مجله کودک 280 صفحه 8

« خواب چهارم » مریم محبّی خواب ها هرکدام طرفی می رفتند و صدا های نا مفهوم و گنگی از آن ها بیرون می آمد . خواب اولی رفت توی گوش دختر و آهسته زمزمه کرد : « در مسابقه ی نقاشی مدرسه شرکت کن تو خیلی خوب می توانی نقاشی بکشی . » خواب دوم از آن یکی گوش دختر تو رفت و آهسته زمزمه کرد : « می توانی با پول هایت آن کتابی که درباره ی حیوانات بود را بخری حتماً از آن خوشت می آید . » خواب سوم رفت بالای سر دختر و آهسته گفت : « توی پارک هستی ،اسکیت بازی می کنی هوا خنک و مطبوعه ، احساس خوبی داری . » . ناگهان خواب چهارم بالای سر دختر آمد و فریاد بلندی کشید همه ی خوابها ترسیدند و رفتند گوشه ی اتاق کز کردند . خواب چهارم که خیلی سنگین بود از همان بالای سر دختر با صدای بلندی گفتک « تو در مدرسه هستی ، تمام نمره هایت بد است امتحان داری دیر رسیدی » و بعد بلند بلند خندید . دختر هراسان از خواب پرید این طرف و آن طرف را نگاه کرد بعد دوباره دراز کشید و خوابید . خواب اول دوباره می خواست به سراغ دختر برود که خواب چهارم فریاد زد : « همانجایی - در 40 درجه سانتی گراد زیر صفر ، الیاف و تاروپود لباس های معمولی ، آسیب پذیر و پاره می شوند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 280صفحه 8