فصل دهم: روزهای آغازین پیروزی

دستگیری عوامل رژیم و انتقال آنها به مدرسه رفاه

‏س: نگهداری سران رژیم در مدرسه رفاه خطرناک نبود؟‏

‏ج: بله، ما احساس خطر می‌کردیم اما این در اختیار ما نبود، هنوز دولت موقت شکل نگرفته بود و وضعیت کشور به حالت عادی در نیامده بود. مردم هم از هر گوشه‌ای یک نفر را می‌گرفتند و به ما تحویل می‌دادند. آنها هم حق داشتند، در آن شرایط بحرانی به کسی اعتماد نداشتند. ما هم در آن حالت جز این کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم. ‏

‏س: بحث فرار اینها مطرح نبود؟‏

‏ج: خیر، این موضوع شایعه‌ای بیش نبود، برادران ما آنها را کاملاً محافظت می‌کردند. یکی از شب‌ها من آمدم مدرسه رفاه و به طبقه دوم رفتم. درطبقه دوم مدرسه اکثراً سران رژیم شاه از نظامیان رده بالای ارتش بودند، دیدم جوانی در راهرو جلوی اطاق بازداشت شدگان اسلحه یوزی را در دست گرفته مثل تاب با آن بازی می‌کند، افرادی که در این طبقه بازداشت بودند همه گرگهائی بودند که می‌توانستند با یک حرکت اسلحه را از دست این جوان گرفته و همه را به رگبار ببندند، سریع آمدم طبقه همکف، به آقایانی که در آنجا مسئول بودند تذکر دادم که تا ضایعه‌ای پیش نیامده، سریع نگهبان پست بالا را عوض کنید. آنها هم بلافاصله دویدند بالا و پست را عوض کردند. با نگرانی که ما از اینها داشتیم آنها را به زندان قصر منتقل کردیم. هویدا هم به زندان قصر‏‎[1]‎‏ منتقل گردید. ‏


کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 291
‏س: حکم اعدام این افراد همان جا صادر می‌شد؟‏

‏ج: یک شب 24 نفر از سران رژیم را آقای خلخالی در یک لیستی خدمت امام برد که آنها را تیرباران کنند. امام آن لیست را مطالعه کردند و 4 نفر از آن لیست 24 نفر را اجازه دادند که تیر باران شوند. این چهارنفر عبارت بودند از نعمت الله نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت رژیم، سرلشگر رحیمی ‌فرماندار نظامی‌تهران، خسرو داد فرمانده نیروی هوایی و ناجی فرماندار نظامی‌ اصفهان. ‏

‏در بین این چهار نفر، روحیه خسروداد از همه قویتر بود، بعد سرلشگر رحیمی‌بود. خسرو داد را وقتی از پله‌های مدرسه رفاه برای تیرباران بالا می‌بردند خیلی قوی و محکم به شاه فحش داد و گفت: به او گفتم کوتاهی کنی همه ما را خواهند کشت. ‏

‏ دولت موقت تلاش زیادی کرد تا هویدا تیر باران نشود. وقتی از امام خمینی این دستور را می‌گیرند، خلخالی از جریان مطلع می‌شود، بلافاصله قبل از اینکه نامه امام بدستش برسد دستور تیربارانش را صادر می‌کند. ‏

‏س: اینها در پشت بام مدرسه اعدام ‌شدند؟‏

‏ج: بله. در پشت بام مدرسه رفاه. ‏

‏س: این اعدام‌ها فضای انقلاب را خشن نمی‌کرد؟‏

‏ج: نه، به مردم و برادران ما روحیه هم می‌داد. ‏

‏س: در هنگام اعدام این افراد، شما حضور داشتید؟‏

‏ج: نه، من به پشت بام نرفتم؛ ولی در مدرسه حضور داشتم. ‏


کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 292
‏س: از آن چهار نفری که اعدام شدند وصیتی هم به جای ماند؟‏

