من، خود فرد مهم است. دسته‌بندی شخصیت افراد امکان‌پذیر ‏‎ ‎‏نیست و ما نمی‌توانیم گروه خاصی را ملاک و معیار قرار دهیم. به همین ‏‎ ‎‏دلیل هنوز نتوانسته‌ام خود را قانع کنم تا عضو گروه خاص شوم. عده‌ای ‏‎ ‎‏به این باورند که ما در جمعیت زنان، به روحانیت مبارز وابستگی ‏‎ ‎‏بیشتری داریم، اما اینطور نیست. در دوره سوم انتخابات مجلس، شخصی ‏‎ ‎‏از طرف روحانیت مبارز به من پیشنهاد داد تا اسم مرا هم در لیست ‏‎ ‎‏تبلیغی روحانیت مبارز قرار دهند. به او گفتم به شرطی که اسم خانم ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 134
‏فلانی از لیست حذف شود، می‌پذیرم. (چون آن خانم اهانت مستقیم به ‏‎ ‎‏امام کرده بودند و از ایشان دروغ شنیده بودم). اما آن آقا برای آنکه بتواند ‏‎ ‎‏مشکلات گروهی خود را حل کند، از قول من گفته بود که اگر اسم فلان ‏‎ ‎‏آقایان... در لیست باشد، دباغ نمی‌پذیرد؟! ‏

‏در طول تاریخ اینگونه مسائل دیده شده است و هر دوره نوبت جولان ‏‎ ‎‏افراد خاصی است. اما انقلاب ما ریشه در اسلام دارد، نباید در آن دروغ ‏‎ ‎‏و خدعه باشد. ‏

 اگر فرصت تولد دوباره‌ای به شما بدهند، چه می‌کنید؟ 

‏ از تجربیات گذشته در جهت جبران اشتباهاتم استفاده می‌کردم. از ‏‎ ‎‏جمله در تعداد فرزندان که فکر مرا این روزها به خود مشغول کرده ‏‎ ‎‏است، تجدیدنظر می‌کردم. همینطور سه ـ  چهار مدرک لیسانس و دکترا ‏‎ ‎‏ردیف می‌کردم تا امروز شاهد نباشم دختر بچه‌ای که الفبای سیاست را ‏‎ ‎‏نمی‌داند، به صرف داشتن فلان مدرک به پست‌های آنچنانی برسد، در ‏‎ ‎‏حالی که در یک مصاحبه نمی‌تواند چهار کلمه حرف حساب بزند و ‏‎ ‎‏کسانی که تمام زندگی خود را در راه انقلاب گذاشته‌اند و در زمانی که ‏‎ ‎‏می‌توانستند به تحصیل بپردازند، در راه انقلاب شکنجه شدند و شلاق ‏‎ ‎‏خوردند حالا به صرف نداشتن تحصیلات، منزوی شوند. اینها همه درد ‏‎ ‎‏است. ‏

 وقتی به خودتان در مقاطع زندگی نگاه می‌کنید، مرضیه کدام دوره را  می‌پسندید؟ 

‏ گفته‌اند حرف مرد یک کلام است. حضرت امام فرمودند: مرد آن است ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 135
‏که حرفش را پس بگیرد. مرضیه‌ای را دوست دارم که در خدمت امام ‏‎ ‎‏بود. مرضیه‌ای که لباس‌های امام را شست، غذا می‌پخت و کفش‌های آن ‏‎ ‎‏بزرگوار را پیش پایش جفت می‌کرد. ‏

 فعالیتهای سیاسی، کارهای روزمره، زن و مادر بودن چطور هماهنگ  می‌شود؟ 

‏ با وجود محدودیت‌ها تلاش من رسیدگی به همه امور بوده است. ‏‎ ‎‏وقتی می‌خواستم مادربزرگ بشوم سعی کردم مثل مادر باتجربه‌ای در ‏‎ ‎‏کنار دخترم، او را ‌تر و خشک کنم و او را با مقدمات مادری و چگونگی ‏‎ ‎‏نگهداری فرزند، آشنا کنم. اما نه بیشتر از ده روز! ‏

