مجله کودک 234 صفحه 5

از خواب بیدار شدم. بعد از ماجرای پانزده خرداد و دستگیری امام که پیش آمد پس از مدتی امام آزاد شدند و من به همراه تعدادی از علما خدمت ایشان رسیدیم. نزدیک ظهر بود. امام فرمودند: برای ناهار بمانید. دعوت امام را اجابت کردیم. لحظاتی گذشت. دیدم بدون اینکه من چیزی به امام بگویم یا ناراحتی خود را از حادثهی 15 خرداد بیان کنم و یا حتی از خواب به ایشان چیزی بگویم، امام به سمت من تشریف آوردند، دستشان را روی شانهی من زدند (درست مانند حالتی که در خواب دیده بودم) و همان جمله را فرمودند که: آشیخ محمود! ناراحت نباش، اینها بنا داشتند تیشه به ریشهی این درخت بزنند و آن را از ریشه درآورند؛ ولی خدا نخواست!» غافل از آنکه لحظاتی بعد هر سه طعمه شاهینهای ارتش آلمان خواهند شد. از آن سه کبوتر، جز پری بر روی آب اقیانوس، اثری بر جای نمیماند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 234صفحه 5