فصل ششم: ویژگی های فردی شیخ

توحیدیه2

‏ای که داری عقل و فهم و دانشی‏

‏هم سمیع و هم بصیر و باهُشی‏

‏چیست کاندر وادی کفر و جحود‏

‏مانده ای کی بایدت آری سجود‏

‏چیستت گوئی که معبودی نبود‏

‏گر بود باید که باشد در شهود‏

‏گر ترا عقل است و فهم ای هوشیار‏

‏شو برون از وهم درکی را بیار‏

‏کن نظر بر عالم افلاکیان‏

‏بین تو مخلوق جهان خاکیان‏


کتابشیخ شریفصفحه 165
‏گر نباشد این جهان را خالقی‏

‏ور نباشد موریان را رازقی‏

‏پس که داد از نیستی هست جهان‏

‏کیست ظاهر کرد عالم از نهان‏

‏هان نظر کن اشتران را بین چسان‏

‏خلق کرده کوه و دشت و آسمان‏

‏گر طبیعت می تواند آن کند‏

‏کو کند تا کرده اش سازم سند‏

‏رو تفکر کن ببین از چیستی‏

‏از کجایی رو به سوی کیستی‏

‏از چه بودی در کجا بودت مقام‏

‏کی بیفکندت در این منزل مقام‏

‏تا به کی از فرط آن بی دانشی‏

‏منکر خالق شوی از بی هُشی‏

‏شو برون از این حصار ای باخرد‏

‏بین چسان شیطان تو را دین می برد‏

‏کی شود این کَوْن با وجه صبیح‏

‏بی نظام ناظمی گردد صحیح‏

‏یا که گردد لیل برآید صباح‏

‏ظهر و عصر از عمر برگیری ریاح‏

‏هان بگو دانم جهان کی آفرید‏

‏قعر دریا زیر گل کی آرمید‏


کتابشیخ شریفصفحه 166
‏گر طبیعت خالق است این مرز و بوم‏

‏پس چرا بلبل بخواند لال بوم‏

‏خود بیا در بحر فکرت شو فرو‏

‏تا کنی تصدیق خالق روبرو‏

‏منکر خالق نهادش پاک نیست‏

‏می کند انکار او را باک نیست‏

‏نیستم باور که این آب و زمین‏

‏مور و فیل و کرگدن گاو سمین‏

‏انجم افلاک شمس و هم قمر‏

‏کوه و دشت و آسمان و بحر و بر‏

‏رودها و چشمه ها دریا و شط‏

‏کبک و تیهو زاغ و غاز و مرغ و بط‏

‏صدهزاران رنگ بلبل آفرید‏

‏ز امر او از لانه هر مرغی پرید ‏

‏خلق کرد از حکمتش عین معین‏

‏نبودش خلاق و رزاقی متین؟‏

‏خلق بنموده است او هم میش و بز‏

‏در وجود آورد گل هم یاس و رز‏

‏عقرب و مار و پلنگ و شیر و ببر‏

‏برف و باران و تگرگ و سیم و ابر‏

‏استر و اسب و الاغ هم عنکبوت‏

‏آدمی ناطق بود حیوان سکوت‏


کتابشیخ شریفصفحه 167
‏گربه و گرگ و گراز و هیکل خرگوش را‏

‏کی وجودآورد کلب و ماهی و هم موش را‏

‏مرغ عشق و هم قناری، سیره خوش‌لحن را‏

‏کی چنین تعلیم کرد آواز و کی این لحن را‏

‏طوطی و نسر‏‎[1]‎‏ و عقاب و باز را کی داد جان‏

‏کودک نوزاد را کی داد علم آب و نان‏

‏این درختان بلندوسبزه و باغ چمن‏

‏این فضای بی نهایت صورت وصوت حسن‏

‏کی ز چوب خشک برگ سبز می آرد پدید‏

‏از میان برگ و چوب رُز که انگور آفرید؟‏

‏کی به زیر آب مروارید غلطان خلق کرد‏

‏کی زمین و آسمان و عرش و کرسی فتق کرد‏

‏گردش ناهید و نپتون در میان این فضا‏

‏می شود بی خالقی کی عاقلی بدهد رضا‏

‏من ندانم آن معری موصلی شبلی چرا‏

‏منکر حق گشته دیصانی در این دانشسرا‏

‏داروین و مارکس، لامارک و لنین‏

‏کاسترو مائوچولا منکر بودند با استلین‏‎[2]‎

‏جمله گفتندی که عالم را نباشد خالقی‏

‏خودبه خود پا در وجود آورده نبود سائقی‏


کتابشیخ شریفصفحه 168
‏این سخن را هر که دارد عقل باور نیستش‏

‏زانکه داند یوم رستاخیز یاور نیستش‏

‏جز خداوندی که جان داد و جهان شد زو پدید‏

‏طاوس زیبا وجود آورد و کرکس آفرید‏

‏آنکه می گوید نباشد علتی بهر وجود‏

‏گو که قبل از بود عالم غیر ذات او که بود‏

‏ای بنی‌آدم چه شد آن عهد و آن پیمان تو‏

‏با خدایت گو چه شد آن دین و آن ایمان تو‏

‏تو نمودی عهد کز ابلیس باشی برحذر‏

‏پس چه شد بر امر او تنها تو می داری نظر‏

‏ترسم آخر ای بنی آدم بسوزی در سقر‏

‏زانکه از امر خدا اغماض می داری بشر‏

‏نی ز حق باک و نداری بیم از یوم حساب‏

‏غافلی از وحشت روز ندامت از حساب‏

‏پای فکرت کن برون از دام شیطان یا نجیب‏

‏کن معین خصم تو می باشد بود با تو رقیب‏

‏هر که را در سر خرد باشد بداند این جهان‏

‏بی خدا از بعد وی هرگز نمی گردد جواب‏

‏باش بر توحید حق تا خوابگاهت ای شریف‏

‏کاین نظام عالم هستی که می گردد ظریف‏

‏ناظمی دارد علیم و خالقی دارد بصیر‏

‏کز عدم آورده عالم از صغیر و از کبیر‏


کتابشیخ شریفصفحه 169
‏دم فرو بند از سخن ابلیس در مرصاد توست‏

‏در ره احمد روان شو کان ره ارشاد توست‏

‏نامه محمود برخوان ای «شریف» خوش‌سخن‏

‏تا که محمودت رهاند از غم و درد و محن‏

‏گر تو خواهی سرفرازی در دو عالم آیدت‏

‏حکم قرآن را عمل کردن به هر دم بایدت‏

‎ ‎

کتابشیخ شریفصفحه 170

  • . پرنده ای مردارخوار، کرکس.
  • . استالین.