فصل اول: پیوند با نهضت امام

متحجرین به نام مذهب جلوی حرکت امام ایستادند

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‏س: زمانی که نهضت حضرت امام در سالهای 42 و 41 شکل گرفت. همزمان طیفهایی از متحجرین به نام مذهب جلوی این حرکت ایستادند. در مورد این گروهها و شاکله فکریشان توضیح بفرمایید؟‏

‏ج: در رابطه با تحجر و قشریون و کسانی که به طرق مختلف از ابتدای نهضت سدی در برابر حضرت امام بودند، باید تا حدودی زوایای آن دوره را ذکر کرد و بعد به آنها پرداخت. حضرت امام وقتی نهضت را شروع کردند؛ چندین طیف مانع راهشان‏

‏ ‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 22
‏بودند، هم از روحانیون هم از تحصیلکرده های دانشگاه و یک طیفی هم از عوام که بعداً توضیح خواهم داد؛ اینها ناخودآگاه مانع بودند. ‏

‏در ابتدای حرکت برای ما بسیار مهم بود که بدانیم امام در طی مسیر با چه طیفهایی روبرو هستند که باید آنها را خاموش کنند تا بدین وسیله اسلام ناب محمدی را به مردم بشناسانند، زیرا با وجود آنها رساندن صدای نهضت به مردم مشکل بود. خوشبختانه بخش اعظم مردم به لحاظ قداست امام و خدا محوری امام به عنوان کسی که بیش از 40 سال از بهترین مدرسین حوزه قم بودند اعتقاد داشتند و اینکه آغازگر نهضت کسی بود که خود عارف، فقیه، فیلسوف و یک شخصیت جامع بود، مردم اقبال خوبی به ایشان کردند. بعید می دانم غیر از ایشان اگر کس دیگری نهضت را شروع می کرد، می توانست با آن طیفهایی که مقابلش بودند این نهضت را به سوی اسلام ناب محمدی پیش ببرد. ‏

‏س: انجمن حجتیه هم در میان مخالفین قرار می گرفتند؟ ‏

‏ج: بله، یکی از طیفهایی که جلوی حضرت امام ایستاد، انجمن حجتیه بود. که طیف شاگردان مرحوم حلبی بودند و غالبا هم دانشگاهی بودند. خاطرم هست یک زمانی ما یکی از بخشنامه های سری به ارتش را از طریق رابطمان با ارتش که آن زمان مرحوم شهید عراقی بود، به دست آوردیم و خدمت حضرت امام بردیم. محتوای این بخشنامه شبیه مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی در حذف قسم به قرآن بود. ایشان فرمودند، این را ببرید تا شیخ محمود حلبی ببیند. مرحوم شهید حاج صادق امانی و مرحوم شهید عراقی مأمور بودند که این بخشنامه سری را به ایشان نشان بدهند، حلبی که مدعی بود میگوید این را از کجا بدست آورده اید؟ تمام حرف ما با آنها این بود که امروز ریشه اسلام را دارند از بیخ می برند و شما در این میان عَلَم مبارزه با بهائیت را بلند کرده اید؟ این کار مثل هرس کردن شاخ و برگهای درختی است که باعث رشد بیشتر بهائیت می شود. با این کار شما عامل بیشتر مطرح شدن آنها هستید. این طیف از طیفهایی بودند که در مقابل حضرت امام و با اسم دین ایستاده بودند و سخنشان این‏

‏ ‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 23
‏بود که شاه در زیر سایه امام زمان (عج) حکومت می کند و حکومت شیعه را باید حفظ کرد و دشمن اصلی بهائیت است. ‏

‏س: به جز انجمن حجتیه چه طیفهای دیگری در مقابل نهضت امام قرار داشتند؟‏

‏ج: یک طیف دیگر، گروهی از روحانیون (حدود 50 تن) و بعضاً روحانیون برجسته تهران بودند؛ که متشکل عمل می کردند و جلسات هفتگی داشتند. زمانی که مساله غصب فلسطین پیش آمد و مسلمانان آن خطه زیر فشار صهیونیستها قرار گرفتند و امام شعار حمایت از مردم محروم و ستمدیده فلسطین و مبارزه با اسرائیل غاصب را سر دادند؛ اینها شعار «الکفر مله واحده» را مطرح کردند که یعنی جامعه کفار همه یکی هستند، و فرقی بین اسرائیل با سایر کشورهای غیراسلامی‏‎ ‎‏نیست. به این منظور می خواستند بحث حضرت امام را لوث کنند و از محوریت بیاندازند. آنها قشری از روحانیون بودند که اکثراً سالخورده بودند. ‏

