فصل پنجم: روزهای آخر و شهادت

ورود دشمن به مداخل ورودی خرمشهر

‏دشمن پس از بیست و دو روز انتظار و جنگ و گریز، در شامگاه 21 مهر ‏‎ ‎‏به مدخل ورودی شهر راه یافت و پیشروی اش را از مبادی مختلف شهر ‏‎ ‎‏آغاز کرد. با ورود دشمن به شهر و حرکت به سوی کوی طالقانی‏‏، جاده ‏‎ ‎

کتابشیخ شریفصفحه 137
‏کمربندی، پادگان دژ‏‏ و خیابان چهل متری‏‏ و... نبرد به صورت جنگ ‏‎ ‎‏خیابانی و خانه به خانه درآمد. خرمشهر‏‏ با از دست دادن بسیاری از ‏‎ ‎‏آشنایان خود در مضیقه بیشتری قرار گرفت. رزمندگان جان بر کف ‏‎ ‎‏خرمشهری به منظور مقابله پیش از پیش با دشمن فرصت استراحت را از ‏‎ ‎‏دست دادند و همان گونه که شیخ شریف فریاد می زد «در جهاد خواب ‏‎ ‎‏حرام است» استراحت مختصر گذشته را نیز بر خود حرام کردند.‏‎[1]‎

‏شهر خالی از سکنه شد و با هجوم سراسیمه دشمن به مرکز شهر، ‏‎ ‎‏اندک مدافعان اصلی خرمشهر‏‏، از توان خود در بندر کاسته به دفاع از ‏‎ ‎‏محور مرکزی شهر، خیابان چهل متری‏‏، پرداختند. اوضاع روزبه روز بدتر ‏‎ ‎‏می شد. هجوم همه جانبه و طراحی شده دشمن در محورهای مختلف ‏‎ ‎‏آغاز شده بود این در حالی بود که نیروهای خودی از نظر توان و ‏‎ ‎‏پشتیبانی در وضعیت نابسامانی به سر می بردند. رزمندگان اسلام با ‏‎ ‎‏مشاهده این وضعیت در پی چاره جویی برآمده و سرانجام به سراغ ‏‎ ‎‏شریف قنوتی می روند. وی که به حاج آقا شریف معروف شده برای ‏‎ ‎‏رزمندگانی که او را از نزدیک ندیده اند در حکم فرماندهی است که ‏‎ ‎‏معرکه های بسیاری را پشت سر گذاشته است. رزمنده ها در مسجد جامع‏‏ ‏‎ ‎‏دور او را احاطه می کنند. آقایی با سر و وضعی درهم و لباس های آغشته ‏‎ ‎‏به دود و خاک و کفش های گلی، با یک اسلحه ژ3 بر دوش ایستاده ‏‎ ‎‏است‏‎.‎

‏ـ حاج آقا شهر دارد سقوط می کند‏‎.‎


کتابشیخ شریفصفحه 138
‏ـ چطور سقوط می کند؟‏

‏ـ تا الآن فقط پنج نفر جلوی دشمن ایستاده بودیم. گزارش بدهید که ‏‎ ‎‏دشمن نیروهایش را آورده توی شهر، یک فکری بکنید‏‎.‎

‏ـ بروید دعا کنید، از خدا کمک بخواهید‏‎.‎

‏ظاهراً شریف قنوتی به هر جا توانسته رجوع کرده و فشار آورده اما ‏‎ ‎‏چون نتیجه نگرفته نمی خواهد با بیان آن ها روحیه بچه ها را بیازارد، مکثی ‏‎ ‎‏می کند و غمگین می گوید: اگر من مسئول هستم به هر کجا که بگویید ‏‎ ‎‏می آیم. کاری که از عهده من برمی آید این است که با شما بیایم و ‏‎ ‎‏بجنگم.‏‎[2]‎‏ کار از کار گذشته بود و دشمن تا کوی طالقانی‏‏ پیشروی کرده ‏‎ ‎‏بود. تقریباً نصف شهر توسط عراقی ها تصرف شده بود. شیخ شریف در ‏‎ ‎‏این زمان بیشتر در مقابل محوطه مسجد جامع‏‏ راه می رفت و می خواست ‏‎ ‎‏کاری انجام دهد. متحیر و نگران بود. بچه ها به شیخ نگاه می کردند و ‏‎ ‎‏نگرانش بودند. در این لحظات شیخ به یکباره گفت: بچه های خرمشهر‏‏ ‏‎ ‎‏بیایند بچه های خرمشهر به سرعت دور شیخ حلقه زدند. شیخ شریف ‏‎ ‎‏گفت: بچه ها خرمشهر دارد از دست می رود، می خواهم فرماندهی نیروها ‏‎ ‎‏را به شما بدهم. پس از آن شیخ بچه های شهرستان ها را گروه گروه کرد. ‏‎ ‎‏بچه هایی که از بروجرد‏‏، آبادان‏‏، امیدیه‏‏ و آغاجاری‏‏ و... برای دفاع از ‏‎ ‎‏مملکت اسلامی آمده بودند. آنها را به گروه های بیست نفری تقسیم کرد ‏‎ ‎‏و با هر گروه دو نفر خرمشهری همراه کرد و گفت همه بچه های ‏‎ ‎‏خرمشهری به دلیل آشنایی به محله ها و کوچه های شهر راهنمای گروه ها ‏‎ ‎

کتابشیخ شریفصفحه 139
‏هستند. هر یک از گروه های رزمنده به منظور مقاومت در برابر عراقی ها ‏‎ ‎‏به یکی از نقاط پیشروی دشمن اعزام شدند‏‎.‎

 

کتابشیخ شریفصفحه 140

  • . خرمشهر  در جنگ طولانی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، تهران ، 1377، ص300-297.
  • . همان، ص305 و 306.