مجله کودک 286 صفحه 29

جوجه گنجشکها این قصه را فراموش نمی کنند . شب بود ، جوجه گنجشکها به قصه ی گنجشک پیر گوش می دادند . او می گفت : "شاهینی به سوی گنجشکها می آمد ، آنها همه فرار می کردند ، مگر گنجشک نوک بلند که به شاهین خیره نگاه کرد . شاهین ، گنجشک نوک بلند را به چنگش گرفت و گفت : "چرا همه فرار کردند و تو نکردی ؟" گنجشک نوک بلند گفت : "من از عقاب تیز پرواز نترسیدم . چرا از شاهین بترسم ؟" شاهین او را رها کرد و گفت : "تو به من درسی یاد دادی ، دیگر از عقاب تیز پرواز نخواهم ترسید ." جوجه گنجشکها به این قصه فکر می کنند . صبح از راه می رسید . جوجه گنجشکها به قصه ها فکر می کردند .هر گنجشکی در دلش می گفت : "من مانند کدام گنجشک هستم ؟" جوجه گنجشک ها پرواز کردند و به سوی آسمان آبی بال زدند . به ستون های آهکی ، که از سقف غار آویخته می شود ، "استلاگتیت" می گویند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 286صفحه 29