 آیا شرایط شما را مجبور به کتمان واقعیت نمی‌کند؟ 

‏ پیش آمده است، در زندگی خانوادگی و فعالیت‌های سیاسی خیلی دور ‏‎ ‎‏از واقعیت نیست، گاهی اوقات اهانت‌ها را به جای گفتن دروغ، تحمل ‏‎ ‎‏کردم. بعضی وقت‌ها شرایط اجتناب‌ناپذیر است. به خصوص وقتی ‏‎ ‎‏زندگی سیاسی را در کنار زندگی عادی بخواهیم. ‏

 زندگی سیاسی چه تفاوتی با زندگی عادی دارد؟ 

‏ از نگاه دینی، اسلام بین این دو تفکیکی قائل نیست. امام هم سیاست ‏‎ ‎‏را عین دیانت و دیانت را عین سیاست می‌دانست. به نظر من اگر کسی ‏‎ ‎‏بخواهد در سیاست و دینداری رضای خدا را در نظر داشته باشد این دو ‏‎ ‎‏را باید در یک سطح نگه‌دارد. حضرت امام از همان بچگی سیاسی بودند. ‏‎ ‎‏بچه 9 ـ 8 ساله‌ای که یک هفته در مسجد شاه زیر آفتاب برای دادخواهی ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 136
‏از پدرش بسط نشست. در تمام دوران زندگی امام دیده نمی‌شود که ‏‎ ‎‏سیاست بر دینداری ایشان پیشی بگیرد و یا برعکس. ‏

‏اما امروز مدعیان دینداری هستند که در سیاست کم می‌آورند و برعکس، ‏‎ ‎‏سیاستمدارانی که در دین لغزش دارند. به صراحت و اقتضای مصلحت، ‏‎ ‎‏حتی دروغ می‌گویند. ‏

 مردم کوچه بازار چه برخوردی با شما می‌کنند؟ 

‏ برخوردها متفاوت است. بیشتر تعجب می‌کنند. روزی برای گرفتن ‏‎ ‎‏خلافی ماشینم یک ساعت و نیم در صف ایستادم. دیرم شده بود. به ‏‎ ‎‏سربازی که جلو ایستاده بود گفتم: «پسرم کار ضروری دارم. دیرم ‏‎ ‎‏می‌شود. اگر ممکن است کاری کنید تا زودتر خلافی را بگیرم.» سرباز ‏‎ ‎‏گفت: «نمی‌شود خانم، باید نوبت‌تان برسد.» در حالی که کارت ‏‎ ‎‏شناسایی‌ام را به آن سرباز نشان می‌دادم آهسته گفتم: «دو ساعت بیشتر ‏‎ ‎‏مرخصی ندارم. باید زودتر به مجلس برگردم.» سرباز از تعجب ‏‎ ‎‏خشکش‌زده بود. انگار در باورش نمی‌گنجید که یک نماینده مجلس مثل ‏‎ ‎‏مردم عادی بخواهد رفتار کند. البته من هم از تعجب آنان متعجب ‏‎ ‎‏می‌شوم و به خاطر فضا و تصور به وجود آمده بسیار متأسف می‌شوم. ‏

 روزی که اعلام شد، به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای  اسلامی انتخاب شدید، چه اتفاقی افتاد؟ 

‏ گوینده رادیو، نتایج دوره دوم انتخابات مجلس را اعلام می‌کرد تا ‏‎ ‎‏نمایندگان منتخب، برای مراسم سوگند سر مزار شهداء، به بهشت زهرا ‏‎ ‎‏بروند، در آشپزخانه بودم. وقتی نام من از رادیو پخش شد. با خود گفتم ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 137
‏اگر بخواهم به نمایندگان که در مسجدی مستقر شده بودند برسم، خیلی ‏‎ ‎‏دیر می‌شود. بنابراین سوار ماشینم شدم و به سمت بهشت زهرا حرکت ‏‎ ‎‏کردم. در بین راه مأموران ماشین را متوقف کردند و چون راه بسته بود، ‏‎ ‎‏فقط مسئولان مجاز به تردد بودند. به آنان گفتم: «من هم مسئولم.» ‏‎ ‎‏پاسداری خندید و گفت: «پس چرا با ماشین مسئولان نیامدید؟»‏

