روز 24 مهر سخت ترین روز برای رزمنده ها و خرمشهر بود. مهاجمان علاوه بر پیشروی در نقاط مختلف در تلاش بودند پل خرمشهر را به تصرف در بیاورند اما هوشیاری و مقاومت یکی از نیروهای خودی اوضاع را به نفع رزمنده های اسلام تغییر داد. یکی از رزمنده ها که در حال عبور از روی پل به سوی شهر بود با مشاهده اوضاع و پیشروی دشمن برای تصرف پل خود را به مسجد جامع رساند و به مسئولان ستاد اعلام کرد که عراقی ها از سمت کوی بستان وارد شهر شده و خیابان
کتابشیخ شریفصفحه 150
چهل متری را بسته اند. این خبر باعث شد که نیروهای خودی به سمت خیابان چهل متری بشتابند و به نبرد با مهاجمان عراقی بپردازند. نیروهای خودی خود را به محلی رساندند که جنازه شیخ شریف در بیرون یکی از ساختمان ها آویزان بود و پیکر نیمه جان آلبوغبش روی آسفالت خیابان افتاده بود. آلبوغبش این خاطرات را چنین بیان می کند: «عصر 24 مهر بود من همچنان در کنار پیاده رو خیابان چهل متری خرمشهر افتاده بودم و به خاطر خون زیادی که از من رفته بود دیگر رمقی برایم باقی نمانده بود از خدا می خواستم مرا به جمع شهدا ملحق کند اما تقدیر این گونه نبود. عراقی ها در خانه های اطراف پنهان شده بودند و من می دانستم که آنان در کدام خانه ها سنگر گرفته اند لذا عصر هنگام وقتی صدای تکبیر الله اکبر رزمندگان اسلام را شنیدم از خداوند کمک خواستم که به من توانایی دهد تا بتوانم جسم زخمی ام را حرکت دهم و بتوانم حرف بزنم و به آن ها بگویم که عراقی ها داخل این خانه ها موضع گرفته اند. لذا تمام توانم را به کار بستم و با کمک خداوند یک لحظه خودم را حرکت دادم و از زمین بلند شدم ولی دوباره به زمین افتادم. در این لحظات یکی از نیروهای خودی متوجه من شد و به بچه ها گفت بچه ها این رضاست. بچه ها دور و بر من جمع شدند تا مرا نجات دهند اما با صدای ضعیفی گفتم نیازی نیست به من دست بزنید زودتر این ساختمان ها را هدف قرار دهید که عراقی ها داخل آن ها موضع گرفته اند دیگر نفهمیدم چه شد...».
رزمنده ها در آن لحظات با تمام توان و نیرو در مقابل مزدوران عراقی
کتابشیخ شریفصفحه 151
ایستادگی کردند و پس از ساعت ها نبرد و درگیری و به شهادت رسیدن تعداد زیادی از آن ها از سقوط حتمی خرمشهر جلوگیری کردند. جنازه شیخ شریف را با احترام روی برانکارد گذاشتند، رویش را با یک پتوی سربازی پوشاندند و همراه پیکر نیمه جان رضا آلبوغبش به مسجد جامع خرمشهر رساندند و از آن جا به بیمارستان طالقانی آبادان رساندند. جنازه شیخ با یک وانت به همراه حاج سلمان حیدریان، محمدباقر غفاری و محمدحسین حیدریان به بیمارستان انتقال یافته بود حاج آقا موسوی در خاطراتش می گوید: «وقتی وانت حامل جنازه شیخ وارد بیمارستان شد اعلام کردند که جنازه شیخ را آورده اند. من متحیر شدم و خودم را کنار وانت رساندم جمعیت دور ماشین حلقه زدند. پتوی روی جنازه را کنار زدم و دیدم که کاسه سر شیخ را برداشته اند. مغز سرش را داخل پلاستیک گذاشته بودند. پهلویش سیاه شده و چندین گلوله به گردن و دست و پاشنه پا و ران هایش اصابت کرده بود، جنازه را به داخل بیمارستان حرکت دادیم...».
در آخرین ساعات روز 24 مهر 1359 بر اثر تلاش و جانفشانی و مقاومت وصف ناپذیر رزمندگان اسلام، نیروهای دشمن از مواضع خود عقب نشینی کردند و پس از چند ساعت نبرد بی سابقه نیروهای خودی خطوط دشمن را درهم شکستند و فرمانداری خرمشهر و نیز پل خرمشهر به دست نیروهای خودی افتاد. آن روز، خرمشهر به پاس خون های پاکی که در راه دفاع از دین و میهن صورت گرفت خونین شهر
کتابشیخ شریفصفحه 152
نامگذاری شد. در پایان شب خیابان چهل متری مملو از پیکر پاک شهدا و جسد نیروهای دشمن بود. عده زیادی از هر دو طرف نیز زخمی شده بودند. عراقی ها آن روز چنان کشتند و چنان کشته دادند که خون فضای شهر را پر کرده بود.
کتابشیخ شریفصفحه 153