
یک خاطره ،
هزار پند
یکی از روحانیون که از شاگردان حضرت امام (س)
بود، در خاطرات خود نقل میکند؛ سال 1340 یا 1341
بود. حضرت امام به علت گرمای تابستان قم،قصد حرکت
به سمت امامزاده قاسم تهران را داشتند. من نیز قرار
بود به مناسبت ایام محرم در تهران، منبر بروم. حضرت
امام فرمودند که با هم تهران برویم. به همین مناسبت
ایشان اتومبیلی را کرایه کرده بودند. پس از آنکه سوار
ماشین شدیم و سفر آغاز شد،حضرت امام با ابهتی که
داشتند،به من فرمودند: صحبتی کنید، راه تمام شود.
من حیران مانده بودم که چه بگویم وچه بکنم. زیرا در
برابر امام و جلال و شکوه شخصیت آن بزرگوار،صحبت
کردن و اظهار نظر کردن از هر کسی ساخته نیست.
حضرت امام دوباره فرمودند: چیزی بگویید! عرض
کردم: «آقا چه عرض کنم؟» ناگهان به یاد صحبتهایی
افتادم که آن روزها بین طلاب در جریان بود. در آن ایام
دولت شاه به کسی گذرنامه نمیداد تا به عراق برود زیرا
بین ایران و عراق اختلاف پیش آمده بود. طلاب از این
موضوع خوشحال بودند و عقیده داشتند که با نرفتن
طلبهها به عراق،حوزهی علمیهی قم همچنان برقرار
میماند. این صحبتها که یادم آمد گفتم: «آقا! الحمدا...
به طلاب قم گذرنامه داده نمیشود که
به نجف بروند؛ در نتیجه،حوزهی
علمیهی قم نیز از هم پاشیده
نمیشود.» حضرت امام همین
یک جمله را موضوع صحبت
نام توپ: واسیلیک اتوماتیک
کشور سازنده: روسیه
وزن: 632 کیلو گرم
سرعت حرکت گلوله: 270 متر بر ثانیه
حداکثر برد: 4720 متر
مجلات دوست کودکانمجله کودک 274صفحه 4