
سنجاب کوچک گفت: «من میروم، امّا یادتان
باشد که شما هم نمیتوانید در کنار این پلنگ، به
خوبی و خوشی زندگی کنید. کاش که فکرِ بهتری
میکردید.»
پس، سنجاب را از جنگل بزرگ راندند؛ چرا که
او «دشنام» داده بود-گرچه همهی ما میدانیم، و
همهی سنجابها میدانستند، که او به راستی دشنام
نداده بود؛ فقط جرأت کرده بود از پلنگ گِله کند-
آن هم به خاطر اینکه مرگ برادر، دلش را سوزانده
بود...
اما ادامهی داستان را میتوانید در کتاب
«سنجابها» نوشتهی آقای نادر ابراهیمی دنبال کنید
و بخوانید. این کتاب ابتدا در سال 1349 چاپ شد،
سپس به چاپ پنجم هم رسید. کتاب سنجابها را
میتوانید با قیمت 350 تومان از کتابفروشیهای
معتبر کودک تهیه کنید و با خواندن آن لذت ببرید.
ناگهان دستگاه کوچک کن که شبیه کنترل
تلویزیون است از پشت جیمی جدا میشود و کنار
دست پدر که درحال حرف زدن است، میافتد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 246صفحه 33