س: آشنایی شما با مرحوم حاج احمد آقا از کی شروع شد؟
ج: شاید اولین آشنایی بعد از تبعید حضرت امام بود. ایشان دوران دبیرستان را طی میکرد و بعد از آن که امام تبعید شد ایشان وارد مبارزه شد. طریقه ارتباط ما از آنجا شروع شد که ایشان از آقای هاشمی رفسنجانی برای چاپ اعلامیه دستگاه تکثیر خواسته بود و آقای هاشمی هم من را معرفی کرد. جریان از این قرار بود که یک روز آقای هاشمی مرا صدا کرد و گفت: حاج احمد آقا برای چاپ اعلامیه و بعضی اطلاعیه ها نیاز به دو دستگاه تکثیر دارند. من هم چون مدیر عامل شهرک سالاریه قم بودم و هفته ای دو روز به قم میرفتم. لذا روزهای سه شنبه بعد از نماز صبح ساعت 5 / 7 در دفتر کارم در شهرک سالاریه بودم و چهارشنبه شب برمی گشتم تهران.
شهرک سالاریه دو دفتر داشت، یک دفتر در خود شهرک بود و یک دفتر هم در اول خیابان دور شهر صفاییه داشتیم. به همین خاطر روزهایی که به قم میآمدم با ایشان در تماس بودم. گاهی هم مثلاً یک روز نهار را مهمان ایشان بودم. در یکی از همین دیدارها بود که ایشان از من دستگاه تکثیر خواستند. آقای محمد علی رحمانی از دوستان حاج احمد آقا بود. ایشان و چند نفر دیگر برای چاپ اعلامیه دستگاه تکثیر خواسته بودند که من برایشان تهیه کردم.
از طرف دیگر من مقداری پول که از وجوهات به دستم میرسید در اختیار حاج احمد آقا قرار میدادم.
س: به خود حاج احمدآقا؟
ج: بله، چون امام در تبعید بودند و ایشان هم برای کارهای مبارزه پول می خواست من هر هفته که می رفتم شاید 500 تومان به ایشان می دادم ایشان هم این مبالغ را برای کارهایی که در ماه داشتند از قبیل تکثیر، چاپ اطلاعیه و بعضی چیزهایی که باید انجام میگرفت، خرج میکردند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 74
س: ارتباط شما یک طرفه بود؟
ج: نه، ایشان هم به دفتر من میآمد، یک جلسه یادم است که ایشان آمد دفتر ما در همان میدان صفاییه شاید روز سه شنبه یا چهارشنبه ظهر بود که در اتاق من باز شد و حاج احمد آقا داخل شدند، مشغول صحبت بودیم که به من اطلاع دادند یکی از ساواکیها از پله می آید بالا من از ساختمان بغلی ایشان را راهنمایی کردم که سریع بروید که یک وقت شما را نبینند. از اینگونه ارتباطها متعدد با ایشان داشتم تا اینکه امام به پاریس تشریف بردند و ما در آنجا هم خدمتشان بودیم. بعد از پیروزی انقلاب هم در جلساتی که موتلفه داشت به همراه آقای عسگر اولادی و بعضی از اعضای شورای مرکزیمان با حاج احمد آقا جلسه ماهانه داشتیم.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 75