‏اجازه عبور ندادند و ناچار شدم از جاده قدیم قم، به بهشت زهرا بروم ‏‎ ‎‏که در بین راه دوباره مانع عبور من شدند. از ماشین پایین آمدم به ‏‎ ‎‏پرخاش به آنها گفتم مگر مسئول بودن به ماشین بنز داشتن و محافظ ‏‎ ‎‏است و در حالی که کارت شناسایی‌ام را از کیفم بیرون می‌آوردم، به آنها ‏‎ ‎‏گفتم دباغ هستم. خلاصه یکی از پاسدارها مرا راهنمایی کرد و به من ‏‎ ‎‏اجازه عبور داد. اما همیشه برای من سؤال است آیا نداشتن ماشین بنز یا ‏‎ ‎‏محافظ و لباس‌های آنچنانی دلیل بر کم شخصیتی یک انسان است؟ ‏

 چه کسانی بر زندگی شخصی شما، تأثیر داشتند؟ 

‏ بعد از پدرم که از نظر تربیتی و پرورش فضائل اخلاقی بر همه ‏‎ ‎‏خواهران و برادرانم تأثیر زیادی داشت، از هر یک از استادانم به گونه‌ای ‏‎ ‎‏تأثیر گرفتم. اما شهید سعیدی به علت رفت و آمدهای خانوادگی خیلی ‏‎ ‎‏مؤثرتر بود. همینطور آقای موسوی همدانی مترجم کتاب «المیزان» که در ‏‎ ‎‏آن زمان در قم سکونت داشت. ایشان در عین حال که از مراتب علمی ‏‎ ‎‏بالایی برخوردار بود، بسیار متواضع بود. به گونه‌ای که کارهای روزمره ‏‎ ‎‏منزل را به تنهایی انجام می‌داد. حتی از میهمانان هم پذیرایی می‌کرد. به ‏‎ ‎‏طوری که بسیاری از خصلت‌های بزرگان در زندگی آقای موسوی ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 138
‏همدانی دیده می‌شد. حضرت امام نیز به او عنایت خاصی داشتند، به ‏‎ ‎‏طوری که اجازه ترجمه کتاب «تحریر الوسیله» را که تا آن زمان به ‏‎ ‎‏فارسی ترجمه نشده بود را، به ایشان دادند. ‏

 اگر زمان پیروزی انقلاب به تعویق می‌افتاد و دوران مبارزاتی طولانی‌تر  می‌شد، چه تأثیری در روند انقلاب داشت؟ 

‏ این واقعیتی است که انقلاب ما، انقلابی زودرس بود و این مسئله ‏‎ ‎‏باعث شد تا بعضی افراد از فرصت استفاده کنند و خود را به نوعی در ‏‎ ‎‏حکومت جا بزنند. اگر دوران مبارزه برای پیروزی انقلاب طولانی‌تر بود، ‏‎ ‎‏مسلما افرادی مانند بنی صدر، بازرگان و یا آقای کلاهی نمی‌توانستند به ‏‎ ‎‏راحتی در نظام رخنه کنند، حتی مسئولانی که هم اکنون بر مسند قدرت ‏‎ ‎‏تکیه زده‌اند، با درایت بیشتری با مسائل برخورد می‌کردند. درست است ‏‎ ‎‏که از نظر اقتصادی در این مدت منافعی به دست آوردیم، اما در این ‏‎ ‎‏راستا زیان‌های زیادی هم متقبل شدیم. ‏

