مجله کودک 286 صفحه 33

ماجرای احمد و سارا فرشته طائر پور مادر رفته بود خرید کند؛ بی بی چادرش را رویش انداخته و دراز کشیده بود سارا هم روی تختش خوابیده بود . همه جا ساکت ساکت بود . احمد دلش می خواست تا آمدن مادر یک کاری بکند . دفترچه و مدادهایش را برداشت تا نقاشی کند . فکر کرد خوبست بی بی را بکشد که دراز کشیده اول چادر بی بی را که برگ های سبز ریزی داشت کشید . بعد نوبت صورت بی بی شد . احمد یاد گرفته بود که چطور چشم های یک آدم را نقاشی کند؛ اما بی بی چشمهایش را بسته بود و احمد هنوز کشیدن چشم بسته را بلد نبود . احمد می خواست دندان های بی بی را هم بکشد ، آخر او بی بی را وقتی که می خندید و دندانهایش پیدا می شد . خیلی دوست داشت . اما از بدشانسی ، دهان بی بی هم بسته بود . احمد حوصله اش از نقاشی کردن سر رفت . آخر بی بی ، با چشم و دهان بسته که دیگر بی بی نبود . تازه ، چادری هم که نقاشی کرده بود آنقدرها شبیه چادر بی بی نشده بود . چادر بی بی پر از برگ سبز بود ، اگر احمد می خواست همه ی آنها را بکشد خیلی خسته می شد . هزارپایان به دو گروه گوشتخوار و علفخوار تقسیم بند ی می شوند ، انواعی از هزارپایان سمی و خطرناک هستند این گروه در آفریقا وآمریکای جنوبی وجود دارند و طول آنها به سی سانتی متر می رسد .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 286صفحه 33