‏یک بار حضرت امام به من فرمودند که لیست اینها را برای من بیاورید زیرا آن زمان من یکی از رابطین مؤتلفه بودم، که به حضور امام می رسیدم. آن روز من به اتفاق یکی از دوستان مؤتلفه به خدمت امام رسیدم. امام ما را به اتاق خصوصی بردند لیستی که خواسته بودند خدمتشان تقدیم کردم و عرض کردم ریشه آن در قم است و سر شاخه آن در تهران است. دیدم امام به آن دوست همراه من نگاه می کنند و ظاهراً مطلبی دارند، عرض کردم خدمتشان که ایشان از برادران مؤتلفه هستند و کاملا هم مورد اعتماد میباشند. امام فرمودند: با رژیم شاهنشاهی جنگیدن راحتتر است اما با اینها چه باید کرد؟ ‏

‏س: فرمودید یک قشر هم از عوام جامعه بودند آیا آنها هم طیف متشکل و منظمی بودند؟‏

‏ج: خیر، این قشر تصورشان این بود که ولایت دوستی اهل بیت است. لکن فقط در حرف و در دل، روحانیای را روحانی خوب می دانستند که برود مسجد نماز بخواند و حرفی نزند و عبایش را به سرش بکشد و برود. میگفتند چه آدم خوبی است. البته ناگفته نماند استعمار خیلی تلاش و هزینه کرده بود که چنین تفکری در عوام ما شکل‏

‏ ‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 24
‏بگیرد، همین که روحانی وارد سیاست و انتقاد از مسائل جاری می شد، از چشم چنین قشری می افتاد و اینها مسلماً از همان طیف روحانی خط فکری می گرفتند. ببینید حضرت علی(ع) بعد از پیامبر(ص) با چه قشرهای وسیعی برخورد داشتند که همه آنها هم به اسم مذهب جلوی ایشان ایستاده بودند. در حقیقت، حضرت امام در آغاز مبارزه با یک چنین حرکت دشواری مواجه بودند. ‏

‏س: این طیفهایی که جلوی حضرت امام و جریان مبارزه اسلامی‏‎ ‎‏ می ایستادند آنهم با ظاهر روحانی و مذهبی اینها طیف متشکل و یک کل واحد بودند؟ یا چند جریان مجزا از هم که هر کدام بطور طبیعی نسبت به نهضت واکنش داشتند؟‏

‏ج: قاعدتا یکی دو طیف از اینها متشکل بودند مثل جریان حجتیه یا جریانی که شعار ‏‏«الکُفرمِلة واحدة»‏‏ می دادند و حتی یک بخش از اینها را ساواک سازماندهی و حمایت می کرد. مثلاً حجتیه در استانهای مختلف کشور در خبررسانی، از ساواک کمک می گرفت. ‏

‏س: مطالبی که حضرتعالی می فرمایید، حاکی از خطرناک بودن اندیشه این طیف است. بخصوص که اینها با ظاهر مذهب و تقدس حرف خود را می زدند، لذا اگر ممکن است، حداقل افراد شاخص این طیفها را نام ببرید تا اندیشه و خط اینها برای مردم مشخص شود. زیرا به هر صورت اینها نمرده اند و پس از انقلاب هم حضور دارند و ممکن است اندیشه خود را مجدداً تبلیغ کنند، لذا ضروری است که اینها بازشناسی شوند؟ ‏

‏ج: این خطری که شما می فرمایید امروز به این شدت وجود ندارد. زیرا زمانی که حضرت امام حرکت خود را آغاز کردند، در مسیر مبارزه بجایی رسیدند که اقبال عمومی مردم منورالفکر و جوانان بحدی بالا بود که تمام این مخالفین به حاشیه تاریخ پیوستند و برای همیشه خاموش شدند و حتی بعضی از اینها به نهضت امام جذب شدند و عدهای دیگر برای همیشه به حاشیه رانده شدند و اثری از اینها به آن صورت باقی نماند. ‏


کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 25
‏حتی در مرحله اولی که امام در 15 خرداد بازداشت شدند، حدود چند ماه قبل از دادگستری قم به ایشان اخطار داده بودند. آنها مسیر را بگونه ای انتخاب کرده بودند که بیشتر بوسیله قشریون جلوی نهضت امام گرفته شود، حتی ما در بازار کسانی را داشتیم که به سکه دورو معروف بودند. مثلاً آقایی بود که از یک سو با مردم و روحانیت همراه بود و از سوی دیگر با ساواک همکاری داشت ولی اینها به جایی نرسیدند و با موج نهضت اسلامی‏‎ ‎‏ همه کنار زده شدند، تا جایی که امروز بقایای اینها حتی ابا دارند که سابقه چنین فعالیتها و تفکراتی را برای خود ذکر کنند، چه رسد به تبلیغ این افکار. ‏

‏س: برگردیم به جریان تحجر، فرمودید اینها در ابتدای مبارزه ظهور و بروزشان بیشتر بود و فرمودید که بعضی از اینها طیفهایی از علما بودند. اینها استدلالشان در مقابل استدلالهای منطقی که نهضت حضرت امام در امر مبارزه داشت، چه بود؟ ‏

‏ج: پاسخ این مساله ساده است. مگر ابوموسی اشعری در مقابل امیرالمؤمنین(ع) با ظاهر مذهبی قرار نگرفت و کار را تا جایی پیش نبرد که نتیجه جنگ صفین برعکس شد؟ چه استدلالی داشت؟ یک مشت عوام را دور خود جمع کرده بود و عوام فریبی می کرد اینها هم همین تفکر را داشتند و عوام فریبی می کردند. آنچه باعث شد در نهضت امام کم کم تاثیر این متحجرین از بین برود، روشن شدن اذهان مردم بود که امام بسیار بر آن تأکید داشتند. البته فراموش نکنیم که خداوند در قرآن کریم فرموده: ‏ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم‏، یعنی اگر مرا یاری کنید خدا یاریتان می کند و شما را ثابت قدم می دارد. حقیقتاً آن صفای باطن و خلوص امام به عنوان یک عارف بزرگ بسیار مؤثر بود. بطوری که کم کم کسانی که وزنه‏‎ ‎‏های بزرگی در حوزه بودند و در حد اجتهاد و حتی مرجعیت مطرح بودند، می بینیم در مقابل ایشان قرار میگیرند و حضرت امام در محوریت توجه جامعه قرار می گیرند. یکی از این قشریون مثلاً آیت‏‎ ‎‏الله شریعتمداری بود. خاطرم هست، در ابتدای نهضت خدمت امام رسیدم، عرض کردم، این آقا مستقیم با اطلاعات شهربانی و ساواک مرتبط است. حضرت امام فرمودند: ‏

‏«این را جایی مطرح نکن» ‏


کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 26
‏اما فتنه او تا بعد از انقلاب هم ادامه داشت. خاطرم هست اندکی پس از انقلاب چماقدارانی به طرفداری از آیت‏‎ ‎‏الله شریعتمداری به شهر قم ریختند و مردم را کتک زدند. البته بخاطر تدبیر حضرت امام که سریعاً پیام دادند«کسی با اینها درگیر نشود» حادثه عمیق نشد وگرنه مردم آنها را تکه تکه می کردند. شاید اصل توطئه هم همین بود که طرفداران دو آیت الله یعنی، حضرت امام و شریعتمداری در قم با هم درگیر شوند، این کانون فتنه ای شود و به کل کشور سرایت کند. الحمدلله با تدبیر امام چنین نشد. همان زمان حدود 800 نفر از آذری‏‎ ‎‏های جاده ساوه به حمایت از آیت الله شریعتمداری با همان حس قومیت راهی قم شدند و تا پشت دروازه قم هم آمدند. همزمان با آنها چماقداران شروع کردند به زدن مردم و شکستن شیشه های مغازه داران قم. البته مردم غیور قم اینها را بیرون راندند. حالا اگر این 800 نفر هم وارد شده بودند چقدر درگیری دامنه دارتر می شد؟ البته اینها ذاتاً مثل آن چماق به دستها توطئه گر نبودند و بخاطر سادگی و تفکر بسته فریب خورده بودند، خوشبختانه ما بخاطر ترس یا پی بردن به اصل ماجرا وارد قم نشدند و برگشتند ولی این مسائل به لطف خدا ادامه نیافت و با افزایش آگاهی مردم از دامن زدن به چنین توطئه هایی جلوگیری شد. البته توطئه ها ادامه داشت بطوری که شهادت امام جمعه تبریز، آیت الله مدنی، از جمله این توطئه هاست. ‏

