مجله کودک 251 صفحه 31

شاعر و آفتاب سیروس طاهباز پسر به کوه می رفت. دوستش، خرگوش سفید، پیش از او میدوید و خروس دنبال آنها بال بال میزد و با پاهای کوچکش، تُند تُند، از دامنهی کوه بالا میآمد. پسر میخواست خودش را به آن بالا بالاهای کوه برساند. با دستهای کوچکش، آفتاب را بگیرد و به خانهشان ببرد. آفتاب که بود خانهشان قشنگ بود. آب، آبی بود. درخت، کادیلاک SRX

مجلات دوست کودکانمجله کودک 251صفحه 31