فصل پنجم: آزادی از زندان

ماجرای استاد غفور در زندان شماره سه

‏استاد غفور نجار یکی از زندانیان سیاسی بود که در موقع آمدن ژنرال دوگل به ایران در مسیر فرودگاه به کاخ سعد آباد با زیر سیگاری به کالسکه او حمله کرده بود. استاد غفور فرد عجیبی بود اغلب روزه می‌گرفت، کتابهای رایش سوم را مطالعه می‌کرد، روزها کار می‌کرد و شب‌ها اغلب به مطالعه می‌گذراند. او فرد مقاومی بود. بارها به او پیشنهاد کرده بودند که یک نامه‌ای بنویس و تقاضای عفو کن تا آزادت کنند، او هیچ گاه زیر بار نرفت و هیچ گاه حاضر نشد در مقابل رژیم فاسد شاه از خود ضعفی نشان بدهد. رفته رفته به او فشار زیادی آمد تا روانی شد. یکی از روزها در زندان شماره 3 قصر که معمولاً از ساعت 11 تا 12 قبل از ظهر سکوت اعلام می‌شد و همه در حال مطالعه بودند یک میز پینگ پونگ وسط حیاط بود او پرید روی آن میز و اعلام کرد اکنون دیگر اینجا زندان نیست، کاخ ریاست جمهوری است و شما زندانی نیستید. بدنبال آن شروع کرد به معرفی وزرای خود. بخشی از زندانیان سیاسی‏

‏ ‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 180
‏را به عنوان وزرای کابینه و از جمله آیت‌الله طالقانی را بعنوان وزیر دادگستری معرفی کرد. یکی از نیروهای انتظامی به نام محمدی، اطلاعاتی بود دوید تا او را بازداشت کند من او را صدا کردم و به او تذکر دادم که او مریض است، در حال حاضر مصلحت نیست او را بازداشت کنید. بگذار او به حال خودش برگردد و از روی میز که پایین آمد او را بایستی به بیمارستان روانی برای معالجه بفرستید. بعدها که حال او بدتر شد او را به بیمارستان روانی (در همان مجموعه زندان قصر) فرستادند.‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 181