 در قانون اساسی، اصلی به نام «از کجا آورده‌ایم» وجود دارد. ممکن  است در این باره توضیح دهید: 

‏ این قانون در زمان شاه به دلیل مخالفت‌های آشکار مبارزان علیه رژیم ‏‎ ‎‏به تصویب رسید و شاه برای اینکه سر و صداها را بخواباند و جو جامعه ‏‎ ‎‏را به نفع خود آرام کند، قانونی را تحت عنوان «از کجا آورده‌ایم» به ‏‎ ‎‏مجلس فرستاد. بعد از پیروزی انقلاب، این قانون در قانون اساسی به این ‏‎ ‎‏شکل گنجانده شد، تا صورت اموال رهبر، رئیس جمهور، رئیس قوه ‏‎ ‎‏قضائیه و رئیس مجلس پس از دریافت حکم، به دادستانی فرستاده شود، ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 139
‏تا در پایان مدت ریاست، اموال آنان مجددا مورد بررسی قرار گیرد. ‏

‏در مورد حضرت امام نیز قانون به همین شکل اجرا شد، و صورت اموال ‏‎ ‎‏ایشان که در وصیت‌نامه خصوصی نوشته شده بود، با آنچه در دادستانی ‏‎ ‎‏وجود داشت مطابق بود. که امیدوارم این قانون در آینده شامل نمایندگان ‏‎ ‎‏مجلس، وزراء و قضات هم شود. که در کل به نفع جامعه است. (یکی از ‏‎ ‎‏نمایندگان مجلس که متأسفانه هم اکنون پست حساسی در دست دارد، ‏‎ ‎‏خانه‌ای حدود 28 میلیونی را برای فروش گذاشته بود. در حالی که در ‏‎ ‎‏خانه‌ای 38 میلیونی، زندگی می‌کرد. اگر قرار باشد هر نماینده‌ای در یک ‏‎ ‎‏یا چند دوره نمایندگی در مجلس چنین سرمایه‌ای را به دست آورد، که ‏‎ ‎‏مسلما نمی‌تواند از حقوق نمایندگی باشد، این سؤال را در اذهان ایجاد ‏‎ ‎‏می‌کند که این ثروت‌های باد آورده از کجا و به چه طریقی به دست آمده ‏‎ ‎‏است.)‏

‏به نظر من لازمه جلوگیری از سوءاستفاده، تشکیل کمیسیون و یا شورایی ‏‎ ‎‏زیر نظر رهبری است، تا هر کسی به خود اجازه ندهد با آبرو و حیثیت ‏‎ ‎‏اسلام بازی کند. ‏

 اگر این امکان وجود داشت که به سال‌های قبل از انقلاب برگردیم،  برای فعالیت‌های مبارزاتی، چه برنامه‌هایی را پیشنهاد می‌کردید؟ 

‏ این امر امکان‌پذیر نیست، چون اصولا برای مبارزه کردن نمی‌توان ‏‎ ‎‏برنامه‌ای ارائه داد. مگر اینکه با تشویق و تحصیل همراه باشد. کما اینکه ‏‎ ‎‏این گونه تشویق‌ها در مبارزات فلسطینی‌ها وجود داشت. به طور مثال ‏‎ ‎‏یاسر عرفات قبل از آنکه با صهیونیست‌ها سازش کند، بچه‌های مبارز ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 140
‏فلسطینی را وادار کرد تا همگام با فعالیت‌های مبارزاتی در فرانسه و ‏‎ ‎‏انگلیس، تحصیل کنند که به نظر من مبارزه همراه با تحصیل ایده‌آل ‏‎ ‎‏است. ‏

