
دزدِ خرما
مجید ملا محمدی
خدمتکار تنهاست. یک نگاه به این طرف
میکند. یک نگاه به آن طرف. کارگرها دور
او هستند. امام کاظم (ع) دارد دور یکی از
درختها راه آب باز میکند. همهی آنها را
از دو تا نخل بزرگ پایین آورده است. او باید
خرماها را یکییکی جدا کند و توی سبد بریزد.
بعد بدهد به امام کاظم (ع). چون حضرت، هم
صاحب اوست هم صاحب باغ.
خدمتکار باز به اطراف خود نگاه میکند.
بعد یک خوشهی بزرگ برمیدارد،آهسته
کنار دیوار باغ میرود و آن را به آنطرف پرت
میکند. انگار بلد است به کجا بیندازد. چون
غیر از او پای هیچ کس به آنجا نمیرسد.
او فوری برمیگردد و مشغول کار میشود.
چند لحظه بعد دوباره دست به کار میشود.
تا میآید یک خوشهی دیگر بردارد. یک سایه
جلوی خودش میبیند با ترس سرش را بالا
میگیرد. «مُعتب» است؛ یکی از کارگرهای
امام کاظم(ع). چشمهایش عصبانی است، انگار
میخواهد او را کتک بزند.
پاهای خدمتکار میلرزد. به پای مُعتب
میافتد و میگوید: «من کاری نکردهام. من را
ببخش!»
نام اسلحه: خمپاره انداز سولتام
کشور سازنده: رژیم اشغالگر قدس
وزن: 231 کیلوگرم
سرعت حرکت گلوله: 310 متر بر ثانیه
حداکثر برد: 6500 متر
مجلات دوست کودکانمجله کودک 274صفحه 8