‏س: حضرت امام برای جلوگیری از عوام فریبی های متحجرین و آگاهی دادن به مردم چه روشهایی داشتند؟ ‏

‏یکی از فراستهای امام این بود که از ماههای محرم و صفر جهت آگاه سازی افکار عمومی‏‎ ‎‏ خیلی خوب استفاده کردند. می دانید که علما در سال، 3 ماه (محرم، صفر، رمضان) را بطور کامل جهت تبلیغ در اختیار دارند. در سال 42 ایشان در آغاز محرم طلاب را به سراسر کشور بسیج کردند و گفتند «بروید و مردم را در مسائل سیاسی و اجتماعی کشور آگاه سازید». و خیلی خوب از این فرصت استفاده کردند. لذا پیام نهضت به اقصی نقاط کشور رسید. ‏

‏خدا بیامرزد مرحوم حاج شیخ جواد فومنی را، ایشان در مسجدی در خیابان خراسان نماز می خواندند، چند بار توسط ساواک او را گرفتند و بردند و از او خواستند ‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 27
‏سخنرانی نکند. آخرین بار از او تعهد گرفتند که منبر نرود. همان شب که آزاد شد بعد از جماعت روی زمین نشست و صحبت کرد. یعنی اگر آن متحجرین بودند، یک چنین روحانیون روشن و شجاعی هم بودند که یاری می کردند. در آن سال ساواک هم خیلی سعی کرد منبریها را بترساند و تهدید کرد که در رابطه با شاه و آمریکا و اسرائیل صحبت نکنند و از آنها تعهد می گرفت که امام با سخنرانیهای مستمر این جو را شکستند و فرمودند: این اقدام ساواک غیر قانونی است و چه حقی دارد دولت که نگذارد علیه اسرائیل صحبت شود و ... و خیلی به وعاظ روحیه دادند که مسائل را بگویند. ‏

‏س: فرمودید یک طیف از متحجرین جنگ با معاویه را جنگ با قرآن شمردند و اینگونه جلوی امیرالمؤمنین ایستادند، منظور شما کدام طیف است؟‏

‏ج: این بیشتر به همان طیف قبل از انقلاب بر می گردد، که مردم را به سکوت کردن دعوت می کردند. همان گروه علما که در تهران بودند و شعار «‏‏الکفرمله واحدة‏‏» می دادند. همان تفکری که دین از سیاست جداست. اینها همان طیف ولایی بودند که می گفتند ولایت در زمان غیبت فقط محبت داشتن است و جنگ فقط باید با حضور امام معصوم باشد و.... ‏

‏لکن موج هوا خواهی امام اینها را کلاً بیرون ریخت و به حاشیه راند و گرنه اینها تا قیام حضرت مهدی (عج) هم خواهند بود. بلکه بعد از آن هم خواهند بود. لکن با درایت حضرت امام در حاشیه قرار گرفتند. این نوع تفکر قشری در برابر اسلام ناب محمدی به رهبری امام خمینی تاب مقاومت نداشت. ‏

‏س: با توجه به اینکه حضرتعالی توفیق داشتید در دوران مبارزه محضر مبارک حضرت امام را درک کنید، آیا خاطره ای از این مبحث که حضرت امام از قدسی کردن بیمورد و رنگ مذهب دادن بی جهت به همه امور پرهیز داشته باشند و جلوگیری کنند، دارید؟ با توجه به اینکه یکی از ویژگیهای قشریون معمولاً رنگ مذهب دادن به همه چیز و درکهای غلطشان از دین است؟‏


کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 28
‏ج: امام خمینی در رابطه با اسلام با هیچ کس رودربایستی نداشت. حرکت امام خمینی از ابتدای انجمنهای ایالتی و ولایتی بر پایه خدامحوری بود. یک نمونه بارز آن واکنش نسبت به سخنان مرحوم فخرالدین حجازی نماینده اول تهران بود. ایشان وقتی در حسینیه جماران در سخنرانی‏‎ ‎‏اش از امام خمینی تمجید کرد؛ بلافاصله امام این عارف خدا جو که عمری نفس طغیانگر خود را سرکوب کرده است، او را از این ستایشها نهی کردند‏‎[1]‎‏. اصولاً امام خمینی با محوریت اسلام و قرآن حرکت کرد تا این نهضت و انقلاب به پیروزی رسید و هیچ گاه از مسیر اسلام منحرف نشد. ‏

‏س: کدام یک از ویژگیهای حضرت امام را باعث پیشبرد نهضت و شاخصه محوری حرکت می دانید؟ ‏

‏ج: من زمانی که پایان نامه‏‎ ‎‏ام را دفاع کردم، یکی از شاخصه های نهضت امام را خدامحوری ذکر کرده بودم. استاد راهنما پرسید که این چه معنی دارد؟ مگر سایر علما خدامحور نبودند؟ جهت توضیح مطلب به فاجعه فیضیه اشاره کردم. این فاجعه از آنجا رخ داد که حضرت امام و برخی از علما طی اعلامیه ای اعلام کردند در سال 42 عید ندارند. اما روز وقوع حادثه حمله به مدرسه فیضیه، برخی از علمای بزرگ آن دوره که در مجلس حاضر بودند، نتوانستند مجلس را حفظ کنند لذا از فیضیه به منزلشان رفتند و در را بستند، ولی امام همان روز در حالی که محور قضیه هم نبودند. وقتی یک عده از مردم ریختند به منزلشان و شرح ماجرا را دادند و گفتند شما هم احتیاطاً درب منزلتان ‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 29
‏را ببندید. امام فرمودند: هرکس می ترسد برود. در منزل من باز است اگر اینها هم بیایند با من کار دارند نه با شما. ‏

‏مورد دیگر اینکه فردای آن روز جو در قم برگشت، بطوری که بعضی از طلاب از منازل خارج نمی شدند و تاکسی ها متدینین را سوار نمی کردند و زائرینی که از سراسر کشور برای شهادت امام صادق (ع) به زیارت حضرت معصومه (س) آمده بودند، همه مرعوب شده بودند. صبح فردا امام بیانیه ای دادند و جو را کاملا شکستند. ‏‎[2]‎‏ بیان اینکه ‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 30
‏اعلام حقایق واجب است و شاه دوستی یعنی جنایت، یعنی حمله به دانشجویان امام صادق ـ علیه السلام ـ وقتی این حقایق را امام بیان کردند خفقان ایجاد شده را بطور کامل از بین برد تا جایی که هدف رژیم که ایجاد یک جو سکوت در کشور بود برعکس شد و موج اعتراض و هیجان بین مردم با آن بیانیه از نو شکل گرفت. ‏

‏اگر چه بسیاری از علمای مبارز همیشه همراه امام بودند ولی در آن برهه، برش امام را نداشتند. من نام این ویژگی خاص رهبری امام را «خدامحوری» گذاشته ام و این شاخصه اصلی بود که ایشان را از همه متمایز کرد و باعث شد در محوریت مبارزه بمانند و همه در مبارزه به ایشان اقتدا کنند و حتی بعضی از علمای با سابقه نیز از ایشان پیروی و حمایت کنند تا جایی که به پیروزی انقلاب انجامید.‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 31

