
مراسم صبحگاهی به خوبی برگزار شد. بعد از آن هم دانشآموزان یکی یکی به سر کلاسهای خود رفتند. یزدان هم در دفتر، به رسیدگی امور
مدرسه پرداخت. کار زیاد بود،مسئولیت سنگین بود، معلوم نبود چرا ساعت این قدر به کندی حرکت میکرد،در دلش
خدا خدا میکرد این روز را با موفقیت پشت
سر بگذارد تا یک وقت آقای مدیر فکر
نکند که او از عهده وظایفش به خوبی
بر نمیآید. چند ساعتی گذشت.
زنگهای تفریح یکییکی آمدند و
رفتند و اتفاقهایی هم افتاد که
یزدان با تلاش خود توانست همه
آنها را به خوبی حل و فصل کند،مثلا
:
مهدی:«آقا اجازه؟
میخواستیم آب
بخوریم،لیوانمون
از دستمون افتاد،
اینم داشت میدوید،
رفت رو لیوانمون،
حالا لیوانمون از
وسط شکسته...»
مجبور شد کاری کند که دوست نداشت.
مدیر: «لطفا تو پرونده نعمتی رو نگاه کنین
ببینین شماره تلفن خونهشون چنده؟»
ناظم: «میخوای چکار کنی یزدان؟»
مدیر:«دوست ندارم،اما چارهای دیگه
هم ندارم. میخوام زنگ بزنم که فردا پدر
یا مادر نعمتی بیان مدرسه تا به اون
بیانظباطی که کرده رسیدگی بشه.»
نام توپ: اسکودا 47 میلی متری
کشور سازنده: چکسلواکی
وزن: 590 کیلو گرم
سرعت حرکت گلوله: 775 متر بر ثانیه
حداکثر برد: 4000 متر
اما در این
یکی مورد
قضیه فرق
میکرد و
یزدان هرچه
تلاش کرد
تا ...
اما بالاخره
مجلات دوست کودکانمجله کودک 273صفحه 9