آیت اللّه‌ سید حسین بُدَلا

وقتی مصطفی من از کوزه آب خورد

وقتی مصطفی من از کوزه آب خورد

‏رفیقی داشتم که گاهی اوقات به مدرسۀ دارالشفاء می آمد. او با آنکه اهل علم،‏‎ ‎‏بزرگوار و بزرگ زاده بود، اما با حضرت امام به لحاظ عنایت ایشان به فلسفه مخالف‏‎ ‎‏بود. این فرد، در شمار کسانی بود که معروف بود به اینکه مثنوی مولوی را با انبر‏‎ ‎‏بلند می کند تا آلوده نشود. هر بار وارد مدرسۀ دارالشفاء می شد، تا نزدیک حجرۀ من‏‎ ‎‏می آمد، ولی جلوتر نمی رفت و می گفت: «دیگر جلوتر نمی توانم بروم»! وقتی‏‎ ‎‏جلوی ایوان حجرۀ من می نشست، پشتش را به سمت حجرۀ امام می کرد و علناً‏‎ ‎‏حکم به تنجیس و تکفیر امام می نمود. وقتی به حضرت امام ماجرا را گفتم، فرمود:‏‎ ‎‏«امیدوارم که صحبتهای این شیخ، کفارۀ گناهان من محسوب شود». بعد امام خطاب‏‎ ‎‏به من گفتند: ‏

‏ ‏

‏با شیخ بگو که راه ما باطل خواند‏‎             ‎‏ بر حق تو لبخند زند باطل ما‏

‎             ‎

‏     وقتی که دیوان اشعار حضرت امام بعد از رحلت ایشان به دستم رسید، در آنجا‏‎ ‎‏دیدم این بیت آمده است. این فرد البته دارای خاندان بزرگی بود که در میان اعقاب‏‎ ‎‏آنها، افراد فاضلی قرار داشتند. به هر تقدیر حضرت امام زیر فشار افکار و سلیقه های‏‎ ‎‏مخالف قرار داشتند و گهگاه که من خدمت ایشان می رسیدم، اشاراتی به این‏‎ ‎‏فشارها می نمودند؛ ضمن اینکه بر افکار و آراء فلسفی خود پای می فشردند. به هر‏‎ ‎‏حال آن دوست ما پشت به حجرۀ حضرت امام می نشست و حتی موقع خروج از‏

کتابسلسلۀ موی دوستصفحه 50
‏مدرسه، سعی می کرد از سمتی حرکت کند که مقابل حجرۀ امام نباشد. خود‏‎ ‎‏حضرت امام هم در یکی از مطالبی که بعد از پیروزی انقلاب نوشتند، به خاطرات‏‎ ‎‏آن سنوات اشاره کردند و حتی عنوان نمودند که در مدرسه به دلیل این که فلسفه‏‎ ‎‏تدریس می کردم، بعضی ها مقید بودند که کوزه ای را که پسرم، مصطفی از آن آب‏‎ ‎‏خورده بود، آب بکشند!‏‎[1]‎‏ البته من به چشم خودم مشاهده ننمودم که منکران‏‎ ‎‏فلسفه، با امام و فرزند او چنین معامله ای کنند و تنها موردی که از تکفیر و تنجیس‏‎ ‎‏امام به خاطر دارم، همین فردی است که پشت به حجرۀ امام می کرد. باز هم‏‎ ‎‏یادآوری می کنم که علاقمندان به فلسفه، همچون امام با تبعات تحصیل فلسفه‏‎ ‎‏چون درویشی و صوفی گری، موافق نبوده اند و امام به صراحت در اشعار خود‏‎ ‎‏می فرمایند: «در حلقه درویش ندیدم صفایی».‏‎[2]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابسلسلۀ موی دوستصفحه 51

  • این مطلب را حضرت امام در پیامی که خطاب به روحانیون سراسر کشور صادر کردند، عنوان نمودند. ایشان در بخشی از این پیام دردمندانه، ضمن اشاره به کارشکنیهای متحجران و مرتجعان، مسأله جدایی دین از سیاست و انحرافات در حوزه های علمیه را مطرح می کنند و می فرمایند: «در شروع مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می شنیدی که شاه شیعه است! عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دستۀ متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است... یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار می رفت. در مدرسه فیضیه، فرزند خرد سالم، مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند؛ چرا که من فلسفه می گفتم».صحیفۀ امام، ج 21، ص 279، چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
  • )) همان.