‎ ‎

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 32

  • . آقای فخرالدین حجازی، نماینده اول مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی بود. ایشان در مورخه 4 خرداد 1359 سخنرانی خود در حضور امام را با جمله «بابی انت و امی» آغاز کرد و بقیه محتوای سخنرانی نیز در تجلیل از مقام والای امام بود که با گلایه شدید امام روبرو شد: «....من خوف این را دارم که مطالبی که آقای حجازی فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه می برم از غرور. من اگر خودم را برای خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتی قائل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی. من در عین حال که از آقای حجازی تقدیر می کنم که ناطق برومندی است و متعهد، لکن گله می کنم که در حضور من مسائلی که ممکن است من باورم بیاید فرمودند...» (صحیفه امام؛ ج 12، ص 343)
  • . متن پیام امام به علمای تهران که در تاریخ 13 فروردین 1342 برابر با ذی القعده 1382صادر شد به شرح ذیل میباشد: بسم الله الرحمن الرحیم انَّالله و انَّا الَیهِ راجِعُونَ.به وسیله حضرت حجت الاسلام آقای حاج سید اصغر خوئی- دامت افاضاته. خدمت ذی شرافت حضرات علمای اعلام و حجج اسلام تهران- دامت برکاتهم. تلگراف محترم برای تسلیت در فاجعه عظیم وارده بر اسلام و مسلمین موجب تشکر گردید. حمله کماندوها و مامورین انتظامیِ دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبانها به مرکز روحانیت خاطرات مغول را تجدید کرد. با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند، و اینها به ملت مسلمان خود. و روحانیون و طلاب بی پناه. در روز وفات امام صادق- علیه السلام- با شعار «جاوید شاه» به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حمله ناگهانی کردند و در ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان- صلوات الله و سلامه علیه- را با وضع فجیعی، در محضر قریب بیست هزار مسلمان، غارت نمودند و دربهای تمام حجرات و شیشه ها را شکستند. طلاب از ترس جان، خود را از پشت بامها به زمین افکندند. دستها و سرها شکسته شد. عمامه طلاب و ساداتِ ذریه پیغمبر را جمع نمود آتش زدند بچه های شانزده- هفده ساله را از پشت بام پرت کردند کتابها و قرآنها را- چنانکه گفته شده- پاره کردند. اکنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تامین جانی ندارند. اطراف منازل علما و مراجع محصور کارآگاه و گاهی کماندو و مامورین شهربانی است. مامورین تهدید می کنند که سایر مدارس را نیز به صورت فیضیه درمی آوریم. طلاب محترم از ترس مامورین لباسهای روحانیت را تبدیل نموده اند. دستور داده اند که طلاب را به اتوبوس و تاکسی سوار نکنند. در مجامع عمومی مامورین به روحانیون- عموما- و به بعضی افراد- به اسم- ناسزا می گویند و فحشهای بسیار رکیک می دهند. شبها پاسبانها ورقه های فجیع با امضای مجهول پخش می کنند. اینان با شعار «شاه دوستی» به مقدسات مذهبی اهانت می کنند. «شاه دوستی» یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و تجاوز به مراکز علم و دانش «شاه دوستی» یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه های اسلام و محو آثار اسلامیت «شاه دوستی» یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت. حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق، واجب «وَلو بَلَغَ ما بَلَغَ». اکنون که مرجع صلاحیتداری برای شکایت در ایران نیست و اداره این مملکت به طور جنون آمیز در جریان است، من به نام ملت از آقای عَلم، شاغل نخستوزیری، استیضاح می کنم: با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران گردید، و علمای اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوز علما و سایر طبقات را به حبس کشیدید که جمع کثیری در حبس به سر می برند؟ با چه مجوزی بودجه مملکت را خرج رفراندم معلوم الحال کردید؟ در صورتی که رفراندم از شخص شاه بود- و بحمدالله ایشان از غنیترین افراد بشر هستند- با چه مجوز مامورین دولت را که از بودجه ملت حقوق می گیرند برای رفراندم شخصی التزاما به خدمت واداشتند؟ با چه مجوزی در دو ماه قبل بازار قم را غارت کردید، و به مدرسه فیضیه تجاوز نمودید و طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟ با چه مجوز در روز وفات امام صادق- سلام الله علیه- کماندوها و مامورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیرعادی به مدرسه فیضیه فرستاده و این همه فجایع را انجام دادید؟من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مامورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا می کنم. اکنون یک چشم مسلمین بر دنیای خود، و چشم دیگرشان بر دین خود گریان است. و حکومت چند ماهه شما با کارهایی که می کنید اقتصاد، زراعت، صنعت، فرهنگ، و دیانت مملکت را به خطر انداخته، و مملکت از هر جهت در شُرف سقوط است. خداوند تعالی اسلام و مسلمین را در پناه خود و قرآن حفظ فرماید. روح الله الموسوی الخمینی (صحیفه امام؛ ج 1، ص 179-177).