 به نظر شما ظرفیت آدم‌ها در مهار خودخواهی‌ها و منیت‌ها تا چه حد  مؤثر است؟ 

‏ البته تقوا بیشتر ملاک است تا ظرفیت. چرا شخصی در جمهوری ‏‎ ‎‏اسلامی که تحصیلات عالیه دارد و سال‌ها مبارزه کرده و حتی به زندان ‏‎ ‎‏رفته است، باید احساس کند همه چیز را می‌داند و هیچ کس نباید به او ‏‎ ‎‏ایراد بگیرد؟ اینها همه از منیت و بی‌تقوایی است. همه کسانی که در راه ‏‎ ‎‏پیروزی انقلاب از 15خرداد تلاش کردند، سعی داشتند اسلام را بر این ‏‎ ‎‏سرزمین حاکم کنند، کسی به فکر پست و میز و ریاست نبود. ‏

‏حالا اگر ما از این مبارزات جان سالم به در بردیم و به این دوره ‏‎ ‎‏رسیده‌ایم دلیل نمی‌شود هرطور می‌خواهیم به دیگران تاخت و تاز کنیم. ‏‎ ‎‏روایتی از امام جواد(ع) است که به پسرشان فرمودند: «خودت را برای ‏‎ ‎‏مردم آسان کن و جایی بنشین تا مردم به راحتی به تو دسترسی داشته ‏‎ ‎‏باشند و مسائل و مشکلات خود را با تو در میان بگذارند.» در حالی که ‏‎ ‎‏وقتی من به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی از یکی از مسئولان ‏‎ ‎‏رده بالا پرسیدم که با این همه کمبود برق چرا باید چراغ‌های خیابان‌ها ‏‎ ‎‏در روز، روشن بماند، ایشان با عصبانیت در جواب من گفتند: «خودم ‏‎ ‎‏دستور داده‌ام چراغ‌ها را روشن بماند.» چند روز بعد به دفتر کار مسئول ‏‎ ‎‏مربوطه مراجعه کردم و به ایشان گفتم: «حاج‌آقا من جواب سؤالم را ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 141
‏نگرفتم». او در حالی که سرش را هم بلند نکرد، در جواب من گفت: «آن ‏‎ ‎‏روز قدری عصبانی بودم.» بی‌تقوایی باعث می‌شود که شخصیتی مانند ‏‎ ‎‏علی تهرانی که قبل از پیروزی انقلاب فعالیت مبارزاتی داشت و تعداد ‏‎ ‎‏زیادی کتاب در زمینه‌های اخلاقی منتشر کرده بود، بعد از انقلاب در ‏‎ ‎‏مقابل حضرت امام بایستد، تنها به این دلیل که امام حکم امامت جمعه‌ای ‏‎ ‎‏تهران را به او ندادند. اینها همه ساخته و پرداخته بی‌تقوایی و بی‌ظرفیتی ‏‎ ‎‏است. ‏

 به شعر علاقه دارید؟ 

‏ خیلی زیاد. از همان دوران کودکی اشعار مختلفی حفظ می‌کردم. آن ‏‎ ‎‏زمان بازی مشاعره بین دخترها و پسرها رایج بود. چون وسایل سرگرم ‏‎ ‎‏کننده، مثل تلویزیون و غیره نبود، شب‌های زمستان هفته‌ای سه ـ  چهار ‏‎ ‎‏شب، اهل فامیل بعد از شام با چراغ‌های بادی راه می‌افتادند و برای ‏‎ ‎‏شب‌نشینی خانه یکدیگر می‌رفتند ساعت‌ها دور کرسی می‌نشستند کتابی ‏‎ ‎‏از تاریخ می‌خواندند و یا مشاعره می‌کردند و بچه‌ها شعرهای کوتاه ‏‎ ‎‏می‌خواندند و پدرم اشعار را تفسیر می‌کرد. از طرفی به شعر علاقه‌مند ‏‎ ‎‏بودم و از طرف دیگر حس برتری‌جویی، نسبت به هم‌سن و سال‌هایم ‏‎ ‎‏مرا وادار می‌کرد اشعار سخت‌تری را حفظ کنم تا بیشتر مورد تشویق ‏‎ ‎‏اطرافیان قرار بگیرم. خیلی دلم می‌خواست شعر هم بگویم. اما در این ‏‎ ‎‏زمینه متأسفانه هیچ وقت موفق نبودم. ‏

