فصل دوم: شکل گیری هیات های موتلفه اسلامی

پیش بینی ساواک برای برهم زدن راهپیمایی

‏س: یعنی به درگیری منجر نشود؟‏

‏ج: خیر، ما خودمان را آماده کرده بودیم که اگر نیروهای امنیتی هم به ما حمله کنند، از یک آمادگی کاملی برخوردار باشیم. البته احتمال می‌دادیم که رژیم حرکت راهپیمایی روز عاشورای جمعیت موتلفه اسلامی را خنثی کند، در هر حال ما تا حدودی آمادگی کامل داشتیم. ‏

‏س: برنامه راهپیمایی چطور به اطلاع عموم رسانده شد؟‏

‏ج: بعد از موافقت امام خمینی در شورای مرکزی در خصوص نحوه اعلام آن بحث شد و تصمیم گرفتیم که اخبار را دهن به دهن به مردم برسانیم یا بصورت اعلامیه و تراکت. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که بایستی بصورت اعلامیه و تراکت این راهپیمائی را اعلام کنیم، ولو اینکه نیروهای امنیتی در بهم زدن راهپیمائی بسیج شوند. ‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 67
‏ما هم از همه امکانات استفاده کردیم و از طریق دوستان و سمپات‌هائی که در تهران داشتیم، بصورت اعلامیه، تراکت حتی بعضی دوستان بصورت دستنویس، همه محلات تهران را از راهپیمائی روز عاشورا مطلع کردیم. از طرفی چند روز مانده به عاشورا اطلاع پیدا کردیم که سازمان اطلاعات و امنیت از جاهل‌های تهران نظیر طیب‏‎[1]‎‏، حسین رمضان یخی، ناصر جگرگی برای بر هم زدن دسته راهپیمائی در روز عاشورا خواسته تا بوسیله آنها این راهپیمائی را در نطفه خفه کنند. ما هم برای خنثی کردن برنامه نیروهای امنیتی این مساله را در شورای مرکزی جمعیت‌های موتلفه ‌مطرح کردیم و سرانجام به من و حاج مهدی عراقی ماموریت داده شد با این افراد وارد صحبت شویم، آقای عراقی با طیب و بنده هم با حسین رمضان یخی گفتگو کردم. ‏

‏شهید عراقی بوسیله حاج مسیح، برادر طیب با ایشان ملاقات کرد و او را در جریان راهپیمائی روز عاشورا قرار داد‏‎[2]‎‏. طیب در ملاقات با حاج مهدی در نهایت شجاعت و ‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 68
‏مردانگی می‌گوید: من خودم حسینی‌ام و روضه خوانی دارم و هرگز من با این حرکت عزاداران حسینی درگیر نخواهم شد. ایشان شب عاشورا هم دستور می‌دهد تعدادی عکس امام خمینی را تهیه کنند و شب عاشورا دسته‌ای که او حرکت می‌دهد در هر پرچم یک قطعه عکس امام خمینی الصاق می‌کند. مامورین امنیتی هم هر چه به او تذکر می‌دهند و تهدید می‌کنند اعتنا نمی‌کند. از طرفی بنده که مامور بودم با حسین رمضان یخی گفت وگو کنم بوسیله شیخ عزیز الله ریخته گر‏‎[3]‎‏ با حسین یخی قرار گذاشتیم و با چند نفر از برادران موتلفه از جمله آقای کاوکتو، حاج حسین آقای کمد ساز ‏‎[4]‎‏، که محل کار او محله سرپولک بود و شیخ عزیز الله در یک روز بعد از ظهر به منزل حسین رمضان یخی در باغ فردوس‏‎[5]‎‏ رفتیم. در آن دیدار من به ایشان گفتم: ما با نظر آقای خمینی تدارک دیدیم که روز عاشورا از مدرسه حاج ابوالفتح ‏‎[6]‎‏ در میدان شاه به طرف دانشگاه تهران راهپیمائی و عزاداری کنیم، اما شنیدیم که سازمان امنیت از شما خواسته که روز عاشورا به این دسته حمله کنید و از راهپیمائی ما پیش‌گیری شود، ایشان هم مثل مرحوم طیب گفت: من خودم روضه خوانی می‌کنم و هرگز با امام حسین(ع) و آقای خمینی در نمی‌افتم؛ بله آنها از من خواسته‌اند؛ اما من به شما قول می‌دهم که ‏
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 69
‏همین امشب از تهران خارج شوم که آنها نتوانند از من برای بهم زدن دسته عاشورای حسینی استفاده کنند. ‏

