یک روز سرهنگ کوهرنگی، رئیس زندان قصر، به دیدن آیتالله طالقانی آمد و پس از دیدار با ایشان گفت: ما میخواهیم این اطاقهای زندان را تعمیر و نقاشی کنیم از شماها اجازه میخواهیم که هر چند نفر از شما را به یکی از زندانها به صورت موقت منتقل کنیم تا پس از تعمیر و نقاشی مجدداً به این زندان برگردید. ایشان از آیتالله طالقانی درخواست داشت که در انجام این کار مساعدت کند. آیتالله طالقانی هم با برادران مشورت کرد. در جمعبندی به این نتیجه رسیدیم که اگربنا است ما را موقتاً به جائی منتقل کنند همه با هم در یک جا باشیم. در غیر اینصورت زندان شماره 4 حیاط بزرگی دارد پیشنهاد شد اطاقها را خالی کنیم و چون تابستان است و همه امکانات در حیاط وجود دارد میتوانیم در جنوب حیاط زندگی کنیم. این پیشنهاد توسط آیتالله طالقانی به سرهنگ کوهرنگی داده شد و موافقت شد. ما هم وسائلمان را به آن طرف حیاط زندان منتقل کردیم. آنها هم دربهای ساختمان را میخ کوب کردند و مشغول تعمیر و نقاشی شدند. اما ما از دور ناظر حرکات آنها بودیم. چیزی که نظر ما را جلب
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 190
کرد تردد مامورین زندان داخل شیروانی بود. احساس کردیم آنها داخل شیروانی در حال نصب یا کارگذاشتن دستگاه استراق سمع هستند. نقاشی که تمام شد از طرف آقای کوهرنگی برای تقسیم اطاقها آمدند، حدود دو، سه اطاق 2 متری طرف شرق ساختمان بود گفتند: این اطاقها را اگر موافق باشید بگذاریم برای افسران انقلابی حزب توده، سه اطاق بزرگ در طرف غرب ساختمان را در اختیار شما و دوستانتان قرار دهیم. ما پذیرفتیم. چارهای نداشتیم، مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی، مهندس عزت الله سحابی، علی بابائی، جعفری، شاملو، حکیمی و ... از تبعید آمدند در یکی از اطاقها که ما همیشه جلساتمان را تشکیل میدادیم. احتمال دادیم در سقف اتاق فرستنده کار گذاشته باشند. آقای خلیلی و دو نفر از دوستان دیگر دستها را روی شانه هم گذاشتند و من رفتم روی شانههای آنها و دست کردم داخل همان لوله برکمن، یک فرستنده آمریکائی در حدود دو سانت در دو سانت کار گذاشته بودند. فرستنده را از آن لوله بیرون آوردم.
مامورین وقتی فهمیدند که دستگاه کار نمیکند بشدت عصبانی شدند. حتی یکی از زندانیان را که حدس میزدند در کندن آن دست داشته باشد به زندان قزل قلعه تبعید کردند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 191