 اشعار کدام شاعر را می‌پسندید؟ 

‏ پروین اعتصامی، حافظ و سعدی. البته فکر می‌کنم چون این کتاب‌ها ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 142
‏را دوران کودکی در مکتب همراه با قرآن و مفاتیح در ذهن من نقش ‏‎ ‎‏بسته است. اما شعرهایی با مضمون عرفانی بیشتر مرا جذب می‌کند مانند: ‏‎ ‎‏اشعار عرفانی امام و بعضی از اشعار خواجه عبدالله انصاری که خواندن ‏‎ ‎‏آن برای من وجدآور است و از نظر روحی مرا شارژ می‌کند. ‏

 وقتی کنار دریا می‌روید چه احساسی به شما دست می‌دهد؟ 

‏ به پوچی و کوچکی خود پی می‌برم. زجر می‌کشم. احساس می‌کنم در ‏‎ ‎‏مقابل عظمت دریا ذره‌ای بیش نیستم. دریا را فقط هنگام غروب و طلوع ‏‎ ‎‏خورشید نگاه می‌کنم. چون تحمل دیدن آن را ندارم. اگر هم فرصتی ‏‎ ‎‏پیش بیاید به کنار دریا بروم سعی می‌کنم به دوردست‌ها نگاه کنم. ‏

 زیباترین دریایی که تا به حال دیده‌اید، کدام دریاست؟ 

‏ دریای لبنان‏

 کمی هم درباره دشت بگویید. 

‏ دشت را دوست دارم، البته به شرط آنکه سرسبز باشد. از سه راهی ‏‎ ‎‏کازرون به سمت چپ که سرازیر شویم، دهی به نام «بالا ده» نمایان ‏‎ ‎‏می‌شود. دشت بسیار بزرگی در آن منطقه وجود دارد که خیلی زیباست. ‏‎ ‎‏تا چشم کار می‌کند گل‌های سرخ شقایق و زرد بابونه دامنه دشت را ‏‎ ‎‏پوشانده‌اند و رودخانه زیبایی هم از این دشت می‌گذرد. انواع بز کوهی و ‏‎ ‎‏آهو در آنجا زندگی می‌کنند که البته به تور شکارچیان هم می‌افتند. به ‏‎ ‎‏نظر من آنجا یکی از زیباترین دشت‌هایی است که تا به حال دیده‌ام. ‏

 با کوه میانه‌ای دارید؟ 

‏ قبل از انقلاب برای آمادگی جسمانی کوه‌پیمایی می‌کردم. همین طور ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 143
‏زمانی که مسئولیت سپاه همدان را به عهده داشتم، چندین بار برای ‏‎ ‎‏سرکوب منافقان که در کوه الوند پناه گرفته بودند و مشکلاتی را به ‏‎ ‎‏وجود آورده بودند، رفتم. اما اضطراب، اسلحه و قطار فشنگ، فرصت و ‏‎ ‎‏حالی نگذاشت تا از کوه‌پیمایی لذت ببرم. ‏

 راجع به آسمان و ستاره‌ها بگویید. 

‏ تاکنون به خیلی از کشورها سفر کرده‌ام، فکر می‌کنم آسمان هیچ ‏‎ ‎‏کشوری به اندازه آسمان لبنان صاف و پرستاره نیست. مدتی که در لبنان ‏‎ ‎‏به سر می‌بردم احساس می‌کردم خیلی به آسمان نزدیک هستم. ‏

