محمدحسن دوران کودکی را در کنار پدر و مادر و در میان طبیعت زیبای اروندکنار گذراند. ابتدا تحت تعلیم پدر به فراگیری علوم مقدماتی و قرآن پرداخت و در این زمینه به حدی پیش رفت که در پنج سالگی به راحتی قرآن را روخوانی می کرد. شیخ محمود او را در شش سالگی به مکتب خانه روستا سپرد تا بر آموزه های دینی و علمی وی افزوده شود. محمدحسن در بین شاگردان دیگر به تیزهوشی شهره شد. در مدت نُه ماه حضور در مکتب، قرآن را از ابتدا تا انتها ختم کرد و مورد تشویق معلمش قرار گرفت. آن ایام در مکتب خانه ها رسم های خاصی برقرار بود از جمله این که وقتی که هر کدام از بچه ها قرآن ختم می کرد شاگردان مکتب به صورت گروهی در کوچه های روستا به راه می افتادند و دعای ختم قرآن می خواندند و درِ خانه ها را می زدند و هدایایی برای معلم مکتب خانه جمع آوری کرده و به مکتب خانه می آوردند. در طول مدتی که محمدحسن در مکتب خانه آموزش می دید به سبب زیرکی و تیزهوشی اش سردسته گروه شاگردان قرار می گرفت. معلم مکتب خانه ورقه ای به دست او می داد و می گفت جلوتر از بچه ها حرکت کند و دعای ختم قرآن را تلاوت نماید. محمدحسن علاوه بر حضور در مکتب خانه، در نزد استاد دیگری به فراگیری خط می پرداخت. او ضمن
کتابشیخ شریفصفحه 6
نشان دادن علاقه به دروس مذهبی و آموزش فارسی، از همان کودکی در مجالس اهل بیت(ع)، اشعاری می خواند و مورد تشویق قرار می گرفت. همین امر سبب شد که وی آرام آرام به سرودن شعر رغبت بیابد و با مطالعه دیوان شاعران مختلف به ویژه شاعران مذهبی ذوق ادبی خود را تقویت نماید. او در عین حال اهل مطالعه هم بود و در هر فرصت ممکن به مطالعه کتاب های علمی و مذهبی می پرداخت.
محمدحسن پس از تعطیلی مکتب خانه به نخلستان پیش پدر می رفت و در کار کشاورزی پدرش را یاری می داد و به چیدن کُنار می پرداخت. پس از آن نیز در اوقات فراغت به بازی های مختلف با همسن و سالانش مشغول می شد. بهجت قنواتی، خواهر محمدحسن، می گوید: «برادرم از همان کودکی زرنگ و شجاع بود و در بازی ها از دیگران جلو می افتاد. در بازی دور دارچینی به دلیل چالاکی اش بچه ها را به حیرت می انداخت. در مسابقات دو، معمولاً نفر اول بود لذا به هنگام یارگیری همه بچه ها دوست داشتند در سمتی قرار گیرند که محمدحسن قرار داشت. گاهی بیست سی نفر از بچه ها با ذوق و شوق خود را به نهر آب می انداختند تا شنا کنند. اولین کسی که خیلی زود خود را به آن سوی نهر می رساند محمدحسن بود...»
روح مذهبی حاکم بر خانه و خانواده شیخ محمود، در محمدحسن
کتابشیخ شریفصفحه 7
نیز تأثیر گذارده بود به گونه ای که وی از همان بچگی به قرآن و نماز علاقه وافر نشان می داد. بی بی جان نکویی می گوید با این که محمدحسن کم سن و سال بود ولی هر وقت به هندیجان می آمد، که اغلب هم ماه های رمضان بود، تنهایی بالای پشت بام می رفت و زیر نور ماه سجاده اش را پهن می کرد و به راز و نیاز و مناجات می پرداخت. در ماه های مبارک رمضان اصرار داشت که برای سحری بیدار شود تا روزه بگیرد. در تابستان های جنوب به دلیل گرمای بیش از حد روزه داری بسیار سخت می نماید و مادر و عموی محمدحسن با روزه داشتن او در آن روزهای گرم موافق نبودند اما او آنها را تهدید می کرد که اگر وی را برای سحری بیدار نکنند او بدون سحری روزه اش را خواهد گرفت و آنها به ناچار محمدحسن را نیز برای سحری بیدار می کردند. او از همان کودکی و نوجوانی اغلب نمازهایش را در مسجد محل می خواند. دشداشه بلندی می پوشید، آستین های کوچکش را بالا می زد وضو می گرفت و در مسجد به نماز می ایستاد. او در عین حال مبادی آداب هم بود و در ادای احترام به افراد خانواده به ویژه پدر و عمویش و نیز در ادای سلام به دیگران پیشی می گرفت.
کتابشیخ شریفصفحه 8