فصل ششم: ویژگی های فردی شیخ

مناجات

‏یکی گفتا چرا شعری نگویی‏

‏دلم افسرده و ذکری نگویی‏

‏گهی با خود سخن گه یار گویند‏

‏گهی خود را گهی دادار جویند‏

‏همیشه فکر در آینده خود‏

‏به یاد گریه و هم خنده خود‏

‏همه شب در مناجات خدایند‏

‏که بخشد جرمشان همچون گدایند‏

‏نه در بستر به شب راحت بخوابند‏

‏نه روز آرام در فکر جوابند‏

‏اگر گوید مرا در وقت مردن‏

‏فرشته، چیست ما را بار بردن‏

‏ندارم پاسخی جز شرم و آزرم‏

‏شقاوت می برم در آتش گرم‏


کتابشیخ شریفصفحه 170
‏تو که از سود خود غفلت نمودی‏

‏به یاد پیری و مردن نبودی‏

‏گمان کردی که دائم در جهانی‏

‏ندانستی که تا آخر نمانی‏

‏چه پیمانه به سر آید برندت‏

‏اگر در سنگ و زر باشی کَنندت‏

‏تو گفتی تا ابد اینجا بمانی‏

‏نگفتی سر رود این عمر فانی‏

‏چه کردی بهر آن کاشانه خود‏

‏فرستادی چراغ خانه خود‏

‏ندانستی که تنها می روی تو‏

‏به زیر خاک پنهان می شوی تو‏

‏ندانستی که فرزندان و مالت‏

‏جدا گردند واویلا به حالت‏

‏ندانستی که عزرائیل جان گیر‏

‏بگیرد جان تو چون شیر نخجیر‏

‏ندانستی که باید شمع و فرشی‏

‏یکی دستار بر تن پا به کفشی‏

‏ندانستی غریبان خوار و زارند‏

‏به غربت چاره جز حسرت ندارند‏

‏بیا ای نازنین محبوب جانم‏

‏برایت آیت قرآن بخوانم‏


کتابشیخ شریفصفحه 171
‏تمام انفس عالم خبیرند‏

‏که مخلوقات عالم جمله میرند‏

‏شنو از من نصیحتهای جانان‏

‏که نیکو پند بدهند اهل ایمان‏

‏تو تا در دار دنیا درامانی‏

‏عمل کردن به قرآن می توانی‏

‏بیا بر خود ترحم کن عزیزم‏

‏که بر حال تباهت اشک ریزم‏

‏به احکام خدا قرآن حکمت‏

‏عمل کن تا شوی مشمول رحمت‏

‏به فکر روز وانفسای احباب‏

‏زنم دست توسل ذیل اطیاب‏

‏یکایک را شمارش می کنم من‏

‏به شأن هر یکی مدحی کنم من‏

‏محمد سید اولاد آدم‏

‏سفیر و مرسل و محبوب و خاتم‏

‏علی شاه ولایت رکن دین است‏

‏خبیر آسمان و هم زمین است‏

‏به حق فاطمه مام امامان‏

‏شفیع مرد و زن پیر و جوانان‏

‏امام مجتبی مسموم سمها‏

‏قیامش در جهان مسموم اسماء‏


کتابشیخ شریفصفحه 172
‏حسین آن صاحب شمشیر بران‏

‏که سر دادی به راه دین و قرآن‏

‏به زین العابدین زیب امامت‏

‏به شمس محور برج ولایت‏

‏به باقر مجری احکام قرآن‏

‏به آموزنده دانش به انسان‏

‏به صادق راستین مرد حقیقت‏

‏به استاد تلامیذ شریعت‏

‏به زندان رفته فرزند حیدر‏

‏شهید زهر کین موسی بن جعفر‏

‏به جاه بوالحسن شاه خراسان‏

‏قتیل کینه با زهر فراوان‏

‏به تقوای تقی محبوب داور‏

‏جوادالاوصیاء شبه پیمبر‏

‏بگویم مدح اعلیحضرت دین‏

‏پذیرد حکم او استخر تا چین‏

‏علی بن رضا آن حجت حق‏

‏امام دین ولی الله مطلق‏

‏شه کون و مکان اعنی حسن را‏

‏نمایم وصف آن شاه زمن را‏

‏رئیس مذهب حق حجت دین‏

‏حبیب انبیا ختم وصیین‏


کتابشیخ شریفصفحه 173
‏به صمصام خدا فلاق سرها‏

‏به گردآرنده علم و خبرها‏

‏به آن رویی که خورشید جهان است‏

‏به آن نوری که طاهای زمان است‏

‏به حق قائم عدل الهی‏

‏ز ابراج سما تا بحر ماهی‏

‏همان شاهی که عالم از وجودش‏

‏خدا بشناسد و آرد سجودش‏

‏ببخشا آنچه کردستم تو شاهی‏

‏تو دستم گیر اگر افتم به چاهی‏

‏ندارم غیر درگاهت پناهی‏

‏گرفته قلبم از عصیان سیاهی‏

‏الهی بنده ات غرق گناهش‏

‏به غیر از درگهت نبود پناهش‏

‏خداوندا به حق جمله خوبان‏

‎"‎‏شریف"ات را ببخش از لطف و احسان‏

‏ندارد غیر تو یارب پناهی‏

‏بگفتار گنهکارت گواهی‏

‎ ‎

کتابشیخ شریفصفحه 174