‏س: اشعار آن روز در شورای مرکزی تدوین شد؟‏

‏ج: خیر، حاج صادق امانی طبع شعر داشت و دارای ذوق فوق‌العاده‌ای بود. او اشعار را سروده بود. ما هم پلاکاردهائی را تدارک دیدیم و شعارها و عکس‌های امام خمینی را به هر پلاکاردی الصاق کردیم و قرارمان این بود که در هر فاصله‌ای هم یک نفر قرآن در دست بگیرد و از رو بخواند. با وجودی که نیروهای امنیتی بسیج شده بودند اما ما برای به هم زدن این راهپیمائی عظیم هیچ دغدغه‌ای نداشتیم. برنامه‌ریزی ما منظم بود. شب عاشورا هم به اتفاق آقای حبیب‌الله عسگر اولادی و تنی چند از اعضای شورای مرکزی در منزل شهید عراقی در رستم آباد بیتوته کردیم و با تعهدی که به امام داده بودیم قرارمان بر این بود که همه اعضای شورای مرکزی صبح عاشورا در صف اول راهپیمائی حاضر باشیم. نیروهای امنیتی هم که از عصر شب عاشورا در آماده باش بودند، درب مدرسه حاج ابوالفتح را زنجیر انداختند و اطراف مسجد و مدرسه را نیروهای مسلح مجهز به سرنیزه مستقر کردند. چند نفر از برادران جمعیت موتلفه اسلامی‌ که در حوالی مدرسه مستقر بودند، تمام حرکات نیروهای امنیتی را زیر نظر داشتند و لحظه به لحظه اتفاقات را به ما گزارش می‌کردند، اما تیم اجرایی که مجری راهپیمائی بود در اطراف مدرسه مستقر شدند تا در اولین فرصت برنامه خود را اجرا کنند. صبح روز عاشورا جمعیت آنقدر حضور پیدا کرد و بصورت فشرده مردم مومن و متدین ما حضور یافتند که نیروهای امنیتی با حضور مردم که سیل آسا به طرف مسجد و مدرسه حاج ابوالفتح در حال حرکت بود، وحشت زده صحنه را ترک کردند. سپس زنجیری که از طرف نیروهای امنیتی به درب مدرسه بسته بودند بلافاصله بچه‌های مجری راهپیمائی آن را شکستند و برنامه شروع شد. در ایوان مدرسه، مرحوم شهید عراقی و حاج صادق امانی مراسم را شروع کردند، شهید صادق امانی شعرهائی که سروده بود، قرائت کرد. «خمینی خمینی خدا نگهدار تو، بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو ...» درهمین اثنا ناصر جگرکی و دوستانش در حالی که به سر و سینه خود ‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 70
‏می‌کوبیدند با خواندن اشعاری وارد مدرسه حاج ابوالفتح شدند. بلافاصله مرحوم شهید عراقی یکی از برادران موتلفه را مامور کرد و پیام داد که به ناصر بگو این دسته مربوط به امام حسین(ع) است؛ اگر بخواهی کوچکترین حرکتی انجام دهی تیکه بزرگت گوشت است. ناصر جگرگی که موقعیت را نامناسب دید بلافاصله با عده‌ای که آمده بود برگشت و از مدرسه خارج شد. راهپیمائی براساس برنامه‌ای که تنظیم شده بود انجام گرفت. حرکت از خیابان ری بطرف میدان بهارستان شروع شد، از میدان بهارستان تا چهارراه مخبرالدوله مالامال از جمعیت بود، بیش از دویست هزار نفر جمعیت حضور پیدا کرده بود، شهید عراقی در چهارراه مخبرالدوله رفت بالای نرده‌ها و برای جمعیت صحبت کرد. اولین جمله هم این بود: کجایند آنهائی که رفراندوم قلابی انجام می‌دهند. این خطاب به شاه بود که رفراندوم برگزار کرد و خودشان آراء را به صندوق‌ها ریختند و عده‌ای هم حضور نمایشی در رفراندوم پیدا کردند. بعد از سخنرانی شهید عراقی حرکت بطرف دانشگاه تهران شروع شد، راهپیمائی با عظمت تا دانشگاه ادامه پیدا کرد.‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 71

