
دل نوشته هایی برای دوست
از کودکی تو را بابا صدا می زدم، پس
بابای عزیزم امام و رهبر خوبم مطمئن باش
که دختران تو، فرزندان ایران بزرگ، راهت را
ادامه خواهند داد.
ز - ب اردبیل
کوچک بود که گل سرخ باغچه حیاط
ما پژمرده شد، کوچک بودم که درخت بید
خانهی ما دیگر جوانه نداد، نمیدانم چه اتفاقی
افتاد فقط میدانم که پدر بزرگ همیشه
میگفت: «همه یتیم شدیم»
آرزو نیک منش از تهران
امام عزیزم! من دانشآموز کلاس
دوم هستم. وقتی شما فوت نمودید من یک
ساله بودم و خاطرهی به یاد ندارم ولی احساس
میکنم با تمام وجودم دوستت دارم.
الهه رضوانی از مشهد
آه ای آشنای دور!
اگر چه سن و سالی نداشتم اما آرزوی
دیدارت را داشتم، آخر دیدار تو که سن و سال
نمیخواهد.
شبنم نادری از تهران
تمرینات دشوار، هر روز در مورد
جوخهی 3 که والیانت و باگزی عضو آن
هستند انجام میشود.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 236صفحه 4