 در چه زمینه‌ای مطالعه می‌کنید؟ و چه کتابی بیشترین تأثیر را روی  شما داشته است؟ 

‏ کتاب‌های پلیسی را ترجیح می‌دهم. البته کتاب‌های زیادی خوانده‌ام. ‏‎ ‎‏مثل «جمیله برپاشا» و کتابی درباره یک زن فرمانده فلسطینی که برای من ‏‎ ‎‏جالب بود. بسیاری کتا‌ب‌ها را، شهید سعیدی در اختیار من می‌گذاشت از ‏‎ ‎‏جمله قصه «زندگی سمیه» که بیشترین تأثیر را روی من گذاشت، فکر ‏‎ ‎‏می‌کنم ایستادگی سمیه در مقابل کفر، به روح و ایده یک زن مسلمان ‏‎ ‎‏نزدیک است. همیشه برای شاگردانم از ایشان به عنوان یک الگو یاد ‏‎ ‎‏می‌کنم. ‏

 ازدواج را چطور می‌بینید؟ 

‏ به نظر من ازدواج معامله است. معامله‌ای که با یک «بله» بنده آزاد، نود ‏‎ ‎‏درصد آزادی‌های خود را بدون قید و شرط در اختیار بنده دیگری قرار ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 144
‏می‌دهد که اصولا از روی ناآگاهی است. در بسیاری از خانواده‌ها، ‏‎ ‎‏دختران دم‌بخت به علت حجب و حیا نمی‌توانند با شناخت و کسب ‏‎ ‎‏تجربه از خانواده و اطرافیان، در انتخاب همسر، منطقی عمل کنند. به ‏‎ ‎‏همین دلیل در زندگی زناشویی با مشکلات زیادی روبرو می‌شوند، ‏‎ ‎‏عده‌ای با صبر و درایت و کمک اطرافیان مشکلات را تا حدودی حل ‏‎ ‎‏می‌کنند. بعضی سازش می‌کنند و بسیاری هم تسلیم شرایط می‌شوند. ‏‎ ‎‏متأسفانه این مسئله حقیقتی است که در جامعه، اتفاق می‌افتد و کسی ‏‎ ‎‏جرأت بیان آن را ندارد. در حالی که در هیچ آیه قرآن ذکر نشده است که ‏‎ ‎‏زن باید عبد مرد باشد، با این حال در بسیاری از موارد یک زن مجبور ‏‎ ‎‏می‌شود بندگی خدا را کنار بگذارد به طوری که برای گرفتن روزه ‏‎ ‎‏مستحبی باید از شوهر اجازه بگیرد یا برای بیرون آمدن از خانه همسر ‏‎ ‎‏خود را راضی کند، تنها به این دلیل که ازدواج کرده است. آقایان همیشه ‏‎ ‎‏به این روایت تأکید می‌کنند که «‏‏جهاد المرة حسن التبعل‏‏» (جهاد زن، ‏‎ ‎‏خوب شوهر‌داری کردن است) اما بسیاری از آنان نمی‌دانند که ‏‎ ‎‏‌شوهرداری‌ تعریفی دارد که آنان از آن بی‌اطلاع هستند. باید در این زمینه ‏‎ ‎‏تحقیق و سرمایه‌گذاری شود. اولین گام، آموزش دختران در خانواده و ‏‎ ‎‏استفاده از نظر کارشناسان و علما در جهت ارتقاء آگاهی مردم نسبت به ‏‎ ‎‏حقوق زنان است. ‏

 تنهایی را دوست دارید؟ 

‏ بله. اما آن را جدا از عبادت، تفکر و راز و نیاز نمی‌دانم. خیلی وقت‌ها ‏‎ ‎‏احساس می‌کنم به تنهایی نیاز دارم و مثل یک بچه بهانه می‌گیرم، دلم ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 145
‏برایش تنگ می‌شود. ‏

 به عنوان مادر و یک همسر اگر به خانواده وابستگی نداشتید، چه  می‌کردید؟ 

‏ انسان هیچوقت بدون مسئولیت نیست. مگر آنکه عقل خود را از ‏‎ ‎‏دست داده باشد. عاقل نه زاهد است و نه عابد. عقل حکم می‌کند تا ‏‎ ‎‏انسان در خانواده و اجتماع مسئولیت‌پذیر باشد. ‏