  • . شهید طیب حاج رضایی را حر انقلاب لقب دادند. زیرا از لشکر یزید به زیر بیرق امام حسین پناه برد. او در دل عشق حسین را داشت. در اواخر سال 1341 و اوایل 42، طیب دچارتحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش شنیده بودند که گفته بود: «خدایا پاکم کن، خاکم کن» و سرانجام در 11 آبان 42 اینگونه شد.
  • . شهید عراقی خاطره‌ی جالبی در مورد علت دگرگونی طیب دارد. این خاطره نشان می‌دهد که طیب به دلیل ارادت به امام خمینی و روحانیون اقدام به نصب عکس امام بر روی علم خود نمود. پیام امام خمینی که از طریق حاج مهدی عراقی به گوش طیب رسید، طیب را دچار چنان تحول روحی نمود که دست از جان شسته، برای دفاع از امام و اسلام به میدان آمد. شهید عراقی می‌گوید: «برای دیدن مرحوم طیب، رفتیم و گفتیم که ما منزل آقا (امام خمینی) بودیم. آنجا به مناسبتی صحبت شد و اسم طیب وسط آمد. بچه‌ها گفتند که این دسته‌ای که روز عاشورا ما می‌خواهیم راه بیندازیم، ممکن است این‌ها بیایند و نگذارند و به هم بزنند. آقا (امام خمینی) گفت: «نه، اینها علاقه‌مند به اسلام هستند و این‌ها هم اگر یک روزی یک کارهایی کرده‌اند، آن عرق دینیش بوده، روی به حساب توده‌ای‌ها و کمونیست‌ها و این‌ها آمده‌اند یک کارهایی کرده‌اند [اشاره‌ی امام خمینی به دخالت مرحوم طیب در کودتای 28 مرداد است. در حکومت دکتر مصدق توده‌ای‌ها به قدرت سیاسی بسیار نزدیک شدند و بیم آن می‌رفت که حکومت کمونیستی در ایران تشکیل شود. این موضوع علما و مردم را به دکتر مصدق بدبین ساخته بود] این‌ها کسانی هستند که نوکر امام حسین علیه السلام هستند، در عرض سال همه فکرشان این است که محرمی بشود، عاشورایی بشود به عشق امام حسین سینه بزنند، خرج بکنند، چه بکنند و از این حرف‌ها، خاطر جمع باشید». مرحوم طیب جواب داد اینها عید هم از ما می‌خواستند استفاده بکنند (جریان مدرسه‌ی فیضیه) شما خاطر جمع باشید که اینها تا حالا چندین بار سراغ ما آمده‌اند و ما جواب رد به آنها داده‌ایم، حالا هم همینجوره. همان جا دست کرد یک صدتومانی داد به اصغر ـ پسرش گفت می‌روی عکس حاج آقا را می‌خری می‌بری تو تکیه به علامت‌ها می‌زنی.
  • . عزیزالله ریخته‌گر فردی بسیار فعال در دوران مبارزات بود. وی وابستگی به هیچ حزب یا گروهی نداشت. از بچه های دولاب بود که بین علما رابط بود. به لحاظ داشتن شغل ریخته گری در جریان انقلاب پوسته های نارنجک می‌ساخت و بین مبارزین پخش می‌کرد.
  • . حسین آقای کمد ساز از اعضای بسیار فعال موتلفه بوده، بسیار امین و مورد اعتماد بود. پیرمردی بسیار علاقمند به امام بود که در خیابان سرپولک نزدیک به منزل آیت‌الله بهبهانی کمد سازی داشت. از وجود ایشان در بعضی ملاقات‌ها استفاده می‌کردیم.
  • . باغ فردوس نام کوچه‌ای در خیابان مولوی در آن زمان بوده است.
  • . این مسجد در میدانی که از یک سو به شهرری و از سوی دیگر به میدان مولوی راه دارد قرار گرفته است. در کنار این مدرسه حوزه علمیه‌ای بود که راهپیمایی عاشورا از آنجا آغاز گردید.