در آن زمان من در بازار حضرتی تهران بودم، آقای حاج سید محمود محتشمی از دوستان همسایه محل کارم را صدا کردم و به ایشان گفتم: در حال حاضر موقعیتی که امام خمینی دارد، ما باید بعنوان تجار و بازرگان این بازار از آیتالله خمینی حمایت کنیم.
س: این حمایتها به چه شکلی انجام شد؟
ج: نوع جدیدی از اتوبوسهائی آمده بود به نام ماگیروس، سه دستگاه از این اتوبوسها را اجاره کردیم و از تجار و بازرگانان بازار حضرتی تهران نام نویسی کردیم تا در مقابل رژیم شاه حرکت جدیدی را در جامعه ایجاد کنیم و مردم حمایت خود را از امام خمینی بصورت دسته جمعی ابراز نمایند. برنامه حرکت 6 صبح تعیین شد. شبی که فردای آن روز بایستی به قم حرکت میکردیم، پدر من هم در قم مریض بود. نیمه شب بود به من اطلاع دادند فوت کرده است لذا من همان نیمه شب به آقای سید محمود محتشمی اطلاع دادم که پدرم فوت کرده و قرار است که در صحن مطهر حضرت معصومه دفن شود و چون قرار بود که من با اتومبیل خودم آقای حاج سید محمدرضا
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 63
غروی را به قم ببرم و با این اتفاقی که برای پدرم افتاده نمیتوانم این کار را بکنم لذا شما این هماهنگی را انجام دهید و من انشاءالله در صحن مطهر حضرت معصومه-سلام الله علیها - به شما ملحق خواهم شد.
س: آقا سید محمد رضا غروی در تهران ساکن بودند؟
ج: بله، حجتالاسلام حاج سید محمد رضا غروی در مدرسه مروی بودند و از ظهر به بعد در بازار حضرتی تهران برای معیشت خود به شغل قماش اشتغال داشت.
س: ایشان خودشان تصمیم گرفتند با شما بیایند؟
ج: ما ابتدا از حجتالاسلام حاج سید علینقی تهرانی دعوت کردیم که با تجار و بازرگانان بازار حضرتی تهران که برای حمایت از مراجع بالاخص حاج آقا روح الله خمینی به دیدار آنها برویم که ایشان امتناع کرد لذا از آقای حاج سید محمد رضا غروی خواستیم که در معیت ایشان به دیدار امام خمینی برویم.
خوشبختانه حدود ساعت 9 صبح بود که هر سه اتوبوس ماگیروس از تهران وارد قم شدند و در صحن اتابکی در مراسم تدفین پدرم شرکت کردند. پلاکاردی که در تهران تهیه کرده بودیم روی آن نوشته شده بود:
تجار و بازرگانان بازار حضرتی تهران برای پشتیبانی مراجع عظام بالاخص حاج آقا روح الله خمینی به قم آمدهاند.
وقتی پلاکارد را باز کردیم به غیر از جمعیت خودمان مردم هم به ما پیوستند. ابتدا به منزل حضرت آیتالله گلپایگانی و بعد به منزل امام خمینی رفتیم. ابتدا آقای سید
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 64
محمدرضا غروی جمع بازرگانان و تجار بازار حضرتی را معرفی و حمایت همه جانبه خود را اعلام کردند.
بعد از آقای غروی آقای حسین مطیعی شعری سروده بود با این مضامین:
جذبه عشق اول از جانانه پیدا میشود
شمع چون روشن شود پروانه پیدا میشود
در دل بشکستهام مهر ترا دادم مکان
آری، آری، گنج در ویرانه پیدا میشود
خضر را هم شد چو عشق تو گریزان شد خرد
در فداکاری بسی دیوانه پیدا میشود
می شود پیدا نظام عالمی از اتحاد
نظم گیسوی پریش از شانه پیدا میشود
تا نجات امت از بیداد طاغوت زمان
چون خمینی رهبر فرزانه پیدا میشود
در جوار حضرت معصومه آن دخت امام
موسوی زاده یکی دردانه پیدا میشود
هر که بیند روی او محو جمالش میشود
تا زپشت پرده آن جانانه پیدا میشود
راه امت را برای نسلها روشن نمود
راه حق از رهبری فرزانه پیدا میشود
همچو جد خود حسین ابن علی فریاد زد
اتحاد از همت مردانه پیدا میشود
مرجع عالی مقام ما خمینی زنده باد
همچو او مرجع برای ما نه پیدا میشود
در آن جلسه امام خمینی یکصد تومان به آقای مطیعی صله داد و سپس بیانات بسیار خوبی ارائه کردند که اثرات فوقالعادهای در آن جمع داشت. جلسه که تمام شد من
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 65
برای مراسم ختم پدرم در قم ماندم اما به برادرانی که به تهران مراجعت میکردند تذکر داده شد که اگر پلیس راه حسن آباد جلوی شما را گرفت بگویید برای تشییع جنازه پدر آقای توکلی به قم رفته بودیم، البته همانطور که پیش بینی شده بود پلیس راه پاسگاه حسن آباد ماشینها را نگه میدارد، آنها هم اظهار میکنند ما آمده بودیم برای تشییع جنازه پدر آقای توکلی بینا لذا پلیس راه پاسگاه حسن آباد هم آقایان را رها میکند.
در برگشت به تهران از تجار و بازرگانان بازار حضرتی و از افرادی که برای پشتیبانی مراجع و امام خمینی دعوت شده بودند یک ارزیابی به عمل آمد و خوشبختانه اثرات بسیار سازنده در آنها گذاشته شده بود.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 66