 دوست داشتید سرشناس نبودید؟ 

‏ خیلی وقت‌ها این حس را دارم. چند بار بدون اطلاع و به صورت ‏‎ ‎‏ناشناس یکی ـ  دو روز به زیارت حضرت معصومه و حضرت ‏‎ ‎‏عبدالعظیم رفته‌ام. اما مرا راضی نکرده است. ‏

 در این مدت خانواده نگران شما نبودند؟ 

‏ نه. چون سابقه داشت بدون اطلاع آنان سفر بروم، نگران نمی‌شدند. ‏

 آرزو نمی‌کنید، 20ساله باشید؟ 

‏ چنین آرزویی را نداشته و ندارم. در طول زندگی هیچوقت به دنبال ‏‎ ‎‏آمال دنیوی نبودم. فقط دلم می‌خواست بعد از رحلت امام من هم در ‏‎ ‎‏صف شهداء به ایشان می‌پیوستم. ‏

 شما اصولا آدم شوخ‌طبعی هستید، این قضیه در تسکین دردها و  رنج‌های‌تان مؤثر است؟ 

‏ خیلی زیاد. شاید بیش از بیست و چهار ـ  پنج سال زندگی معمولی ‏‎ ‎‏نکرده باشم، آن هم زندگی که مدام با ناآرامی‌های روانی همراه بوده ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 146
‏است. اگر شوخ‌طبع نبودم، تا به حال دوام نمی‌آوردم. ‏

 به نظر می‌رسد بعد از گذشت این همه سال ارزش‌های انقلاب  کمرنگ شده، شما چه فکر می‌کنید؟ 

‏ انسان همیشه در معرض امتحان و آزمایش است. اگر امروز شاهد ‏‎ ‎‏هستیم بعضی از افرادی که سال‌ها، در زندان‌های رژیم شاه به سر بردند، ‏‎ ‎‏شکنجه شدند، مبارزه کردند و از جان و مال خود گذشتند، حالا که به ‏‎ ‎‏پست و مقامی رسیده‌اند دچار لغزش و خطا می‌شوند، ناشی از حس ‏‎ ‎‏دنیاطلبی است. به خصوص اگر این حس با قدرت توأم باشد. دیگر ‏‎ ‎‏نمی‌توان بر آن غلبه کرد. چشم بصیرت کور می‌شود و انسان را به زانو ‏‎ ‎‏درمی آورد. اگر من و امثال من حالا که دستمان به جایی می‌رسد نوع ‏‎ ‎‏تفکرمان مانند زمانی باشد که در سلول‌های انفرادی در حبس به سر ‏‎ ‎‏می‌بردیم و جز رضای خدا به هیچ چیز دیگر نمی‌اندیشیدیم، مشکلی ‏‎ ‎‏پیش نمی‌آمد. ‏

 به آنانی که می‌خواهند از تجربیات مبارزاتی شما استفاده کنند، چه  پیشنهادی می‌کنید؟ 

‏ حرف اول و آخر را تجربه می‌زند به جرأت می‌گویم اگر مانند یک ‏‎ ‎‏جوان نتوانم در جبهه بجنگم اما می‌توانم تمام تجربیات و تکنیک‌هایی را ‏‎ ‎‏که طی سالیان دراز آموخته‌ام، در اختیار آنان قرار بدهم. ‏

 فکر نمی‌کنید برای این کارها کمی پیر شده‌اید؟ 

‏ روزی احساس پیری می‌کنم که محتاج دیگران شوم. همیشه از خدا ‏‎ ‎‏خواستم مرا محتاج نکند و بالاترین آرزویم که شهادت در راه خداست ‏‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 147
‏نصیبم شود. فرزندانم آرزوی مرا جدی نمی‌گیرند چرا که سال‌هاست ‏‎ ‎‏جنگ تمام شده است. اما من معتقدم اگر خدا بخواهد همه چیز ‏‎ ‎‏امکان‌پذیر می‌شود.‏


کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 148

‎ ‎

کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 149