فصل ششم: ویژگی های فردی شیخ

ندای پیامبر راه جویان را به راه آورد

‏آنانکه در طریق حقایق قدم زنند‏

‏بر لوح دل زحکمت خالق رقم زنند‏

‏از بهر آنکه راه خدا را نشان دهند‏

‏در ضبط و ثبت جمله دقایق قلم زنند‏

‏وز بهر آنکه معنی هو را بیان کنند‏

‏در هر مکان به جمله توحید دم زنند‏

‏در هر کجا که مجلس شرک است‏

‏بر هم زنند محفل و آنجا علم زنند‏

‏در امر خوب و نهی بدی روز و شب تمام‏

‏بتخانه و بتان همه را روی هم زنند‏

‏آنان قبال شخص مسلمان فروتنند‏

‏در انهدام کفر عرب و هم عجم زنند‏

‏اندر دل نهار گرفتار جنگ و خون‏

‏چون شب شود صلای اناالعبد سرزنند‏

‏گرد آمدند گرد ندای محمدی‏

‏تا از عذاب دردناک جهنم سپر زنند‏


کتابشیخ شریفصفحه 183
‏از آن زمان که سید لولاک در حجاز‏

‏گفتا خدا یکی است صنم ها به در زدند‏

‏آنها نه از برای تجمل به دور او‏

‏گردیده جمع بلکه الی الله ره زدند‏

‏نزدیک و دور، پیر و جوان در کمند او‏

‏گردیده مبتلا به رهش بال و پر زدند‏

‏مردان حق ز گوشه و اکناف این جهان‏

‏گرد آمدند دور وجودش سپر زدند‏

‏سرلوحه رجال جهان اندر آن زمان‏

‏از راه دور مهبط جبریل در زدند‏

‏سلمان زجی، بلال حبش، بوذر ازجبل‏

‏یثرب پر از چراغ شد و دور هم زدند‏

‏عمار یاسر، حذیفه و مقداد شیردل‏

‏همچون ستاره حلقه به دور قمر زدند‏

‏از سید اباطح هاشم نیای او‏

‏مردان ارجمند شجر را ثمر زدند‏

‏شیر یگانه حمزه علمدار دین حق‏

‏چون حارث شجاع سپر بر کمر زدند‏

‏از خاندان وحی بزرگی بزرگتر‏

‏وصفش ز آسمان فزون از عدد زدند‏

‏این ذره را کجا که بگوید ثنای او‏

‏مردان بی شمار به مدحش قلم زدند‏


کتابشیخ شریفصفحه 184
‏در شام تیره در دل محراب می گریست‏

‏چون ثاکلات نعره ز سوز جگر زدند‏

‏در روز مبتسم جلوی خصم بدسگال‏

‏گر چه میان معرکه سیفش به سر زدند‏

‏خواهی اگر ز نام بزرگش کنی سؤال‏

‏او را علی عالی والا گهر زدند‏

‏اندر میان کعبه ولادت چو یافت او‏

‏در مسجدش به سیف مرادی به سر زدند‏

‏خوبان از سلاله احمد شموس دین‏

‏شمشیر علم و حلم به جان عمر زدند‏

‏از حلم سبط اکبر و صلح عظیم او‏

‏ترویج دین به نام شبیر و شبر زدند‏

‏کرب بلا و صحنه خونین نینوا‏

‏تبلیغ دین نموده و شق القمر زدند‏

‏زین العباد میر اسیران کربلا‏

‏باقر رئیس علم و حدیث خبر زدند‏

‏صادق معلم علما شارح علوم‏

‏استاد کل شد و سر خصمش حجر زدند‏

‏هفتم امام مذهب حق موسی کظیم‏

‏با صبر و حلم رایت فتح و ظفر زدند‏

‏سلطان دین ابوالحسن آن ناظر بصیر‏

‏علم و فقاهتش علما سربه سر زدند‏


کتابشیخ شریفصفحه 185
‏جود جواد نور دو چشم ابوالحسن‏

‏مقتول در شباب به جانش شرر زدند‏

‏در مکتب رسول، علی هادی مبین‏

‏رهدار دین که پرچم نصرش به سر زدند‏

‏در مسند قضا چه قضاوت کند حسن‏

‏حکم قضای او ز ازل چون به در زدند‏

‏فرمانده قوای طبیعت امیر دین‏

‏فرزند عسکری شه جن و بشر زدند‏

‏در انتظار مقدم تو خلق عالمند‏

‏از بهر دیدنت سفر بحر و بر زدند‏

‏ای مهدی بزرگ تویی مصلح امم‏

‏یاران بگوی تا که سر من کفر زدند‏

‏با یاد تو «شریف» شب و روز در انتظار‏

‏ای منتظر بیا که ز دین شاخ و پر زدند‏

‏جمعی به نام دین سر راهت نشسته اند‏

‏گر قدرتی نموده جناب تو سر زدند‏

‏در این مه بزرگ که میلاد جد توست‏

‏بهر ولادتش علم بحر و بر زدند‏

‏شعبان که روز سوم آن مولد حسین‏

‏چون شد محرم ز تنش دست و سر زدند‏

‏روز چهارمش که علی زین العابدین‏

‏آمد وجود خطبه شامش به زر زدند‏


کتابشیخ شریفصفحه 186
‏در پنجمش چو شیر علمدار کربلا‏

‏میلاد گشت خنده به روی پدر زدند‏

‏در نیمه اش وجود جنابت ظهور یافت‏

‏ما را سرور گشتی و کُهل البصر زدند‏

‏ای منتقم تو منتقمی ثار کربلا‏

‏برخیز شیعیان تو ببین بال و پر زدند‏

‏سال هزار و سیصد و شش بعد آن نود‏‎[1]‎

‏بسرودم این قصیده که حلقه به در زدند‏

‏شاید اشعار سروده شده توسط شریف قنوتی بیش از آنی است که در این بخش آورده شد. شواهد و قرائن نشان می دهد که شیخ اغلب این اشعار را در اردکان‏‏ و بروجرد‏‏ سروده است. در بخشی از دفتر شعر وی به مجموعه ای از اشعار انقلابی هم برمی خوریم‏‎:‎

‎ ‎

کتابشیخ شریفصفحه 187

  • . 1396 ق، برابر با 1355ش.