‏ج: نه، آنها اعتقادی به وصیت نامه نداشتند. ‏

‏س: اظهار پشیمانی هم نکردند؟ ‏

‏ج: آنها همه چیز را در آن موقعیت از دست داده بودند. ‏

‏س: خودتان هم اعتقاد داشتید که هویدا به آن سرعت اعدام شود؟‏

‏ج: البته اینها باید اعدام می‌شدند اما به این صورت درست نبود. اعتقاد من بر این بود که بیش از این باید روی افرادی مثل هویدا که سالیان دراز پست‌های حساسی در اختیار داشتند کار می‌شد و از آنها بازجوئی ویژه‌ای بعمل می‌آمد. آنها از مهره‌های اصلی رژیم وابسته شاه بودند. ما می‌توانستیم از امثال هویدا اعترافات خوبی مبنی بر وابستگی شاه و بازشناسی جنایات او بدست بیاوریم و بعد از تخلیه کردن اطلاعات اعدام شان کنیم. ما می‌بایست به هر شکلی که بود حرف‌های آنها را از دلشان بیرون می‌کشیدیم. ‏

‏س: نظرشهید عراقی هم همین بود؟ ‏

‏ج: بله. شهید عراقی زندان‌های متعددی را از زمان شهید نواب صفوی پشت سر گذاشته بود و با بازجوئیهای زیادی روبرو شده بود. در این مسائل فرد صاحب نظری بود. اوهم یک چنین اعتقادی داشت. این نوع افراد را نمی‌شود راحت از کنارشان گذاشت. هویدا بیش از یازده سال نخست‌وزیر رژیم شاه بود و اطلاعات فراوانی در او نهفته بود. او همه چیز را کتمان می‌کرد. باید با سعه صدر بیشتری با او برخورد می‌شد، فردوست‏‎[2]‎‏ که فرد باهوش و زیرکی بود خیلی از مسائل را گفته، لکن بازمعلوم نیست که همه مسائل را گفته باشد، او محرم اسرار محمد رضا شاه بود و از دوره دبستان در کنار او قرار داشت. در خاطراتش مشاهده می‌کنید که همه سرنخ‌ها در اختیار او بوده است. وقتی خاطرات فردوست را می‌خوانید و می‌بینید که محمد رضا یک نوکر بی‌اختیار بوده است و در زندگیش جز بفکر عیاشی کار دیگری نداشته است. خوب،‏

‏ ‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 293
‏این اطلاعات خوبی است برای عده‌ای که تصور می‌کنند شاه و عوامل او در خدمت مردم بودند. در همین خاطرات می‌بینید، شاهپور جی پسر اردشیرجی یک جاسوس مخصوص ملکه الیزابت بوده است. وقتی فردوست در گزارش روزانه‌ای که برای شاه تهیه می‌کند نسبت به دستورهائی که سرشاهپور اردشیرجی می‌دهد، سئوال می‌کند. شاه به فردوست می‌گوید او هر چه گفت لازم نیست که دیگر به من بگویی، اجرا کن. مشاهده می‌کنید کشور ایران با این عظمت، شاه بی‌کفایت و وابسته ایران یک لولو سرخرمن بیش نبود. خوب گرفتن این گونه اعترافات از شخصی مثل فردوست بسیار ارزشمند است.‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 294

  • . امیر عباس هویدا آخرین روزهای خود را در زندان قصر سپری کرد و اولین جلسه محاکمه علنی وی 45 دقیقه بعد از نیمه شب پنج شنبه 24 اسفند 1357 آغاز شد. سپس رئیس دادگاه ضمن اعلام رسمیت جلسه کیفر خواست را قرائت نمود. پس از پایان جلسه، هویدا به دفاع از خود پرداخت و در نهایت از دادگاه درخواست کرد تا دوباره در فرصت دیگری تشکیل جلسه دهد تا وی با جمع آوری مطالب بتواند از خود دفاع کند. اما پس از برگزاری اولین جلسه محاکمه، به دلیل فشار دولت موقت مبنی بر عدم محاکمه وی، جلسات دادگاه تا مدتی متوقف شد تا اینکه در بعدازظهر روز شنبه 18 فروردین ماه 1358 دومین جلسه محاکمه وی تشکیل گردید. و در همین جلسه حکم اعدام وی صادر شد و در ساعت 7و 25 دقیقه بعدازظهر روز شنبه 18 فروردین 58 به اجرا گذاشته شد. (نقش امیر عباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، محمد اختریان، انتشارات علمی، چاپ اول 1375، ص 187-188)
  • . ارتشبد حسین فردوست یکی از برجسته‌ترین و موثرترین چهره های سیاسی – اطلاعاتی رژیم پهلوی بود که پس از انقلاب اسلامی دستگیر وخاطرات خود را در اختیار نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی قرار داد که از سوی انتشارات اطلاعات منتشر شده است.