
زیاد خواهد شد که هیچ گیاهی بر روی زمین تشنه
نخواهد ماند.
من همیشه چشم به راه او هستم و هرروز از صبح
تا شب و از شب تا صبح به دنبال او میگردم و این
همه راه را به خاطر پیدا کردن او میروم.
ببین پاهای پر آبلهی مرا!
من هیچ وقت خوشحال نبودهام و تا وقتی که او
نیاید خوشحال نخواهم شد.»
بوتهی گل سرخ که تا به حال با تعجب به حرفهای
نام موشک: اسکارپ کشور سازنده: روسیه
حرکت موشک: سه مرحلهای حداکثر بُرد:
جویبار گوش میداد، احساس کرد که خیلی حرف
برای گفتن دارد اما وقتی دید آهویی لنگلنگان پیش
میآید،فریاد زد:
«دوستان! آنجا را نگاه کنید.»
بید مجنون و جویبار، هر دو به سویی که گل
سرخ اشاره میکرد، برگشتند و با تعجب، آهوی
زیبایی را دیدند که با چشمی پراز اشک و پایی خونین
پیش میآید.
از مسیری که آهو میآمد، تا چشم کار میکرد،
جای پای خون پیدا بود.
آهو، گریان و ناله کنان خودش را به جویبار رساند،
سلام کرد و از شدت خستگی همانجا نشست.
جویبار خودش را بالا کشید تا او کمی آب بنوشد
و خستگی از تن بگیرد. بید مجنون با شاخههای
آویختهاش شروع کرد به باد زدن او و گل سرخ با
مهربانی از او پرسید: «دوست عزیز! چه کسی تو را
به این روز انداخته است؟ چه کسی پای تو را مجروح
کرده است؟»
آهو چشمهایش را برهم گذاشت، آهی کشید و
گفت:
«درد من، درد پا نیست، درد دل است. زخم
اصلی من این زخم نیست، زخم جگر است...»
بید مجنون با شاخههایش،گشتی به دور آهو زد
و پرسید:
«تو مگر جز این زخم، زخم دیگری هم داری؟»
این قسمتی از قصهی کتاب بود که با هم
خواندیم. برای فهمیدن ادامهی قصه،کتاب را
به بهای 850 تومان از کتابفروشیهای معتبر
کودک تهیه کنید و بخوانید.
وزن: 190 هزار کیلوگرم با تجهیزات
12 هزار کیلومتر
مجلات دوست کودکانمجله کودک 274صفحه 33