
علیرضا قیداری/ از کاشان تیام فریدون/ 9 ساله/ از اصفهان
خرگوش فراموش کار
روزی روزگاری در یک جنگل زیبا، خرگوشی زندگی میکرد. او بسیار فراموش کار بود؛
هرچه به او میگفتند فوری از یاد میبرد و فراموش میکرد. او واقعاً خسته شده بود.
جوان اصلاً حافظهی خوبی نداشت. به همین
دلیل درسهایش هم ضعیف شده بود و پدر و مادرش هم از او ناراضی بودند. او یک دوست
خوب داشت که همیشه با او بود. بخاطر
همین، دوست خرگوش به او آدرس یک جغد
دانا را داد و گفت: برو پیش او و از او بخواه
که تو را کمک کند. خرگوش پیش جغد رفت
و درد خود را به او گفت، جغد به او یک مداد سحرآمیز داد و گفت: هر وقت چیزی را از یاد بردی مداد را در دست خود بگیر و فشار بده. خرگوش تعجّب کرد ولی چیزی نگفت و به
حرف جغد دانا عمل کرد . او متوجّه شد که این مداد واقعاً سحرآمیز است و به خاطر همین
رفت و از جغد تشکّر کرد، ولی جغد دانا به او گفت: این یک مداد سحر آمیز نیست. این فقط
تو بودی که همه چیز را به یاد آوردی.
خرگوش با شنیدن این حرف تعجّب کرد
و فهمید اگر بخواهد می تواند همه چیز را
به خوبی در حافظهی خود بسپارد.
محمد مهدی مسجد جامعی 11 ساله از تهران
فاطمه اسدی/ 8 ساله/ از تهران
شکیبا عبدا... زاده/ از رشت
لطیفه
دو نفر برای هم خالی
می بستند. اوّلی گفت: بابای من
یک گاوداری بزرگ داره که از
یک طرفش گوساله میره داخل
و از طرف دیگرش گاو بیرون
میآد! دوّمی گفت: بابای من
یک چوب درست کرده که ابرها رو جابه جا می کنه! اوّلی که
میخواست مچ دوّمی را بگیرد . گفت: بابایت چوب به این بزرگی رو کجا میذاره؟ دوّمی: توی گاوداری بابای تو!
چیستان
آن چیست که بال دارد
ولی پرواز نمیکند ؟ جواب : شتر مرغ
امیر اسماعیل صمدبیگی
کلاس پنجم دبستان از تهران
نام خودرو: فِراری M 575
کشور سازنده: ایتالیا
حداکثر سرعت: 325 کیلومتر در ساعت
انتقال نیرو: 6 دنده - دستی
مشخصات کلی بدنه: دو در - کوپه - آلیاژ آلومینیوم
مجلات دوست کودکانمجله کودک 258صفحه 40